۱۳۸۷ فروردین ۳۰, جمعه

يک سال پس از يک بی خردی بزرگ

با فرا رسيدن سی ام فروردين ماه، يک سال از آبگيری نابخردانه ی سد سيوند می گذرد؛ روزی که آقای احمدی نژاد، به اتفاق آقای اسفنديار رحيم مشايي و همدستانشان، تنگه ی بلاغی را به آب بستند و آثار هزاران ساله و با اهميت يک سرزمين را به ويرانی کشيده و آثار باستانی دشت پاسارگاد را در خطر تخريب ناشی از رطوبت قرار دادند.در سی ام فروردين سال گذشته، دولت آقای احمدی نژاد، بدون توجه به مخالفت فرهنگ دوستان سراسر جهان، و کارشناسان، باستان شناسان، و حقوق دانان غير دولتی ايرانی، و بی اعتنا به دلايل مستند علاقه مندان به ميراث های فرهنگی و بشری ايرانزمين، دست به يک چنين عمل غير اصولی زد. در همين مدت کوتاه يک ساله همگان شاهد اثرات تخريبی اين سد بر تالاب بختيار، و خشک شدن و سوختن اين محيط زيست ارزشمند، بوده اند. همچنين از هم اکنون اثرات آشکار گسترش تدريجی رطوبتی را که بر دشت پاسارگاد و آرامگاه کورش بزرگ فرو می نشيند شاهد بوده ايم. و اکنون نيز نقشه های مغرضانه و سودجويانه ای که برای تجارتی کردن و غير فرهنگی کردن پاسارگاد در جريان است آشکار گشته است.اين عمليات زيان بار اما سبب شده است که مردمان ايران، و به خصوص جوان ها، بيش از بيش، و آن گونه که شايسته ی انسان متمدن اين زمانه است، توجه روزافزونی نسبت به ميراث های فرهنگی و طبيعی خود نشان دهند. آنها دريافته اند که آنچه سرزمين ما را در اين وضعيت حساس و تاريک تاريخی قرار داده، حاصل بی توجهی و ناآشنايي ما با فرهنگ خردمدار و انسانی خويش نيز هست و راه نجات هويت واقعی و ملی ما از تنگنايي که به آن گرفتار آمده ايم چيزی نيست جز توسعه و گسترش آن بخش از فرهنگ ايرانی اين سرزمين که بر اساس عدالت، نبود تبعيض های قومی و مذهبی، احترام به مهر و شادمانی و باور به خردمداری و حقوق بشر ساخته شده است.اکنون، اگر چه دولت حاکم بر ايران با چنين فرهنگ سرفراز و انسان مداری سر ستيز دارد، و اگر چه به صورتی مداوم و روزمره ميراث های فرهنگي و گنجينه های بشری ما را بر اساس تبعيض های مذهبی نابود می کند و نام و حيات ميراث های طبيعی ما را برای بقای خود بذل و بخشش می نمايد اما شک نيست که اين بيدادها نمی تواند پايدار بماند. همان گونه که تاريخ جهان نشان می دهد، انسان برای بهتر و متمدنانه تر زيستن ناگزير است در راستای خردگرايي و انسان مداری حرکت کند و آنها که در برابر اين جريان به حق بشری سد می سازند خواهی نخواهی خود در سيلاب شکستن آن پراکنده خواهند شد و نامشان نيز در تاريخ به نکويي نخواهد ماند.بنياد ميراث پاسارگاد، و فعالين فرهنگي همراه آن، همچنان می کوشند تا در راستای آگاه کردن هر چه بيشتر مردمان ايران و جهان از آنچه دولت ايران بر سر ميراث های فرهنگی و بشری ما می آورد، وظايف فرهنگي و بشردوستانه خود را گسترش دهند.

بنياد ميراث پاسارگاد
ای ایران من سر رزمین پدری من تو را دارن نا بو د میکنند
من ایرانی باید از سر زمین خودم و از میراث و فرهنگی خودم دفاع کنم
پس من از شما ایرانیا ن تقضا می کنم حمایت کنید
چو ن این رجیم جمهوری اسلامی ایرانی نیستند
و مهم نیست ایران برا شون؟ انها می خواهند ایران مارا به خاک سیاه بکشند
فقت دوست دارن خون ریزی کشتار کنند
مثل اتم که یک بار دیگه فا جعیه هلو کاست که رجیم دارد ان را انکار میکند
و این خطر بزرگی اول برای مردم ایران و بعد جهان
با سپاس دانیال که از شما می خواهم که از ایران حمایت کنید
پایند ایران

تاریخچه نام ایران


سرزمین ورجاوند ( جاودانه ) ایران یکی از گهواره های تاریخ و تمدن بشری محسوب می شود که همیشه صحنه ساز دلاوری - مردانگی - روحیه ظلم ستیزی - موسیقی عرفانی و پرمعنا - ادبیات نیک و سترگ - منابع طبیعی و اهواریی ارزشمند - آب و هوایی چهارفصل و معتدل - تاریخ و فرهنگی بس بزرگ و کهن بوده است که بسیار اندک فساد اخلاقی و فحشا را در کل تاریخش شاهد بوده است . نام این سرزمین نیز مانند دیگر نعمات بزرگ اش داری پشتوانه ای بس طولانی ٫ زیبا و پر معنا می باشد . واژه ایران کنونی از دو واژه کهن هزاران ساله برداشت شده است . ائیرینه - ائیرینه وئیجه : ائیرینه : این واژه در فرس هخامنشی آریا و در پهلوی اران است و آریارامنا (آریارمن) نام جد داریوش بزرگ مشتق شده از همین واژه می باشد . ائیرین در اشتات یشت بند یکم و در دو سیروزه کوچک و بزرگ بند نهم آمده است که به عنوان صفت استفاده شده است . یعنی منسوب به آریا . استاده پورداوود هرکجا به واژه ائیرینه وئیجه برخورده است آن را به معنی آریا ترجمه کرده است ولی در همه جا ذکر کرده است که این همان ایران کنونی است که نشان از مقدس بودن نام کشورمان در تمامی متون دینی باستانی حکایت دارد . در کتاب یشتها استاد پورداوود آمده است شکی نیست که ایرانیان باستان خودشان را آریایی ها می نامیدند . خود واژه ائیریه ( آریا ) در معنی پارسی امروزی یعنی نجیب و شریف و نام قوم آریاست . این نژاد هم اکنون بین هند و ایران تقسیم شده اند که از شاخه نژاد هند و اروپایی است . بخشی دیگر از این اقوام کهن در آلمان - یونان و روم نیز پخش می باشند . در فرس باستان این واژه آریه نامیده شده است . اقوام هند و اروپایی شعبه وسیعی از نژاد سفید هستند که در ایران - هند و اروپا ماندگار شدند . و زبان هند و اروپایی نیز مختص آنان است . در اوستا نام ایران به عنوان مبدا اصلی آریایی نژادها معرفی شده است . حرکت آریایی ها به سوی ایران به بیش از 2000 سال پیش از میلاد مسیح باز میگردد . اقوام آریایی که فلات گسترده ایران را برای مسکن خود انتخاب نمودند به دوازده قسمت عمده تقسیم شدند که نام برخی از آنان در اوستا آمده است : 1 ) مادها در شمال غربی ایران - شامل کلیه قسمتهای آتروپاتکان (آذربایجان) - آران و قفقاز ( جمهوری آذربایجان) - کلیه شهرهای کرد نشین ترکیه و عراق و سوریه . 2 ) پارس ها در جنوب ایران3 ) هیرکانیها در استرآباد ( گرگان امروزی ) 4 ) پارتها در سرزمین خراسان بزرگ 5 ) آریانها در مجاورت رود هریرود ( آریوس ) 6 ) درانگیان در شمال غربی افغانستان کنونی 7 ) آراخوتیان در ناحیه رود هلمند و شاخه های آن در اطراق قندهار در افغنستان کنونی 8 ) باکتریان در دامنه های شمالی هندوکش تا کنار جیحون که همان بلخ امروزی در افغانستان است 9 ) سغدیان در ناحیه کوهستانی میان جیحون و سیحون 10 ) خوارزمیان در گستره خیوه 11 ) ماژگیان در کنار رود مارگوس یا مرغاب که بیشتر در گستره مرو واقع در ترکمنستان کنونی است . 12 ) ساگاژتیان واقع در زاگرس شرقی که در سرزمینهای پهناور شمال دریای مازندران ( کاسپین ) زندگی میکنند . در فرهنگ دهخدا آمده است آری یا آریا نام ایالات قدیم ایران بوده است و نام کرسی آن در قدیم آرتا کوآنا بوده است . اسکندر گجستک شهری به نام اسکندریه آره ایا در کنار رود هری رود بنا کرد . ( در اطراف هرات امروزی ) سرزمینهایی که بخشی از ایئرینه وئیجه ( ایران ) است ائیرینه وئیجه : جزو اول این واژه همان ائیرینه است ( آریایی ) ولی جزو دوم آن وئیجه سخنهای بسیاری را در خود جای داده است . در سانسکریت واژه بیجه موجود است که به معنی تخم و نژاد می باشد . خاورشناسان بر این باورند که کل این واژه به معنی نژاد آریایی در پارسی امروزی معنی می دهد . در حقیقت به خاکهایی که نژادهای ایرانی در آن ساکن هستند ائیرئینه وئیجه گفته می شود . ایران به هیچ وجهه محدود به مرزهای کنونی ایران نمی باشد . نام ایران در اوستا و نسکهای باستانی پهلوی بسیار آمده است . در بیشتر این نوشته های کهن پس از آمدن نام ایران درود و ستایش اهورامزدا خدای یکتای ایرانیان پس از آن ذکر شده است . ایرانشهر نیز از نامهای دیگر سرزمینهای ایران است که خاورشناسان بر این باورند ماد خرد و بزرگ یا آتروپاتان ( همان آذربایجان امروزی ) و کردستانات نخستین زادگاه سرزمین ایرانشهر است . عده ای دیگر بر این باورند ایران ویچ همان آذربایجان امروزی است . این افراد با استناد بر بند دوازدهم از فصل 29 بندهش پهلوی نخستین زادگاه ایران ویچ را از آران و قفقاز و اطراف آذربایجان می دانند . عده ای دیگر شهر ایرانی خوارزم ( بین ازبکستان و ترکمنستان ) را زادگاه ایران ویچ میدانند . در وندیداد و کتیبه های خوارزم ایران ویچ را شهری بزرگ و سرد خوانده اند . به هر روی بین این دو نظریه اختلاف وجود دارد ولی چیزی که بر همگان آشکار است این است که معنی واژه ایران در پارسی امروزی یعنی خواستگاه و سرزمینهای آریایی . بخشی از این سرزمینهای آریایی ایران که توسط سلاطین ننگین قاجار طی قراردادهای تحمیلی گلستان و ترکمانچای واگذار شد و قسمتهایی دیگر که توسط امپراتوری عثمانی و یا دخالت انگلیس متجاوز اشغال و تجزیه شد به شرح زیر است : کردستان سوریه - کردستان عراق - ازبکستان - تاجیکستان - جمهوری آذربایجان - ترکمنستان - داغستان - بخشی از قزاقستان - ارمنستان - بلوچستان پاکستان - هرات افغانستان - گرجستان - بخشی از قرقیزستانمذهب آریایی های پیش از ظهور زرتشت به صورت گسترده در سرزمینهای آریایی نشین متحد بوده است . آریایی های پیش از زرتشت به آئینی باور داشتند که دنیا را به دو دسته تقسیم میکرده است . یکی خیر و دیگری شر . نخستین گروه اهورایی و درستی و نیکی است . دسته دوم اهریمنی و زشت کرداری است . این دو گروه با یکدیگر در همه موارد زندگی در سیتز هستند . آئین میترائیزم ایران یکی از این باورهاست که از کهن ترین آئین های جهان محسوب می شود و به اروپا و آسیا انتشار یافت و امروزه آثارش در کلیساهای مسیحیت نیز موجود است . میترائیزم آئین مهر و دوستی و ستایش از نیروهای بزرگ خداوند است . آب و آتش و خاک از این نیروهای جاودانه به حساب می آیند . پس از ظهور زرتشت اسپنتمان همه گروه ها و آئین های چند خدایی یکی شدند و دینی واحد تشکیل دادند که اهورامزدا خدای واحد آنان گشت . گاتها بزرگ ترین سند یکتا پرستی ایرانیان زمان اشو زرتشت است . در یشتها- یسنا با اینکه از اصول زرتشتی پیروی شده است ولی چهره های دینی میترایی نیز در آن دیده می شود . دلیل این امر را شاید بتوان متحد کردند همه آئین ها توسط اشو زرتشت دانست . زرتشت ضمن احترام به همه گروههای دینی و مذهبی آن روزگار دینی مترقی تر و واحد را برای آنان به ارمغان آورد که موجب پایداری و گستره بزرگ زرتشتیان در منطقه خاورمیانه شد . زیرا در صورت رد کردن همه گروه های دینی آن روزگار هم احتمال شکست در آوردن دین نو رخ بدهد و هم تمامی آئینهای کهن و باستانی ایران ممکن بود برای همیشه از یادها بروند . با این دو احتمال زرتشت نیک ترین روش را برای آوردن دین خود برگزید و میترائیزم را کامل رد نکرد و با احترام به آن یکتا پرستی - آئینهای انسان دوستی و راه و روش نیک زندگی کردن را به روشی درست و اصولی تر به آن اضافه نمود . زبان اوستایی ایرانیان باستان نیز امروزه با اینکه واژه تازی را پس از یورش اعراب به خود راه داده است ولی همچنان پایدار و استوار است و مایه مباهات فرهنگ و تاریخ و تمدن ایران است . خود واژه اوستا در معنی اساس٫ بنیاد و ریشه نامیده می شود . : زبان کهن اوستایی ایران 1 ) شعبه شرقی 2 ) شعبه غربی شعبه شرق ایران خود شامل دو قسمت است : پارسی میانه : ختنی - سغدی - خوارزمی پارسی کنونی : آسی - پشتو - لیننانی ( سغدی جدید ) - لهجه های فلات پامیر شعبه غرب ایران نیز شامل سه قسمت است : 1 ) پارسی کهن : اوستایی - پارسی باستان ( کتیبه های هخامنشیان ) - مادی ( قدمت بیش بین 2200 تا 4000 سال پیش ) 2 ) پارسی میانه : پارسی میانه ( پهلوی ) پارتی اشکانی ( پهلوی ) زبان اقوام پارت آریایی ( قدمت بین 2200 تا 1400 سال پیش ) 3 ) پارسی کنونی ( قدمت بین 1400 سال تا کنون ) : الف ) جنوبی : شامل لری - پارسی - لاری - بشکردی ب) شمالی : کردی - لهجه های اطراف دریای مازندران - بلوچی - لهجه های مرکزی ایران - تالشی - آذریهای کهن به صورت کلی میتوان گفت که زبان فارسی در ایران زمین به سه دوره مهم تقسیم می شود : پارسی باستان : شامل کتاب اوستا و سنگ نبشته های پارسی باستان هخامنشیان است پارسی میانه : پارتی اشکانی - پارسیگ ساسانی پارسی نو : پارسی کنونی ( یادگار فردوسی بزرگ که از دری و پهلوی گرفته شده است ) - کوردی - پشتو - آسی - لری از متون به جای مانده از این زبانها و نوشتارها کهن ایرانی می توان آثار تاریخی و کتب زیر را نام برد : ماتکیان هزاردستان - کارنامک ارتخشیر پاپکان - ادی و ایاتکار زریران - خسرو کواتان وریدگی - فرهنگ پهلویک - ابرادوین نامک پنشتن - شتروهای ایران ( شهرستانهای ایران ) - وچارش چترگ ( ماتیکان چترگ ) - درخت آسوریک - ابرستاینیی - تاریه سورآفرین - افدیها و سهیکهای سگستان ( شگفتیهای سیستان ) - اندرچ پیشیکیان - وچاتک اندرچ فریود کیشان - اندرچ ویه وات فرخ پیروز - ابوریچ خیم هوسروان - اورپتمانی کتک خوتائیه ( پیمان کدخدایی ) - واچیکی چند مچ وژرک متر ( بزرگمهر ) افسون گزندگان - زند وهمن یشت - خوتای نامک - پند نامک وزرک مهر - پند نامک زرتشت - اندرز آذرپات مهر اسپندان - اردای ویرافنامه - جاماسپ نامک - مینوک خرت - نیرنگستان - پتت آذرپاد مهراسپندان - زند وهمن یشت - کتیبه های نقش رستم - پارسه - گنجنامه همدان - کتیبه های آذرگشنسب آذربایجان -کتیبه های شوش - بیشابور - کرمان - متن شاهنامه - سروده های باباطاهر عریان و . . . بن مایه این نوشتار : گنجینه اوستا : استاد هاشم رضیبندهش : فرنبغ دادگی - استاد مهرداد بهار یشت ها : گزارش استاد ابراهیم پورداوود - کتابخانه طهوری فرهنگ زبان پهلوی : استاد دکتر بهرام فره وشی - انتشارات دانشگاه تهران دانشنامه مزدیسنا - واژه نامه توضیحی آئین زرتشت - دکتر جهانگیر اوشیدری پژوهشی از ارشام پارسی

۱۳۸۷ فروردین ۲۷, سه‌شنبه

حالا نوبت تحریف وطن است!

جمهوری اسلامی در کنار کنترل شدید تمامی نهادهای سیاسی و مدنی و صنفی در ایران، از سالها پیش بطور میلیونی از یک سو برای تبلیغات سیاسی و فرهنگی در خارج از کشور و جذب یا نفوذ در میان ایرانیان مهاجر و تبعیدی، و از سوی دیگر جهت خنثی کردن فعالیت‌های آنان سرمایه‌گذاری می‌کند. به برکت وجود برخی از نیروها و افراد سیاسی که «مخالفان مدافع» رژیم هستند، و هم چنین سیاست زیرکانه وزارت امنیت و اطلاعات جمهوری اسلامی که رفت و آمد ایرانیان ظاهرا غیرخودی را به شدت زیر نظر دارد و با بازجویی‌ها و روابط پیدا و پنهان، مقاصد خود را پیش می‌برد، سفارت‌خانه‌های رژیم به فعالیت‌های علنی خود بیش از پیش گسترش می‌بخشند. این فعالیت‌ها جدا از فعالیت‌های تدارکات تروریستی است که در حال حاضر در یکی دو کشور اروپای شرقی متمرکز شده و بی تردید بدون ارتباط با سفارت‌ خانه‌های جمهوری اسلامی در دیگر کشورهای اروپا نیست.ای مرز پرگهر!چند ماهی از روی کار آمدن دولت احمدی‌نژاد نگذشته بود که اعلام شد دولت برای جلب و تشکل ایرانیان خارج از کشور برنامه‌هایی در نظر دارد. و کیست که نداند در همه کشورها دانشجویان و دانشگاهیان و نویسندگان و هنرمندانی وجود دارند که با کمال میل از امکاناتی که جمهوری اسلامی در اختیار آنها می‌نهد استفاده می‌کنند. از این امکانات دو طرفه، یعنی هم توبره جمهوری اسلامی و هم آخور کشور میزبان، تا کنون عمدتا افرادی در آمریکا و تا حد زیادی نیز در انگلستان استفاده می‌کردند. اینک سفارت‌خانه‌های جمهوری اسلامی در کشورهای دیگر نیز زیر نام «بنیاد» و «شورا» و غیره که قرار است از یک سو بین «ایرانیان» و از سوی دیگر بین آنها و شهروندان کشور میزبان پیوند برقرار کند، به «تبلیغ» رژیم «فرهنگ‌پرور» جمهوری اسلامی و «تدقیق» اطلاعات و امکانات ایرانیان خارج از کشور برای کمک به برادران شاخه تدارکات تروریستی که کمی آنسوتر به فعالیت مشغولند، می‌پردازند.اینگونه است که سفارت جمهوری اسلامی با پشتیبانی «صمیمانه» رادیو «مولتی کولتی» وابسته به رادیو ایالتی برلین روز 29 مارس یک کنسرت «پاپ» در «خانه فرهنگهای جهان» برگزار می‌کند. چه کسی می‌خواند؟ پسر ایرج خواننده مشهور و قدیمی!گفته می‌شود در ردیف‌های جلو که گرانتر است، گوش تا گوش، سفارتی‌ها و زنان و دختران لچک به سر و پسرانشان نشسته‌ و بقیه حاضران ردیف‌های ارزانتر عقب را اشغال کرده بودند. کنسرت پاپ «به نام خدا» آغاز می‌شود و خواننده «خبر خوش» می‌دهد که جناب سفیر نیز در آنجا حضور دارند! حضور سفیر نشان می‌داد حضور اندک ایرانیان در سالن بزرگ و گران «خانه فرهنگهای جهان» نباید سبب نگرانی شود. «برادران سفارت» و «جناب سفیر» از همان حساب میلیونی دولت، هزینه برگزاری و دستمزد پسر ایرج و گروه «اکتاو» را بر عهده گرفته‌اند. دستمزدی که گفته می‌شود در برنامه‌هایی که دست دولت و افراد منسوب به آن در کار است، از دستمزد رایج بیشتر است! این دیگر راز سرپوشیده‌ای نیست که مثلا هنرپیشگان برای بازی در فیلم‌هایی که از سوی افراد بدنام مانند مسعود ده‌نمکی تهیه می‌شوند و یا موضوعات تبلیغاتی مانند «زندگی امام خمینی» چند برابر دستمزدهای معمولی را طلب کرده و می‌گیرند. بیجا نگفته‌اند همه را می‌توان خرید، فقط قیمت‌‌ها تفاوت دارند! بدبخت‌تر آن کسانی که ظاهرا بی‌ قیمت و آن هم بدون فشار و در فضای باز خارج کشور به خدمت و دفاع از جمهوری اسلامی اشتغال دارند. پسر ایرج برای اینکه «وطن‌پرستی» جناب سفیر را نیز به نمایش بگذارد، سرود «ای ایران! ای مرز پرگهر!» را می‌خواند و احساسات سفارتی‌ها چنان به جوش می‌آید که همگی به احترام «وطن» از جای بر می‌خیزند! و کیست که نداند در شرایطی که یک «غیرخودی» امکان ندارد به مقامی بالاتر از ادارات یک شهر برسد، تنها سرسپردگان معتمدی مانند احمدی‌نژاد و وزرایش امکان دارد به مقام سفارت برسند؟! و کیست که نداند تقریبا سی سال است کنسرت همگانی خوانندگان زن و پخش آواز زن از رادیو تلویزیون در ایران ممنوع است؟ این همان شاخه فرهنگی «ناسیونال اسلامیسم» است که ظاهرا برای مقابله با خطر جنگ تدارک دیده شده تا در اروپای غربی وظیفه تبلیغ و تحریک احساسات ناسیونالیستی را بر عهده بگیرد. از همین رو همه‌شان «چو ایران نباشد تن من مباد» را به شعار خود تبدیل کرده‌اند حال آنکه جمهوری اسلامی در عمل مصرع دوم آن را تحقق می‌بخشد: بدین مرز وبوم زنده یک تن مباد!به نام خدا!اگر دوران رفسنجانی، دوران اعدام‌های گروهی و ترورهای خارج از کشور بود، اگر دوران خاتمی، دوران سرکوب جامعه مدنی و قتل‌های زنجیره‌ای در داخل کشور بود، دولت احمدی‌نژاد و روحانیان و نظامیانی که با پشتوانه اقتصادی از وی حمایت می‌کنند، مجموعه اینها را در دستور کار خود قرار داده است. برای زد و بند با آمریکا و تبدیل شدن به «ژاندارم منطقه» راه دیگری وجود ندارد. البته به شرطی که آمریکا بسته «اختلال» را که جمهوری اسلامی به عنوان «اقتدار» به وی پیشنهاد می‌کند، بپذیرد. توجه کنید به این خبر که گویا ایران در «پایان» درگیری‌های بصره نقش داشته است! کسی از نقش ایران در «آغاز» این درگیری‌ها سخن نمی‌گوید! این معنایی جز عرضه «اختلال» به جای «اقتدار» ندارد. و جالب اینجاست که ظاهرا پذیرفته نیز می‌شود. مگر نه اینکه چه «اختلال» و چه «اقتدار» بدون معامله تسلیحات و ادامه بی‌پایان «چرخه تخریب و بازسازی» در منطقه، امری ناممکن است؟! اما اسلامیست‌های ناسیونالیست یک هدف نهایی را دنبال می‌کنند که اکثر سیاستمداران، روشنفکران و ژورنالیست‌های غرب آن را یا نمی‌بینند، یا دست کم می‌گیرند و یا به سودشان است که آن را به روی خود نیاورند (1). برای غربیان درک‌پذیر نیست که مؤمنان یک ایدئولوژی مذهبی- سیاسی برای خود یک هدف پانصد، هفتصد یا هزار ساله قائل باشند! برای آنها یک دوره زمانی چهل- پنجاه ساله «اُکی» است! آخر چه کسی از حالا به فکر پانصد سال بعد است؟! پاسخ ساده است: همه کسانی که به یک آرمان جهانی، به یک اتوپی و مدینه فاضله، معتقدند و از همین رو رسالتی طبقاتی، نژادی و یا آسمانی و الاهی برای خود قائلند. در این میان، رسالت آسمانی و الاهی پایدارترین، سرسخت‌ترین و عوام‌فریب‌ترین آنهاست. چرا که از یک سو خود را مجاز به کاربرد هر وسیله‌ای برای رسیدن به هدف خود می‌شمارد (زیرا مجوزش را از «بالا» دریافت کرده است) و از سوی دیگر امروز و زندگی کوتاه خود را تنها در چهارچوب آن دوران طولانی که سرانجام به پیروزی نهایی خواهد رسید، و پیروانش در قیامت پیروزمندان آن جهان ابدی خواهند بود، ارزیابی می‌کند. این پیروان خود را وسیله‌ای می‌شمارند برای پیشبرد آن رسالت آسمانی. خود را حلقه‌ای از یک رشته طولانی که در تاریخ و زمان جاریست می‌پندارند. از همین رو بر این باورند که چه بکُشند و چه کشته شوند، جایشان آن «بالا» و در بهشت است و هر آن کس که غیر از آنها و دشمن آنهاست، سرانجام شکست خواهد خورد حتی اگر امروز پیروز شده باشد. قدرت تروریسم اسلامی از این باور بر می‌خیزد. به محض اینکه این باور با تردید روبرو ‌شود، انگشتی که بر ضامن اسلحه یا کمربند انتحاری قرار می‌گیرد، خواهد لرزید.جمهوری اسلامی با ریشه‌های معاصرش در فداییان اسلام، در تار و پود این باور شکل گرفته و تثبیت شده است. اگر قرار باشد زد و بندی با آمریکا صورت گیرد، تنها «خدعه» و «تقیه» برای به انجام رساندن آن رسالت الاهی است. اینکه مشکلات جامعه ایران و واقعیات منطقه و سیاست بین‌المللی چه نقشی در این میان بازی خواهد کرد، موضوعی دیگر است. «انسان والا» و «نژاد برتر» نیز بر روی مشکلات و واقعیات و واکنش دیگران حسابی باز نکرده بودند.بر چنین زمینه‌ای است که باید به ارزیابی واکنش روشنفکران غرب در برابر گسترش اسلام ایدئولوژیک پرداخت و از دولت‌های اسلامی و مسلمانانی که ادعای روشنفکری و روشنگری دارند، خواست تا به جای ناله «ننه من غریبم» با تصویری که تروریست‌های اسلامی از دین خویش ارائه می‌دهند، مخالفت کنند. این اسلامیست‌های بنیادگرا هستند که در جامه تروریست و یا در مقام زمامداران کشورهای اسلامی با استناد به آیات قرآن ادعای به اهتزاز در آوردن پرچم اسلام بر بام جهان را دارند. و یا اینکه قرار است کار عظیم فتح جهان با بحث و گفتگو و «دیالوگ انتقادی» صورت گیرد؟! «تصویر غلط» از سوی خود مسلمانان ارائه شده است. تصویری که سر می بُرد، مُثله می کند، انسان های بیگناه را سوار بر هواپیما به برجها می کوبد، در متروها بمب گذاری و علیه جهان آزاد اعلام جهاد می کند و حاضر است با کشتن خود، دیگران را به نابودی بکشد. این تصویر «غلط» را خود مسلمانان با عمل ترسیم کردند و گمان نمی‌رود کسی پیدا شود که بخواهد مسلمانی آنها را انکار کند. هر کس دیگر چنین می‌کرد، بی‌تردید همین تصویر را درباره دین و ایمان و یا عقیده سیاسی خود به نمایش می‌گذاشت. چنان که گذاشتند.این «تصویر غلط» حتی توسط خود مسلمانان تئوریزه شده است. کافیست به افکار سید قطب و اخوان المسلمین تا «حکومت اسلامی» آیت الله خمینی نگاه کنیم. رشته قتل فجیع احمد کسروی و قتل های سیاسی، مانند قتل انور سادات، به قتل ها و تهدیدهای فرهنگی مانند فتوای قتل سلمان رشدی و تسلیمه نسرین و قتل مترجمان ژاپنی و ایتالیایی کتاب «آیه های شیطانی» و قتل تئو وان گوگ فیلمساز هلندی می‌رسد. آیا مسلمانان که خود این «تصویر» را در خود بازتولید کرده و به جهاد جهان می فرستند، انتظار داشتند به دلیل اینکه خود دین خویشتن را برتر از ادیان دیگر می شمارند، و حتی مدعی هستند که نه تنها تمامی پیامبران بلکه آدم و نوح و ابراهیم نیز مسلمان بوده اند و سراسر جهان نیز سرانجام به اسلام خواهد گروید، پیروان ادیان دیگر و جوامعی که دین را برای حفظ جهانی آرام و مسالمت آمیز به عرصه خصوصی رانده اند، در برابر آنها سکوت کنند؟ آیا موجی را که در تابوشکنی و پرداختن به اسطوره های اسلامی در میان هنرمندان، نویسندگان و سیاستمدارانی به راه افتاده که خود مسلمان یا مسلمان زاده هستند، نباید پاسخ و واکنش ناگزیر «دیگران» به برتری جویی و تکبر اسلامی کسانی دانست که دین را نه موضوعی خصوصی، بلکه امری عمومی و اساسا ابزاری سیاسی می‌شمارند؟امروز احمدی‌نژاد و دیگر زمامداران جمهوری اسلامی نیز چیزی جز آیت‌الله خمینی نمی‌گویند. فقط چاشنی «وطن» را به آن افزوده‌اند. خمینی بود که چند روز پس از ورود به ایران گفت: «امیدوارم یک دولت بزرگ اسلامی بر همه دنیا غلبه کند» (کیهان 26 فوریه 1979). آیا هیچ یک از مرزهای «وطن» را در این آرزو و «دولت بزرگ اسلامی» می‌بینید؟ درست همین جاست هنگامی که مردم از سیاست‌های اسلامی رژیم زده شده‌اند و موج روی آوردن جوانان به هویت و تاریخ ملی چنان اوج گرفته که رژیم با لایحه ارتداد می‌خواهد به جنگ آن برود، قرار است مفهوم «وطن» در هزارلای حکومت اسلامی چنان نشخوار شود که هم عظمت‌طلبی اسلامی آن را پنهان کند و هم تنها چیزی را که برای ایرانیان باقی مانده است، از آنها برباید: وطن! پس از تحریف مفاهیمی چون دمکراسی، جامعه مدنی، مشروطه، چپ، راست، اصلاح، و انقلاب، حالا نوبت تحریف وطن رسیده است. همانگونه که دمکراسی با دخالت دین، جامعه مدنی با کنترل امنیتی، مشروطه با ولایت فقیه، چپ و اصلاح با سرسپردگی، راست و انقلاب با سرکوب و خشونت تحریف شدند، وطن نیز در خدمت اسلام‌گرایی و با ناسیونالیسم (و نه میهن دوستی و پاتریوتیسم) آخرین ریشه‌های این مردم را از بیخ و بن برخواهد کند. و ما ایرانیان تبعیدی در برابر زد و بندهای بین‌المللی و سرمایه‌گذاری عظیم حکومت اسلامی برای کاهش وطن به چلوکباب و کنسرت پاپ و تحریف وطن در سرود «ای ایران!» که «به نام خدا» و با «حضور سفیر» تبلیغ می‌شود، بسیار تنهاییم... درد اینجاست: ما بسیاریم و تنهاییم. نه در تبعید که در وطن نیز بسیاریم و تنهاییم...-----------------------------------------------------------------------(1) من فشرده مقاله «این ناسیونال اسلامیسم است» را در پاسخ به ادعای «ترجمه غلط» جمله احمدی نژاد جهت اطلاع برای زود دویچه تسایتونگ فرستادم. کسانی که به زبان آلمانی آشنایی دارند می توانند آن را در سایت «شبکه ژورنالیستی Die Achse des Guten» که توسط چند ژورنالیست شناخته شده، از جمله هنریک ام. برودر، نویسنده اشپیگل و طنزپرداز، اداره می شود، بخوانند:http://www.achgut.com/dadgdx/index.php/dadgd/article/ellahe_bograt/
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
---------------------------
اريا مهرنگار
با درود این همیشه در تاریخ خود نشان داده که تحملی کمی در برابر سلطه بیگانه دارد و می بینیم ارام ارام این تحمل در برابر غاصبان شورشی هم رو به اتمام است اگر چه سالهای زیادی می خواهد که دوباره کمر شکسته خود را راست کنیم اما ما ملتی هستیم که همه کار می توانیم بکنیم .وقتی شاهنامه را می خوانم با تعجب می بینم نیاکان ما در افسانه های خود نیز دوران صد ساله تاریخ اکنون ما را پشت سر گذاشته اند و جمشید شاه هم مانند اعلاحضرت شاهنشاه اریامهر سراسر خدمت بود ولی ضحاکیان امدن و ملک اورا غارت کردند و ایران زمین را غرق در جنایت کردند همان چیزی که امروز می بینیم چیزی که مرا امیدوار به دیدن صبح ازادی می کند کاوه های ماهستند که به دنبال فریدون می روند اگر ان روز ایران یک کاوه داشت اینک هزاران کاوه داریم ولی مشکل ما شناختن فریدون است که کسی نیست جز شخص اعلاحضرت رضا شاه دوم پس همه با هم شمشیر را به دست فریدونیش بدهیم تا ما را از چنگال ضحاک و ضحاکیان برهاند
April 14, 2008 02:26:21 AM---------------------------
پیوند
با دورود و احترام به بقراط گرامئ تشکر از هوش و تیز بینی و غیرت شما کا ملأ با نظر شما موافق هستم و اضافه اینکه رژیم منظورش از وطن ؛ بکارگیری تارو پود وطن در جهت اهداف نامشروع و غیر انسانی و ضد مصالح وطن و ملت میباشد و اراعیه نوعی ایدولوژی عقب مانده است که بشرییت تجربه تلخی از ان بیاد دارد وحالا در ایران خود را مجودیت میبخشد در انتها این افکار ارتجاعی میبایست در ایران . اسلامی .خود را به طور عریان نمایان میساخت که برای همیشه هم تاریخ تلخش در ایران عزیز به زودی بسته میشه .ما پیروزیم چون ایرانی مدرنیم . بدورود گرامیان .
April 12, 2008 03:08:21 PM---------------------------
ساسان از کانادا
با سلام خدمت خانم الاهه بقراط از خواندن مقاله جنابعالی لذت بردم . متأسفانه رژیم جمهوری اسلامی با پولی که از فروش نفت درمیاورد سیاستهای پلید خود را زیرکانه پیش می برد . تنها چیزی که برای این رژیم اهمیت ندارد وطن است. قبل از مهاجرتم به کانادا در فرانسه زندگی میکردم و شاهد اروپاییهایی بودم که بخاطر تنفر از آمریکا حتی شخصی مثل احمدی نژاد را تأیید میکردند.. از شما صمیمانه تشکر میکنم و فکر میکنم این مسائل باید نوشته و گفته شود. با آرزوی بهترین شاد باشها
April 11, 2008 11:18:49 PM---------------------------

تأثیر گرانی مواد غذایی در سطح جهانی بر ایران

تأثیر گرانی نگران‌کننده‌ی مواد غذایی در سطح جهان بر ایران چه خواهد بود؟ آیا این مشکل در ترکیب با مشکل کمبود آب در امسال، بحران‌زا خواهد گشت؟ مصاحبه‌ای درمورد این موضوع‌ها با دکتر بیژن بیدآباد، کارشناس اقتصادیافزایش ۵۶ درصدی قیمت جهانی غلات در چندین کشور آسیایی و آفریقایی باعث بروز ناآرامی شده‌است. ایران یکی از بزرگترین واردکنندگان برنج و گندم است اما به دلایل گوناگون هنوز ضرری از این افزایش قیمت نخورده‌است. از سوی دیگر به علت بارش بسیار کم باران در دو ماه اخیر، برخی از کارشناسان، تابستانی خشک و حتی بحرانی را برای ایران پیش‌بینی می‌کنند.دکتر بیژن بیدآباد، کارشناس اقتصادی معتقد است نه بحران جهانی غذا و نه خشکسالی ناشی از کم بارانی، هیچکدام ایران را به سمت یک بحران پیش نخواهند برد.دویچه‌وله: برخی از کارشناسان پیش‌بینی کرده‌اند که ایران، امسال به علت خشکسالی و بی‌آبی، تابستانی بحرانی خواهد داشت. به نظر شما یک چنین چیزی امکان وقوع دارد؟دکتر بیژن بیدآباد: البته تعاریف خشکسالی در متون مختلف فرق می‌کند. ولی آن چیزی که از لحاظ خشکسالی هیدرولوژی و خشکسالی کشاورزی مطرح است، در ایران هم به وقوع پیوسته و به نظر می‌آید که امسال تابستان گرمی داشته باشیم و این موضوع مسلما برای ذخایر آب و ریزش‌های باران از بعد اقتصاد کشاورزی خیلی مهم است.غیر از مسئله‌ی کمبود بارش، یکی از عللی که کارشناسان برای خشکسالی به آن اشاره می‌کنند، ساخت سدهای متعدد و بدون کار کارشناسانه است. در این مورد نظرتان چیست؟البته این موضوع که بیشتر دیدگاه خشکسالی هیدرولوژی هست، به نظر نمی‌آید که صحیح باشد. بلکه سدها بهرحال حتا اگر به غلط هم احداث بشوند، باز از لحاظ افزایش حجم آبها کمک زیادی برای کشاورزان هستند. ولی مسئله‌ی اساسی، خشکسالی اقلیمی هست که در حال حاضر اتفاق افتاده است و میزان بارش و نزولات جدید در دوماه گذشته بسیار قلیل و کم بوده و به نظر می‌رسد در شرایط آتی و در ماههای آینده از لحاظ ریزش باران و نزولات جدید، مشکلات پیاپی داشته باشیم.واگر به علت کمبود ریزش باران که به آن اشاره کردید، سطح آب پشت سدها پایین بیاید، آیا ممکن است که ایران امسال با بحران برق هم روبه‌روباشد؟به نظرنمی‌آید که مشکل از این لحاظ بسیار حاد بشود، مخصوصا از بعد انرژی. چون بسیاری از کارخانه‌های تولید برق و نیروگاه‌ها به هرحال خواص دوگانه‌سوزی دارند و می‌توانند کمبود را از این لحاظ تامین کنند. ولی در این که آب سدها پایین آمده و می‌تواند به هرحال باعث کاهش تولید برق بشود، در این شکی نیست.افزایش ۵۶ درصدی قیمت غلات طبق پیش‌بینی آژانس غذایی سازمان ملل، باعث بروزبحران در بسیاری از کشورها، از جمله مصر و کامرون شده است. با توجه به این که ایران سالانه بین ۶۰۰ تا ۸۰۰ میلیون تن برنج وارد می‌کند، آیا این افزایش قیمت می‌تواند تاثیری بر قیمت برنج در بازارهای داخلی ایران بگذارد، و یا اینکه اصلا ایران را با بحران برنج روبه‌رو کند؟در سال ۲۰۰۷ تولید برنج در ایران حول و حوش ۳/۵ میلیون تن بود و در ۲۰۰۸ هم براساس پیش‌بینی "فائو" باز باید همین رقم را ما تولید داشته باشیم، بلکه کمی هم بیشتر. از لحاظ کلی به نظر نمی‌آید که مسئله‌ی افزایش قیمت غلات اثرات زیادی روی ایران داشته باشد. چون ایران تقریبا با تولید ۲۳/۵ میلیون تن غلات در سال ۲۰۰۷ و همین رقم هم برای سال ۲۰۰۸ پیش‌بینی می‌شود، عملا در غلات نیازش به خارج کم است و همچنین ما ذخیره‌ی غلات‌مان در سال پیش، یعنی سال ۲۰۰۷، براساس برآورد "فائو» حدود ۵ / ۳ میلیون تن بوده و این موضوع لااقل می‌تواند از تقاضای مقطعی برای غلات جلوگیری کند. هرچند مسئله‌ای که در مورد افزایش قیمت غلات پیش ‌آمده است در سال گذشته و سال جاری، در کلیه‌ی این کشورها بالاخص مثل پاکستان، تایلند، کامرون، مصر، سنگال و ماداگاسکار عملا این جو را ایجاد کرده است که این موضوع برای آسیا یک موضوع نگران‌کننده است. ولی با توجه به بارش خوبی که در سالهای گذشته بود و میزان آب زیاد سالهای گذشته، عملا حجم تولید و ذخیره‌ی غلات در ایران لااقل نگران کننده نیست، هرچند در بسیاری از کشورهایی که ذکر کردم، این موضوع به مشکلاتی مثل اعتراضات مختلف کشیده شده است. و این چیزی که شما گفتید، شامل گندم هم می‌شود، چون قیمت جهانی گندم هم الان به چیزی حدود بالای سیصد دلار رسیده و تقریبا سه برابر شده است. آیا این هم نمی‌تواند تاثیری بر قیمت گندم در ایران داشته باشد؟البته قیمت گندم در جهان، یعنی درسال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ حول و حوش ۱۳۰ درصد افزایش پیدا کرد که در بین غلات بیش از همه افزایش قیمت داشت. ما در مورد سویا حدود ۸۷درصد افزایش داشتیم و برنج ۷۴درصد و ذرت ۳۱درصد، ولی همینطور که گفتید قیمت گندم بیش از همه افزایش داشت، ولی با توجه به اینکه تولید گندم در سال گذشته در ایران ۱۵ میلیون تن بود و امسال همین حدود، بلکه کمی هم بیشتر برآورد شده است که تولید خواهد شد، این عملا بیش از میزان مصرف داخلی است و مصرف داخلی را می‌پوشاند و با توجه به این که علی‌رغم این که کاهش بارندگی باعث شده است میزان تولید در هکتار در بسیاری از زمین‌ها پایین بیاید، ولی با توجه به این که کشت بیشتری از گندم را در سال گذشته و جاری داریم، بهرحال نگران‌کننده نیست. یعنی میزان تولید گندم ما حتا افزایش هم خواهد داشت، هرچند رقم افزایش زیاد نخواهد بود

گفتگوهای محرمانه ایران و آمریکا بر سر مسائل اتمی

ایندیپندنت فاش کرد که ایران و آمریکا، دو دشمن قسم خورده، به مدت پنج سال درباره مسائل اتمی و گسترش ‏روابط بین دو کشور، گفتگو می کرده اند.‏یکی از افراد شرکت کننده در این گفتگو ها توماس پیکرینگ است که در این مورد توضیح می دهد که ‏گروهی از دیپلمات های سابق آمریکایی با گروهی از اساتید دانشگاه و مشاورین سیاسی ایرانی در مکان های ‏مختلف به غیر از خاک ایران و آمریکا، ملاقات کرده اند. وی در گفتگوی تلفنی از واشنگتن اعلام کرد: ‏‏"بعضی از ایرانی ها با موسسات رسمی در داخل ایران در ارتباط بودند". این گروه متعلق به انجمن سازمان ‏ملل متحد آمریکاست که یک سازمان غیر دولتی طرفدار سازمان ملل متحد بشمار می رود. کار این موسسه ‏توسط موسسه بین المللی تحقیقات صلح استکهلم، موسسه دولتی که مدیر آن رالف اکئوس، رئیس سابق ‏بازرسان اسلحه در عراق سازمان ملل است، اداره می شود.‏آقای پیکرینگ می گوید: "از آنجایی که مسئله اتمی در ارجحیت قرار دارد ما در مورد این موضوع بحث می ‏کنیم که این مساله چه تاثیری در داخل دو کشور می گذارد و تاثیر آن بر روابط ایران و آمریکا چیست. هیچ ‏یک از افراد وابسته به دولت های دو کشور نیستند، اما مقامات کشورهایشان را در جریان این گفتگو ها می ‏گذارند. دولت بوش نمی تواند ما را منصرف کند".‏آقای پیکرینگ از بیم آنکه گفتگو های آینده بیش از ده نفر ایرانی و آمریکایی زیر سووال برود، وارد جزئیات ‏بیشتر نشد. گفتگو هایی از این دست معمولا با اراده ای استوار برای حل کردن معضلات حل نشدنی جهان ‏انجام می شود. این گفتگو ها فقط یا صورت توافق منتشر می شود، مثل ایرلند شمالی و توافق اسلو درمورد ‏خاورمیانه و یا در صورت شکست، مثل گفتگو های غیر رسمی اسرائیل و سوریه.‏‏ فاش کردن این موضوع که گفتگو های غیر رسمی ایران و آمریکا وجود دارد، همزمان شد با نوشته های ‏اخیر سه عضو آمریکایی آن که یکی از این افراد آقای پیکرینگ در مورد پیشنهاداتی در جهت برداشتن موانع ‏گفتگو بین ایران و غرب در مورد مسائل اتمی ایران بود. ابتکاراتی در جهت این موضوع هم صورت گرفت ‏که ایران بتواند در خاک خودش دست به غنی سازی اورانیوم بزند، اما تضمین کند که از سوخت اتمی استفاده ‏نظامی نمی شود. آقای پیکرینگ از واکنش مثبت به این ابتکار سخن و گفت و اینکه قرار شد کنسرسیومی بین ‏المللی روند غنی سازی اورانیوم را در ایران دنبال کند.‏با این حال دولت بوش پاسخی به این ابتکار نداد و بر سر سیاست خود مبنی بر تحریم ایران و وادار کردن این ‏کشور به متوقف کردن غنی سازی اورانیوم باقی ماند و در عین حال به ایران پیشنهاد کرد تا در خارج از ‏خاک خود و از طریق کنسرسیوم روسی به غنی سازی اورانیوم بپردازد. سخنگوی وزارت امور خارجه گفت ‏که انگلستان از این پیشنهاد آگاه بود، اما هیچ پاسخی به آن نداد. به گفته آقای پیکرینگ دولت ایران هم اعلام ‏کرد که فقط در صورت ارائه پیشنهاد رسمی به آن پاسخ خواهند داد.‏آقای پیکرینگ گفت که او و همکارانش تصمیم به اقدام گرفتند. زیرا سیاست آمریکا در سایه سرباز زدن ایران ‏از متوقف کردن غنی سازی اورانیوم با وجود تحریم ها علیه این کشور، به بن بست رسیده است. به همین ‏دلیل چشم انداز گفتگوی رودرروی ایران و آمریکا فعلا منتفی است. این درحالی است که با توجه به نصب ‏سانتریفیوژ های جدیدی در نطنز توسط ایران، این گفتگو ها باید فورا صورت بگیرد.‏اما کارشناسان معتقدند که سه هزار سانتریفیوژی که در نطنز کار می کند با توجه به مشکلات فنی، تنها 20 ‏درصد توانایی دارد و به همین دلیل غرب می تواندد مدتی به بازی وقت کشی ایران ادامه بدهد.‏جیمز آکتون، متخصص اتمی دانشگاه کینکز لندن در بخش مطالعات جنگ می گوید که چالش اصلی ممانعت ‏از دستیابی غیر رسمی ایران به سلاح اتمی است که فن آوری آن به لطف شرکای خارجی ممکن است در ‏اختیارش قرار بگیرد.‏آقای پیکرینگ گفت: "اگر دولت بخواهد این کار از لحاط تکنیکی و مالی عملی است. اما مستلزم مذاکرات ‏فراوانی است".‏بعضی از تحلیلگران معتقدند که تا زمانی که جورج بوش در کاخ سفید و محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ‏ایران است، و تا سال آینده که انتخابات انجام می شود، رسیدن به یک راه حل بعید به نظر می رسد. آقای ‏پرکوویچ، عضو شورای روابط خارجی آمریکا، می گوید: "چه دلیلی وجود دارد که ایران در این زمان دست ‏به این کار بزند؟ انها احساس می کنند که پیروز شده اند، نه تحریم های بیشتری صورت گرفته است و نه ‏تهدیدی برای جنگ وجود دارد". ‏‎‎آیا ایران بلوف می زند؟‎‎راه حل پیکرینگ و همکارانش به ایران این موقعیت را می دهد تا نشان بدهد که غنی سازی اورانیوم را با ‏هدف های صلح آمیز انجام می دهد و از این جهت فعالیت های غنی سازی اورانیوم را تحت نظارت یک ‏کنسرسیوم بین المللی انجام دهد. جزئیات این طرح از سال 2005 در حال بررسی است. شرایط گفتگو با ‏ایران شامل این موارد است:‏قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل به اعضای خود این اجازه را بدهد تا در صورتی که ایران توافقنامه را ‏فسخ کرد، اقدامات تنبیهی انجام بدهند.‏ایران از غنی سازی اورانیوم در حدی که منجر به تولید سلاح اتمی بشود و از بازیافت پلوتونیوم، که راهی ‏است برای تولید بمب اتمی، منع شود.‏ایران متعهد بشود که فقط راکتور هایی برای تولید برق و آب سبک استفاده کند.‏

شادمانی بر خاکروبهای ویرانی ایران

اگر تا دیروز آن حرکتی که جامعه ی ایران را از مدار ترقی خواهی بیرون آورد و به سمت قهقرا کشاند برای بسیارانی که در آن انقلاب " شکوهمند " شرکت داشتند تا از " گندم ری " نصیبی ببرند، جاذبه داشت و خود را صاحب آن قلمداد می کردند. امروز اما بسیاری از آن بسیاران، محترمانه و یا شرمگینانه از آن رویداد فاصله گرفتند و از عملکرد ناشاد خود در درونشان پشیمانند اما جرئت نمی کنند تا شهامت نشان دهند و فریاد بزنند که مسبب این روزهای تیره و تلخ، خودشان بودند.روزهایی که آسمان ایران، خورشید در بغل داشت و آفتابش را در جان مشتاقان ترقی خواهی و رهایی از نکبت تاریخی، گرم می کرد.اما تیره اندیشان از قماش اسلامی و کمونیستی در همه رنگش، رنگین کمان آسمان ایران را دشمن بودند تا پرده شب را بر سر آن بکشند و روزهای آفتابی را تیره و تار کنند.آری:آنچه که امروز بر همه ی آنانیکه تا دیروز از درک آن رویداد سیاه عاجز بودند، روشن شده است، این است که:دو طیف از نیروها که هر دوشان ایدئولوژیک هستند، خواهان نابودی ایران بودند و هم اکنون هستند.این دونیرو هر چند در مرام با یکدیگر تفاوت دارند اما در استراتژی مخالف هم نیستند و نشان دادند که برای از بین بردن ایران در تمامیتش هیچ تفاوتی با هم ندارند.دیروز این دونیرو پا به پای هم برای متلاشی کردن ایران، بر سمبل و نماد تمامیت ارضی ایران تاختند تا با ترور و جهل پروری، تختش را واژگون کنند. امروز اما برای نابودی هر چه بیشتر ایران و مردمانش باز در کنار هم ایستادند تا از دستاوردهای جهل سالاری و عقب ماندگی پاسداری کنند.بیهوده نیست که یکی در ایران برای سالروز چنین ننگی در تاریخ، خودشان را جِر می دهند تا هر چه بیشتر مردم را با تمامی هستی شان در چاه جمکران فرو ببرند و آن یکی بیشتر در بیرون از حکومت و در خارج از کشور همراه تفاله های باقی مانده از آن دوران ترور و تخریب، این رویداد سیاه را جشن می گیرند.پیام این جشن چیست؟در یک کلام پیام چنین جشن های تهوع آوری، شادمانی بر خاکروبهای ویرانی ایران است که اینان را چنین دلشاد و مست کرده است.عجیب نیست امروز این جاهلان ِ نادان و از خود بیگانه، هنوز جشنی بنام " تولد فدایی " در کسوت " سیاهکل " می گیرند و آن را به 22 بهمن گره می زنند تا بیشتر به وجد آیند.***و راستی این جماعت تروریست ِ پریروز و همکار و شریک، در تمامی ِ جنایات ِ جمهوری اسلامی در دیروز ِ نزدیک، و امروز حامی آن در بُعد ایدئولوژیک و حتی در تماس بودن رأس ِ این جماعت با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و دعوت کردن ایشان از طریق همسرش به ایران، چه کارنامه ی " زرینی" دارند که یکی از همین جماعت دیروزی و تکان خورده ی امروزی، در مصاحبه ای ادعا می کند که " چپ " در کنار خطا و ویرانی خود و ایران، عملکرد " افتخار آمیز" هم دارد. ( نقل به معنی )باید در جواب گفت که چپ در همه رنگش چه آنهاییکه تروریست بودند و چه آناییکه در حرف عمل تروریستی را قبول نداشتند اما در دل با آنها بودند، جزء تخریب وطن و کشتن پاسبان سر محل و قفل کردن جامعه و به هم زدن امنیت اجتماعی در دیروز و همکاری با پست ترین فشر اجتماعی و شراکت در جنایت آنها و تلاش برای بقای همین آدمخواران حکومتی و فرار از هر گونه اتحادی که بتواند این حاکمان ضد ایرانی را از اریکه قدرت به زیر بکشد و سکوت کردن در مقابل تجزیه طلبان رنگارنگ و انتشار بی وقفه ی ترشحات بیمارگونه ی این جماعت های ضد ایرانی در سایت های خودشان و حمایت از آنها و همچنین اعلام موضع نکردن در مقابل سهم ایران از دریای مازندران و نام خلیج فارس که امروز رفقای دیروزیشان می خواهند از سهم ایران ببلعند و شیوخک های اطراف خلیج فارس می خواهند نام همیشه ایرانی را مصادره به عربی کنند، هیچ کارنامه ای که حُب وطن و سرفرازی وطن از آن برداشت شود، ندارند.و امروز این جماعت باقی مانده در کمال بی پرنسیبی جوابیه و یا نقد مقاله ای از یکنفر که در ویرانی ایران، با هم همفکر هستند، در سایتشان منتشر می کنند. اما مقاله ی مادر، که به آن نقد شده، به عمد در سایت انتشار داده نمی شود.اسم این عمل قبیح را چه باید گذاشت؟همین فرد گرداننده ی سایت که مغزی بسته و یک سو نگر دارد. دیروز و دیروزها هم چنین عمل قبیحی را انجام داده بود.و آن نقدی بود بر نوشته های این قلم در هفته نامه ی نمیروز، توسط یک عابر پیاده، که آن را بدون انتشار مطلب من، در سایتش گذاشت و مقاله ارسالی این قلم را انتشار نداد.نه یکبار بلکه حداقل دو بار در دوسال پیاپی این عمل قبیح را انجام داد.چنین است عملکرد درخشان چپ!!! در ایران! در دیروز و امروز. ***اما باید برای جوانان امروز توضیح داد که آن " تولد " تولد ترور و تروریسم بوده است که پاسبان سر محل را به گلوله می بستند و امنیت شهروندان ایرانی را به هم می زدند.باید برایشان روشن کرد که اینان نه برای آن " سیاهکل " بلکه برای سیاه کاری جمهوری اسلامی جشن می گیرند تا با آنها در نابودی هر چه بیشتر ایران تجدید میثاق کنند.باید برای جوانان آشکار کرد که این نیروها از همان " انقلاب شکوهمند " و با آن گذشته ی تیره تار در نظام گذشته، این بار در دامان همین مرتجعین ضد ایران و ایرانی پناه گرفته بودند و گرفته اند تا با یاری آنها هر چه بیشتر از پایوران نظام گذشته و انسانهای ایرانخواه را بکشند و کشتند و بر اجسادشان شادی و شادمانی کردند.و امروزهم با کمال وقاحت، سایت ها و نشریاتشان را، با عکس هایی مزین می کنند که نشان از ذات ویرانگرشان دارد.در حالی که این بیچاره گان نمی دانند که چنین عملی در واقع جرم آنها را در پیشگاه مردم ایران سنگین تر می کند.آری:در یک کلام باید به جوانان ایران توضیح داد که نیروهای کمونیستی در هر شکل و قامتش و نیروهای اسلامی در همه رنگش یک ایران سربلند را چشم دیدن ندارند و در صدد هستند با تمامی توش و توانشان آن را ویران کنند.اما اگر آن بیگانگان دیروز در تاریخ ایران توانستند، ایران را " ایرانستان " بکنند، این بیگانگان امروزی هم خواهند توانست.ولی تاریخ پر فراز و نشیب ایران گواهی می دهد، ایران با همه ی این نامردمی ها و درد و شکنج ها، ایران خواهد ماند.سلام بر ایرانو درود بر ملت بزرگ و شریف ایران

محکومیت سه دانشجوی امیرکبیر تایید شد

دادگاه تجدیدنظر احکام مجید توکلی، احمد قصابان، و احسان منصوری، دانشجویان دانشگاه امیرکبیر را با کاهشی جزئی، تایید کرد.
علیرضا جمشیدی سخنگوی قوه قضائیه ایران اعلام کرد مجید توکلی به 30 ماه حبس، احمد قصابان به 26 ماه حبس و احسان منصوری به 22 ماه حبس محکوم شده اند.
این دانشجویان که به تبلیغ علیه نظام، اهانت به مقدسات و نشر اکاذیب متهم شده بودند، در اواخر مهر ماه سال گذشته (اواسط اکتبر 2007) به ترتیب به سه سال، دو سال و نیم و دو سال حبس محکوم شده بودند.
محمدعلی دادخواه، وکیل مدافع این دانشجویان در گفتگو با بخش فارسی بی بی سی، به حکم اعلام شده اعتراض کرد.
آقای دادخواه گفت: "در دادگاه بدوی هیچ دلیلی علیه موکلین من ارائه نشد و ریاست دادگاه به دادستان مهلت داد تا با تجدید جلسه، شواهد خود را ارائه کند."
او افزود: "بعلت اینکه دادستان نتوانست دلیلی ارائه کند و مهلت منقضی شده بود، حکم برائت دانشجویان جوان صادر شد."
وکیل مدافع دانشجویان محکوم شده با اشاره به اینکه جلسه تجدیدنظر به درخواست دادستان تهران برگزار شد، گفت: "در جلسه تجدیدنظر هم هیچ دلیل، عماره و یا حجت و سندی ارائه نشد و انتظار بر این بود که بنا بر اصل 167 قانون اساسی، دادگاه تجدیدنظر حکم دادگاه بدوی را تایید کند."
با این حال به گفته آقای دادخواه، دادگاه، بدون ارائه شدن دلیلی دیگر و تنها به واسطه اعتراض دادستان حکم برائت شکسته شد.
تنش در دانشگاه امیرکبیر
این سه دانشجو پس از آن از سوی وزارت اطلاعات ایران دستگیر شدند که انتشار چهار نشریه دانشجویی دانشگاه امیر کبیر به نامهای آیته، سحر، ریوار و سرخط موجب ایجاد تنش و درگیری در دانشگاه شد و در نهایت این نشریات در اردیبهشت ماه سال گذشته به اتهام مطالب "موهن" توقیف شدند.
این دانشجویان اعلام کرده بودند که نشریات مذکور جعلی هستند و "با سوء استفاده از آرم و نشان نشریات اصلی" چاپ شده اند.
در زمان بروز تنشها، گردانندگان این نشریات دانشجویی مدعی شدند هدف از "جعل" این نشریات، فراهم کردن بهانه ای برای تعطیلی کلیه نشریات دانشجویی بوده است.
پس از اعلام حکم دادگاه انقلاب نیز محمدعلی دادخواه، وکیل این دانشجویان از صدور حکم بر اساس اعترافات این دانشجویان انتقاد کرده بود.
خانواده این دانشجویان نیز، در نامه ای سرگشاده به رئیس قوه قضائیه مدعی شدند این سه نفر در هنگام بازداشت شکنجه شده اند.
این سه نفر هفت ماه پس از بازداشت، از اتهام توهین به مقدسات، حرم اهل بیت، مراجع، مردم شهرستان قم و شهر قم تبرئه شدند اما بخاطر مسئول دانستن نیروهای بسیج دانشگاه امیرکبیر در انتشار نشریات به اذعان آنها "جعلی"، به نشر اکاذیب متهم و محکوم شدند.
اکنون علیرضا جمشیدی سخنگوی قوه قضائیه اعلام کرده است که احکام قطعی است و این سه دانشجو مشغول گذراندن دوران محکومیت خود هستند.
اما وکیل مدافع این دانشجویان که خواستار جبران خسارت به آنها شد، گفت از طریق اعاده دادرسی یا باتوجه به اختیارات رئیس قوه قضائیه که می تواند مبادرت به ارجاع پرونده جهت رسیدگی مجدد به شعب دیگر دادگاه ها کند، امکان رسیدگی مجدد پرونده وجود دارد

این قفط شامل دانشجو یان نیست بلکه محکوم کردنه ایران است و از شما ایرانی می خواهم که همیهنا نمان راحمایت کنی قرقیی ندارد که سیا سی با شد یا بی طرف چون بری گفتار اذاد مبارزه می کنند با سپاس از شما که خاک ایران مهم است برایه شما چون تو هم ایرانی هستی پایند ایران .

نشت نفت به رودخانه زاینده رود اصفهان

به دنبال نشت نفت و آلودگی رودخانه زاینده رود، آب در برخی از نقاط اصفهان قطع شد
برخورد یک دستگاه ماشین راهسازی با لوله انتقال نفت، باعث نشت مقدار زیادی نفت به رودخانه زاینده رود اصفهان شد.
این حادثه، بعد از ظهر روز دوشنبه بیست و شش فروردین رخ داد و بلافاصله، مقام های مسئول برای کنترل آب آغشته به نفت خام وارد عمل شدند.
شکستگی لوله نفت خام در مسیر بخش "سامان" استان چهارمحال و بختیاری به دنبال برخورد یک دستگاه بولدوزر صورت گرفت و نیروهای آتش نشانی پس از هشت ساعت موفق شدند لوله آسیب دیده را ترمیم کنند. معاون خط لوله و مخابرات نفت منطقه اصفهان نیز گفته است که ترمیم این خط لوله، 45 ساعت زمان می برد.
به دنبال نشت نفت و آلودگی رودخانه زاینده رود، آب در برخی از نقاط اصفهان قطع شد.
مقام های این استان از مردم خواسته اند تا در مصرف آب صرفه جویی کنند اما به دنبال پخش شایعه ای مبنی بر قطع آب اصفهان برای دو روز، مردم برای خربد آب معدنی به مغازه ها هجوم بردند و در اندک مدتی، آب معدنی در اصفهان نایاب شد.
ستاد حوادث غیر مترقبه استان اصفهان پیشتر در اطلاعیه ای از ساکنان اطراف منطقه آلوده شده خواسته بود تا از آب استفاده نکنند و به آلودگی آب توجه کنند اما این ستاد در اطلاعیه تازه ای گفت که آب شرب اصفهان از لحاظ بهداشتی، مشکلی ندارد.
سازمان آب اصفهان نیز به دنبال نشت نفت به زاینده رود هشدار داده که این شهر با کمبود آب طی دو روز آینده مواجه خواهد شد.
این سازمان در عین حال قطعی آب در این شهر را رد کرد.
مقام های مسئول این استان خواهان صرفه جویی اصفهانی ها در مصرف آب شده اند.
نشت نفت باعث شده تا حدود 15 هکتار از باغ های منطقه آسیب ببیند.

تائید بازداشت رئیس سابق پلیس استان تهران

قوه قضائیه جمهوری اسلامی، بازداشت فرمانده پیشین نیروی انتظامی استان تهران را تائید کرده است.
علیرضا جمشیدی، سخنگوی قوه قضائیه، امروز سه شنبه بیست و هفت فروردین در نشستی خبری با خبرنگاران، با تائید خبر بازداشت سردار رضا زارعی، فرمانده سابق نیروی انتظامی استان تهران، گفته است که پرونده او مراحل قانونی را طی می کند.
پیش از این برخی سایت های خبری غیر رسمی، خبر بازداشت آقای زارعی را منتشر کرده بودند اما هیچ مرجع رسمی آن را تائید نکرده بود.
سخنگوی قوه قضائیه دلیل بازداشت آقای زارعی را بیان نکرده اما به گفته نعمت احمدی، وکیل دادگستری، پرونده آقای زارعی در دادگاهی در جریان است که به پرونده های منکراتی رسیدگی می کند.
سردار رضا زارعی، اسفند ماه سال پیش از سمت خود کنار رفت و علیرضا اکبرشاهی جانشین او شد.
پرونده موسویان
سخنگوی قوه قضائیه ایران همچنین بار دیگر از تبرئه حسین موسویان، از تیم پیشین مذاکره کننده اتمی از اتهام جاسوسی خبر داد و گفت به دلیل اهمیت پرونده، سه قاضی بر روی این پرونده کار می کردند.
حسین موسویان، عضو سابق شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی که در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی عضو هیئت مذاکرات هسته ای ایران با اروپاییان بود، در ارتباط با اتهام اخلال در امنیت ملی مجرم شناخته شده و براساس ماده 507 قانون کیفری، به دو سال حبس تعلیقی محکوم شده است.
طبق حکم صادره آقای موسویان از اتهام جاسوسی تبرئه شده و می تواند کماکان در مشاغل دولتی حضور داشته باشد اما نمی تواند در سمت های دیپلماتیک فعال باشد.
آقای موسویان از افراد نزدیک به اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور پیشین، رئیس مجمع تشخیص مصحلت نظام و رئیس مجلس خبرگان، محسوب می شود و در زمان بازداشت سمت معاونت مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت را برعهده داشت.
وی در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی از اعضای مهم گروه مذاکره کنندگان هسته ای، به سرپرستی حسن روحانی، رئیس شورای عالی امنیت ملی و سخنگوی این گروه بود.
با انتخاب محمود احمدی نژاد و برکناری حسن روحانی، آقای موسویان نیز از سمت های خود در شورای عالی امنیت ملی و گروه مذاکره کنندگان هسته ای کنار گذاشته شد.

۱۳۸۷ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

اولین سنگ را قاضی پرتاب می‌کند

حقوق جزایی ایران که بر اساس قوانین شریعت اسلام تنظیم شده‌ است، یکی از وحشیانه‌ترین انواع خشونت دولتی را در جامعه‌ای به نمایش می‌گذارد که همین خشونت را به اشکال گوناگون به حکومت باز می‌گرداند و از همین رو سبب تداوم و تشدید چرخه خشونت در یک رابطه متقابل بین آنها می‌شود. این گفتگو در عین حال نشان می‌دهد تا چه اندازه جان و حیثیت انسان در دستگاه سست قضایی جمهوری اسلامی بی‌ارزش است. ***** اولین سنگ را قاضی پرتاب می‌کند جبار صولتی وکیل چهل ساله زهره و آذر کبیری نجات که قرار است در کرج سنگسار شوند، در گفتگویی با مجله اشپیگل (07 آوریل 08) درباره اتهام و حکم آنها سخن می‌گوید. حقوق جزایی ایران که بر اساس قوانین شریعت اسلام تنظیم شده‌ است، یکی از وحشیانه‌ترین انواع خشونت دولتی را در جامعه‌ای به نمایش می‌گذارد که همین خشونت را به اشکال گوناگون به حکومت باز می‌گرداند و از همین رو سبب تداوم و تشدید چرخه خشونت در یک رابطه متقابل بین آنها می‌شود. این گفتگو در عین حال نشان می‌دهد تا چه اندازه جان و حیثیت انسان در دستگاه سست قضایی جمهوری اسلامی بی‌ارزش است. س: با اینکه ایران در دسامبر 2002 به اتحادیه اروپا اطمینان داد که اجرای حکم سنگسار را متوقف می‌کند، ولی دادگاه‌های ایران همچنان بیش از هر کس زنان را به این مرگ رنجبار محکوم می‌کنند. اتهام موکلان شما چیست؟ ج: اتهام هر دو (27 و 28 ساله) خیانت در زناشویی است. شوهر زهره به عنوان مدرک فیلمی را در اختیار دادگاه قرار داد که در آن این دو زن با یک مرد بیگانه در یک اتاق دیده می شوند. تا جایی که من می‌دانم، این ویدئو هیچ عمل خلاف عفتی را نشان نمی‌دهد. س: آیا شما توانستید درستی این فیلم را تعیین و تأیید کنید؟ ج: خیر، من اجازه نیافتم این مدرک احتمالی را که به صورت فیلم به دادگاه ارائه شده، ببینم. س: ولی مثل اینکه این زنان قبلا یک بار محکوم شده‌اند؟ ج: موکلان من قبلا به دلیل «رابطه نامشروع» حکم 99 ضربه شلاق را دریافت کردند که این حکم در محوطه دادگاه به اجرا در آمد. با این همه پس از اجرای حکم آنها را آزاد نکردند. شش ماه بعد یک قاضی دیگر پرونده را از نو در دست گرفت. س: فکر می‌کنید بتوانید حکم آنها را تغییر دهید؟ ج: من امیدوارم. حتی مطابق قوانین ایران نیز کسی نمی‌تواند برای یک جرم دو بار محکوم شود. س: آخرین حکم سنگسار در ایران کی به اجرا در آمد؟ ج: چند ماه پیش مردی در نزدیکی قزوین به اتهام خیانت در زناشویی سنگسار شد. حکم اعدام به شکل سنگسار اغلب برای این نوع جرم صادر می‌شود. س: سنگسار چگونه اجرا می‌شود؟ ج: اجرای حکم در فضای باز صورت می‌گیرد. زنان تا سینه و مردان تا کمر درون خاک فرو می‌شوند. طبق ماده 104 قانون مجازات عمومی سنگ‌ها نباید زیاد بزرگ باشند. اولین سنگ را قاضی پرتاب می‌کند. قاضی در عین حال باید مراقب فاصله بین کسانی که سنگ‌ها را پرتاب می‌کنند با قربانی باشد. به این ترتیب که قربانی نباید با اولین یا دومین سنگ بمیرد. از سوی دیگر، سنگ‌ها باید به اندازه‌ای باشند که محکوم به سختی درد بکشد و سرانجام به دلیل خونریزی داخلی یا خارجی بمیرد. هر کسی می‌تواند اجرای حکم را تماشا کند و البته باید معتقد و مؤمن باشد. س: آیا این حکم اعدام در مورد کودکان نیز اجرا می‌شود؟ ج: در ایران طبق شریعت اسلام، دختران در نه سالگی و پسران در پانزده سالگی بالغ به شمار می‌روند و مسئولیت قانونی دارند. از آنجا که حکم سنگسار عمدتا در مورد جرائم جنسی صادر می‌شود، به همین دلیل در مورد کودکان مطرح نمی‌شود. در ایران عمده‌ترین شکل اعدام، دار زدن در انظار عمومی است که با آویختن محکوم از جرثقیل انجام می‌گیرد و درباره هر کسی از جمله نوجوانان نیز ممکن است صادر شود.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟

وطن چیست ؟ وطندار کیست ؟

وطن و وطن خواهی ؛ وطن دوستی ؛ وطن پرستی ؛ مادر وطن ؛ پدر وطن ؛ وطندار و وطنداری کلمات و واژه های اند که هر یک ما روزمره به آن مواجه هستیم ؛ وقتی در پای میز خطابۀ سیاسی قرار داریم این واژه ها در گوش ما طنین انداز اند و زمانیکه تاریخ مینویسیم یا میخوانیم و همچنان در ادبیات و اشعار رزمی به وفور به آنها برمی خوریم و بخصوص در این سالها که سرزمین ما دچار آشوب ها وبحران های شدید و جان فرسا است ؛ یکی سنگ صداقت وطندوستی به سینه می زند و دیگری را خائن به وطن معرفی میکند ؛ فرقۀ شعار وطن پرستی میدهد و گروۀ دیگری را به جرم خیانت و غداری که در تضاد با وطن پرستی است تکفیر نموده و خواستار تردش از دامن وطن است عدۀ در برابر انتر ناسیونالیزم هویت باختند و عدۀ هم می خواهند خود را مرکز انتر ناسیونالیزم ثابت کنند و چنان فضل نمائی مکنند که گوئی عالم و آدم آستان بوس شان است .اگر صادق است و یا خائن ؛ اگر عالم است و یا عامی و بی سواد ؛ اگر مدافع ارزش های ملی است و یا وطن فروش ؛ هر یک وطن وطن وطن میگویند و جالب این استکه اکثراً تعریفات حول کلمۀ وطن پرستی و وطندار تلقی و بر داشت های ذهنی و شخصی منحصر به فرد افراد و گروه های است که برمنفعت های نژادی ابتناء دارد .آنگاه که کسی و گروهی را میبینم با ادعای وطن پرستی دهانش کف میکند به رعشه و خلسه می افتد و دیگران را نیز دعوت به وطن پرستی می کند ؛ وطن را چون بتی در می یابم که فاشیست ها و شؤنیست ها گرد آن حلقه زده اند و با قیام و قعود و سجود شان در برابر بت وطن زمزمۀ برتری نژادی در بین شان عاشقانه بر زبان و بر لب دارند و کوس و طبل خصومت و سیطره جوئی بر نژاد های دیگر را می نوازند گوئی که از میادین معرکه و تنازع بقای داروینی پیروزمند و فاتح برگشته اند و اصلح انتخاب شده اند و با سجده پاشی ها در پای بت وطن و سوز و گداز های خلسه مانند عزم شانرا جزم کرده اند تا « توتم » قبیله ونژاد شانرا به علامت تقدس به اهتزاز در آورند و از دیگران در طلب اعتراف و احترام با شند که مسلماً سر پیچی از آن کفر بواه خواهد بود و مورد مجازات .حرص و آز وطن پرستان و آرزو های رنگین شان پایان ناپذیر است جغرافیای زمین و صحنه ها ی تاریخ رداء و لباس خیلی کوچک و تنگی است بر پیکرۀ تماشائی حرص ها و آز ها و آرزو های آن ها و باز هم در معرکه و تنازع بقاع مجدد و در یافت مدال انتخاب اصلح و شانس های زندگی خوب و بهتر در تقرب به آرزو ها بر پایه های چپاول ؛ غارتگری و خونریزی و سر انجام سجده پاشی های مکرر در پای بتی به نام وطن .یا اینکه وطن پرستی اعتقاد و عقیدۀ انحرافی انسانهای ما قبل تاریخ را به « فتیش ها » یا Fetish ها درذهن ترسیم می کند که آن ها فتیش ها را دارای نیروی عظیم مخفی می پنداشتند که برای دارنده و دوستان مفید و خیر وبرکت به همراه داشت و به دشمنان مضر و زیان بار تصور می شد و این فتیش ها شامل اشکال هندسی ؛ انواع خاص و گونه گون و جنسیت متفاوت اجسام جامد بودند .و یا هم وطن پرستی شاید ساخته و پرداختۀ ذهن « مانا » پرستانی است که در اشیاء بی جان نیروی حیاتی دینامیزم فوق العاده قوی را به صورت ساکت و مخفی معتقد اند که بوسیلۀ افراد و اشخاص خاص این قوه ها فعال میشوند و اثراتی ویژۀ از آن ها به ظهور می رسند ؛ درین صورت است که توعی پرستش اجسام جامد در اشکال گوناگون چون انواع و اقسام چوب ها ؛ اشجار ؛ سنگریزه ها ؛ سنگها و صخره ها ؛ کوه ها و دریا ها ؛ بت ها و اصنام و گاهی هم و چه بسا اوقات حیوانات معنی و مفاهیم خاصی می یابند که اعتقاد مشترک انسان ها سبب می گردد تا مناسباتی در بین افراد ؛ قبیله ها و جوامع بر قرار گردد .پس حقیقتاً این وطن چیست ؟ ؛ چگونه به کنه آن میتوانیم برسیم ؟ ؛ این چه مغناطیسی است که دل به تبعید افتادۀ و دور از وطنی و مهجوری در حسرت آن میسوزد و ناله های سوزناک وحزین در هجر آن سر می دهد و یا اینکه تخت نشینی و تاجداری که فتح پانی پت به نامش در تاریخ رقم خورده به تخت دهلی پشت پا می زند آنگاه که میسراید{ د دهلی تخت هیروومه چی را یاد کرم ــــ ستا د خکلی پختونخواه د غرو سرونه }.و یا هم وطن فریاد ها و شور و.شعف ها و رقص و پای کوبی های مجنون شیر خواری است که از سر زمینی ودرجغرافیای به آب ونانی رسیده وبا نثار گلها ؛ الفاظ موزون در قالب کلمات سپاس گونه ؛ اشعار و شعارها در پای لیلای نازنین و تناز حرص و آز وطن ؛ وطن می گویند.آه خدای من از بس هذیان شنیده ام می ترسم هذیان بگویم و هذیان بنویسم ؛ مگر از این مجانین شیر خوار را ما در وطن عزیز خود سرزمینی به نام افغانستان کم دیده ایم ؟آری وطن گفتند و با وجودیکه مردم « وطنداران » را به زندان انداختند ؛ قتل های دسته جمعی کردند ؛ وجب وجب از خاک افغانستان را با بمب ها ویران ساختند و مین های بی شماری فرش کردند تا حاکم بلا منازع باشند پدر وطن و مادر وطن شعار دادند .مگر امروز هم شاهد آن نیستیم که مجانین شیر خوار با چم و خرام های متفاوت و مارک های گونه گون در صحنه حضور دارند و زیر قدم های نامیمون و نا مبارک لیلای رعنا و عشوه گر آز و حرص شان که آن را بیشرمانه وطن می خوانند بساط رشوه و رشوه ستانی هموار کرده اند ؛ از یمن و برکت عضویت در درگ مافیا رقمی کلانی به جیب می زنند و یا هم با وانمود کردن ژست و اداء های خیلی شریفانه با وعده های رنگین و ننگین در اتکاء با تیره و قبیله و نژاد می خواهند بر ملت شریف و نجیب حاکم و فرمانروا باشند و در معامله گری های سیاسی به خاطر منفعت جوئی های شخصی و قومی ارزش های جامعۀ مارا به حراج بگذارند.مجانین شیر خوار انواع و اقسام گونه گون دارد ؛ یک نوع آن فرصت طلب و موقع شناس است ؛ تشخیص می دهد که چه چیز برایش نافع و منفعت بخش است تا به اقتضاء آن رول اش را اداء سازد .این قسم از مجانین شیر خوار که ملت دچار المیۀ بزرگ تجاوز بود و حفظ ارزش های ملی اقتضاء اهداء خون داشت ؛ اینگونه مجانین شیر خوار راه دیار عشرت و طرب و بزم درپیش گرفتند و مهر سکوت بر لب زدند و تا زمانی خاموش ماندند و آه بر لب نیاوردند که دسیسۀ و توطئۀ بزرگ آغاز نه شده بود ؛آنگاه که توطئه بزرگ آغاز شد و در جنگ های داخلی دامن بسیاری از فعالان حاضر در صحنه از خون قربانیان این جنگ ها لکه دار شد ؛ اینگونه مجانین شیر خوار از خواب طولانی بستر عشرت بیدار شدند و چنان سرو صدا های انقلابی براه انداخته اند و چنان دهن شان کف می کند و سرود وطن سر می دهند که گوئی قهرمانان اصلی اینهایند .بگذریم از اطالۀ کلام و به اصل موضوع بر گردیم و دقت بیشتری مبذول داریم تا مغلق وطن را باز کنیم یا به قولی تجزیه و تحلیل نمایم .وطن ؛ سرزمین ؛ محدودۀ جغرافیائی ؛ موقیعت جغرافیائی ؛ فرد ؛ قوم ؛ نژاد ؛ لسان ؛ کلتور و دین در چه نسبت های با هم قرار دارند و در خانوادۀ انسانیت چه مقام و جایگاه دارند ؟این چگونه علایق و ارتباطات اند بین سرزمینی با افراد ؛ اقوام و نژاد های ساکن در آن ؟مجموعۀ سر زمین ؛ افراد ؛ اقوام و نژاد ها در رابطه های دینی ؛ کلتوری ؛ حقوقی ؛ سیاسی عبارت از وطن است و قبل از همه اولین مفهومی که در ذهن از کلمۀ وطن بوجود می آید « آدرس » است .آدرس جزء مهم شخصیت انسانی به شمار می آید و از جمله حقوق اساسی انسان محسوب می گردد که بسیاری از حقوق انسانی بر آن ابتناء دارد ؛ شخص بی آدرس قابل تعریف نیست وبه مجهول الهویه متصف و یا هم مسمی می گردد و مسلم است که شخص فاقد آدرس ؛ فاقد تشخص کامل انسانی است .از همین جهت است که در دفاتر ؛ ارگان های حقوقی و قضائی ؛ مدارس و دانشگاه ها ؛ میدان های هوائی هنگام مسافرت ؛ هوتل ها و جا های دیگر از این مقوله ها ؛فورم های خانه پوری میشود که درآن اسم ؛ اسم پدر تاریخ تولد ؛ جای تولد؛ سکونت فعلی ؛ جای سکونت قبلی ؛ قوم ونژاد ؛ شغل و وظیفه باید اندراج یابد که معرفی وتشخص فردی است که هدف از شناخت آن است .اصلی ترین و بنیادی ترین آدرس فرد و شخص دامن یا بستر مادر است که در آن متولد شده است و این آدرس اولیه با ابعاد گوناگون آن سازندۀ شخصیت انسانی است .این آدرس بیانگر مکان و زمانی است که در آن مکان و زمان تولد صورت گرفته است ؛ معرف نهاد کوچک اجتماعی به نام خانواده است ؛ وقتی که مولود حامل حق طبیعی عضویت خانوادۀ است ؛ خود به خود در رابطه های حقوقی ذاتی و اکتسابی و رابطه های عاطفی اعضای خانواده ؛ اقارب وجامعه قرار میگیرد ؛ پس قرار گرفتن خانواده به حیث نهاد کوچک مملو از رابطه های عاطفی و حقوقی در کنار تشکلات همسان و همگون اجتماع را به وجود می آورد و این اجتماع را زمانی جامعۀ مدنی میتوان گفت که دارای چهار ویژگی عمده و اساسی باشد :1 ـ بر قرار بودن فردیت فرد ؛ به این مفهوم که فردیت فرد و تشخص فردی فرد محفوظ بماند و در صورتی که فردیت فرد را خطری تهدید می نماید از آن باید دفاع صورت گیرد .2 ـ تحفظ خانواده به عنوان یک کانون که سر چشمۀ عاطفه است ؛ اخلاق گرا است و قانونمند .3 ـ ارائه دهندۀ هویت مشخص اجتماعی در سیر و تحول تاریخی باشد که این هویت را دین ؛ کلتور ؛ رسومات و لسان شکل می دهد .4 ـ جامعۀ مدنی در بر دارندۀ مفهوم دولت نیز است با محفوظ بودن فردیت فرد ؛ یک نهایت جامعۀ مدنی خانواده است و نهایت دیگر آن دولت می باشد.اگر به دقت ملاحظه کنیم در می یابیم که عناصر نژاد و لسان در تعریف و شناخت هویت فردی و اجتماعی سنگهای زیرین اند و در نوع خاص و مختص به خود ؛ به صورت اکثریتی در مقابل اقلیتی ؛ هیچ نوع امتیاز قانونی در خانوادۀ بزرگ بشری از آغازتاریخ تا انتهای تاریخ به آن تعلق گرفته نمیتواند و امتیازاتی که به جبر و اکراه چهرۀ نا زیبایش را نشان داده است مذموم ترین قصد و نیت انسانهای ظالم و ستمگر را بنام تبعیض نژادی و نژاد پرستی به نمایش گذاشته است .بناً می توانیم بگوییم که وطن ارائه دهندۀ هویت فردی و اجتماعی انسانهای یک سرزمین در سیر و تحول تاریخی در رابطه های قانونی است یعنی اینکه رابطه های قانونی است که این هویت را تشریح و تفسیر میکند .پس وطندار فردی و شخصی است که با حفظ هویت فردی و اجتماعی اش در رابطه های قانونی و فرهنگی اجتماع قرار دارد و در ترقی و تعالی آن اجتماع کار نامه هایش در جهت های مثبت و ارزنده جزء تاریخ آن جامعه گردد .از کار ها و تلاش های ارزندۀ وطنداری یکی هم این است که به دور از افکار و اعمال تبعیض جویانه نژادی در مناسبات همسان دینی و فرهنگی که ضامن صلح و رفاه منطقه ئی و جهانی باشد خود و جامعه اش را قرار دهد و برازندگی خود و جامعه اش را به اثبات برساند .و آنانیکه در جهت منافع شخصی ؛ نژادی ؛ فرقه ئی و گروهی اخلاق و قوانین را غلط و نادرست توجیه و تفسیر می کنند و یا قانون شکنی می کنند و یا فراتر از قانون عمل می کنند و عزم و قصد و آهنگ جنگ و ستیز با دیگر اقوام و نژاد ها دارند ؛ مجرمین و جنایت کارانی اند که به وطن خیانت می ورزند ؛ باید به حیث خائینین وطن شناخته شوند .زیرا اینگونه کردار حیثیت و اعتبار جامعۀ مدنی راکاملاً صدمه می زند و از اعتبار اخلاقی آن فوق العاده می کاهد و از جانب دیگر امکانات زیست با همی و صلح آمیز در منطقه و در دهکدۀ جهانی رابه حد اقل تقلیل و کاهش می دهد

واکنش غرب به خبر تازه هسته ای احمدی نژاد

اعلام خبر آغاز نصب شش هزار دستگاه سانتریفوژ جدید در تأسیسات غنی سازی اورانیوم نطنز، واکنش اعتراض آمیز آمریکا و متحدان اروپایی اش را به همراه آورد.
سخنگوی کاخ سفید اعلام این خبر را باعث منزوی تر شدن بیشتر مردم ایران در جامعه جهاانی و اعمال تحریمهای بیشتر اقتصادی و سیاسی بر کشورشان دانسته، وزارت خارجه بریتانیا آن را نادیده گرفتن خواست جامعه جهانی قلمداد کرده و وزیرخارجه فرانسه گفته که اگر این روند ادامه یابد، باید تحریمهای سخت تری بر ایران اعمال شود.
خبر آغاز نصب شش هزار دستگاه سانتریفوژ جدید در تأسیسات غنی سازی اورانیوم را محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران هنگام بازدید از تأسیسات اتمی نطنز اعلام کرد، بازدید وی از این تأسیسات به مناسبت روز ملی فناوری اتمی در ایران انجام گرفته است.
در حال حاضر، آژانس بین المللی انرژی اتمی تأیید کرده که سه هزار دستگاه سانتریفوژ در تأسیسات نظنز نصب شده و خبر نصب دستگاههای تازه در حالی اعلام می شود که شورای امنیت سازمان ملل چند هفته پیش چهارمین قطعنامه خود را علیه فعالیت اتمی ایران صادر کرد و تحریمها و تدابیر بیشتری درنظر گرفت تا فشار بر این کشور را برای پایان دادن به فعالیتهای حساسیت برانگیز اتمی اش افزایش دهد.
آمریکا، بریتانیا و فرانسه در عین اینکه اعلام خبر گسترش فعالیتهای حساسیت برانگیز اتمی ایران را حاکی از پافشاری جمهوری اسلامی بر سرکشی از تصمیمات مجامع بین المللی دانسته اند، بر این نکته تأکید کرده اند که بهترین شیوه تغییر رفتار ایران، وارد شدن از در مذاکره و دیپلماسی است و نه دست زدن به اقداماتی که شرایط را وخیمتر کند.
آن گونه که در گزارش اخیر رئیس آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل آمده، دست کم بخش تازه ای از دستگاههای تازه سانتریفوژ اورانیوم در ایران از نسل تازه ای اند که کارآیی بیشتری نسبت به دستگاههای قبلی دارد.
در اطلاعیه مطبوعاتی وزارت خارجه بریتانیا که در واکنش به آغاز نصب دستگاههای سانتریفوژ جدید در ایران صادر شده آمده که هدف از نصب این دستگاهها، کاربرد آنها در فعالیتهای صلح آمیز اتمی نیست، چراکه شش دولت درگیر در پرونده اتمی ایران (آمریکا، بریتانیا، روسیه، فرانسه، چین و آلمان) تضمین کرده اند که در صورتی که ایران در آینده برای نیروگاههای هسته ای اش به سوخت نیاز داشته باشد، اورانیوم غنی شده در اختیار این کشور قرار دهند، اما ایران این پیشنهاد "سخاوتمندانه" را رد کرده و هیچ تلاشی هم برای جلب اعتماد جامعه جهانی به فعالیت اتمی خود نمی کند.
در مقابل، رئیس جمهور ایران هنگام اعلام خبر آغاز نصب شش هزار دستگاه سانتریفوژ تازه در نطنز گفته که "بدخواهان ملت" می کوشند ایران را از پیشرفت بازدارند و گرچه تلاش آنان مشکلاتی پیش آورده اما باعث شده است ایران به فناوری هسته ای بومی دست یابد.
وی به مردم ایران وعده داد که در سال جاری خبرهای خوبی در مورد پیشرفتهای هسته ای کشورشان خواهند شنید

۱۳۸۷ فروردین ۱۸, یکشنبه

دفاع از حقوق و مطالبات اقوام ایرانی و ایستادگی در برابر تجزیه ملت ایران

از نظر تأمين حقوق برابر و آزاديها ما هيچ تفاوتی ميان هيچ يک از بخشهای ايران و هيچ يک از اعضای اين ملت قائل نيستيم. زورگوئی و سرکوب هر عضو اين ملت و هر بخش آن به معنای زورگوئی سراسری است و هر ايرانی آگاه و با شرفی بايد در برابر آن ايستادگی کند.تلاش ـ اخيراً گزارشی منتشر شده است و حکايت از سميناری دارد که توسط گروه کاری به نام ايران و وابسته به کميسيون خارجی کنگره آمريکا برگزار شده است. افرادی تحت عنوان نمايندگان «اقليتهای ملی، اتنيکی و مذهبی» به اين سمينار دعوت شده بودند تا شرحی از موارد نقض حقوق بشر اقليتهای نامبرده در ايران را ارائه نمايند.در درجه نخست بفرمائيد آيا شما از جريان آن سمينار اطلاعاتی بيش از آنچه در آن گزارش آمده است، داريد؟ به عنوان نمونه از ارگانها و نهادهائی که اين سمينار رابرگزار کردند؟پاشائی ـ با درود و تشکر از زحماتی که می کشيد، همانطور که می دانيد در آمريکا سازمانها و نهادهائی وجود دارند که در مورد موضوعات و مسائل مختلف مطرح برای اين کشوراعم از داخلی يا خارجی تحقيق و بررسی می کنند. و تلاش می کنند نظرات و نتايجی را که به آنها دست يافته اند به دولتمردان آمريکائی چه در کنگره و چه در دولت ارائه نمايند. مؤسسه ای که در حقيقت هسته اوليه برگزارکننده و دعوت کننده اين سمينار بود «کنگره رهبری حقوق بشر» است که در اصل يک مؤسسه خصوصی آمريکائی است. اين مؤسسه سعی می کند نقش يک Thinktank را بازی کند. اين سازمان گروه های مختلفی از جمله تعدادی از نمايندگان کنگره آمريکا را به اين نشست دعوت کرده بودند تا زمينه آشنائی آنها را با مسائل قومی ايران فراهم کنند. اگر به متن گزارش توجه کنيد؛ خود نمايندگان کنگره در آن جلسه اعلام کرده اند که چندان آشنائی تا آن زمان با چنين مسائلی در ايران نداشته و خيلی خوشحال هستند که امکان آشنائی فراهم شده است و آنها از وجود چنين رفتارهائی نسبت به اقليتها در ايران اطلاع کسب کرده اند. آنها همچنين ابراز اميدواری می کنند که در آينده آشنائی بيشتر با اين گونه مسائل پيدا کنند. همين ابرازات نشان می دهند؛ کسانی که به نشست دعوت شده بودند اطلاع درستی از جامعه ايران و استخوانبندی جامعه ما نداشته و ندارند. و در حاليکه در اين زمينه ها بسيار مبتدی هستند، اما خواهان آشنائی با وضع ايرانند. بنابراين و به نظر من بسياری از گروههای ديگر می توانند در اين گونه اطلاع رسانی نقش داشته باشند. هيچ لزومی ندارد اين امور در انحصار چند سازمان قومی گذاشته شود. در عين حال که آنها نيز لازم است مسائل خود را بيان کنند، اما سازمانهای ديگر هم لازم است ديدگاههای خود و تاريخ دقيقتری از مسائل قومی را به اطلاع مقامات و نمايندگان کنگره برسانند.تلاش ـ آيا نمايندگان حزب مشروطه ايران هم در اين نشست حضور داشتند. البته حزب شما مدعی نمايندگی هيچ گروه يا اقليت خاصی نيست. اما از اين جهت اين سئوال را می کنم، چون حزب مشروطه ايران در گردهم آئی های مشابهی در زمينه روشنگری در باره رفتار حکومت درنقض حقوق و آزادی های مردم و سرکوب های داخل ايران نقش بسيار فعالی در آمريکا داشته است.پاشائی ـ حزب به آن جلسه دعوت نشده بود. اما ما دو ـ سه روز قبل از برگزاری از سازماندهی اين نشست مطلع شده بوديم. چند تن از اعضای حزب نيز در اين جلسه به عنوان شنونده و ناظر ايرانی حضور يافتند. طبعاً اعضای ما آمادگی آن را داشتند که اگر فرصتی به آنها داده شود، پرسش های دقيقتری را در زمينه مسائل قومی در ايران يا سراسری بودن نقض حقوق بشر در ايران و در باره وجود يک مبارزه سراسری برای آزادی و دمکراسی در کشور مطرح کنند. اما به عنوان سخنران، خير به آنجا دعوت نشده بودند. البته در جريان سخنانی که در آن سمينار ارائه شد، اعضای حزب سعی کردند پرسش هائی را مطرح کنند و تذکراتی را در مورد صورت واقعی مسئله بدهند و بر خلاف ادعاهائی که مي شد، در مورد «چند ملتی» بودن ايران و اين که گويا ملتهای ديگر تحت ستم ملتی تحت عنوان «ملت فارس» هستند، در جهت روشن کردن ذهن شنوندگان توضيحاتی بدهند.من وقتی متن گزارش را خواندم، ديدم در آنجا ملت ايران را به ملتها آذری، بلوچ، عرب و کرد تقسيم کرده اند. همانطور که می دانيد سالها است که برخی از سازمانها سعی می کنند اقوام ساکن ايران را ملت خوانده و ايران را به ملل مختلف تقسيم کرده به اميد آن که اين مفهوم را جا انداخته و در آينده و در زمانی که شرايط بين المللی آماده باشد، به توانند از آن در جهت برنامه های خاص و ادعاهای خود بهره بگيرند و طلب سرزمين يا دولت خاص آن «ملت» را بنمايند. اعضای حزب ما در آن نشست در صدد روشنگری و طرح واقعيت های ايران برآمدند.تلاش ـ در اين گزارش آمده است که عده ای در آن جلسه مدتی موجب توقف برنامه شدند. البته آنها را وابسته به گروههای سلطنت طلب معرفی کرده اند. منظور از گروههای سلطنت طلب چه بوده و توقف در کار چگونه و چرا بوجود آمد؟پاشائی ـ طبيعی است که از سوی برخی از ايرانيانی که به عنوان ناظر و شنونده در آن سمينار شرکت کردند اين حساسيت و کنجکاوی وجود داشت که اهداف برگزاری چنين جلسه ای چيست؟ هنگامی که در طول جلسه و سخنان بارها ايران را چند مليتی می خوانند و مدعی می شوند که يک ملتی وجود دارد که ملل ديگر را تحت سلطه و ستم گرفته است، در برابر چنين سخنان خلاف واقع از سوی برخی از حضار اعتراض شده و سعی می شود توجه شنوندگان به اين واقعيت جلب شوند که از همه اقوام ايرانی در حکومت حضور دارند. و هرگز و در هيچ مقطعی نبوده است که برای انتخاب يا انتصاب اعضای حکومت قوميت آنها مورد توجه قرار گرفته باشد. البته اين درست است که در حکومت اسلامی ايران تنها مسئله وابستگی مذهبی يعنی مسلمان شيعه بودن و وفاداری به اصل ولايت فقيه معيار گزينش است و در اين جا روشن است که بسياری از کردها يا بلوچهای ما که سنی هستند، خودبخود از دايره سهيم شدن در قدرت کنار گذاشته شده اند و اين يک تبعيض مذهبی است و نه قومی که همه ی ما می دانيم در ايران به شدت جريان دارد. ساير ايرانيان حاضر در برابر چنين سخنان غيرواقعی بدون آن که از قبل قصد اخلالی بوده باشد يا سازماندهی شده باشد، اعتراض کردند. متأسفانه به همه آنها سلطنت طلب نسبت داده اند. تلاش ـ چرا سلطنت طلب؟ آيا تصور می کنند که بقيه گرايشها يا بقيه ايرانيها به چنين گفته ها و ادعاهائی اعتراض ندارند؟پاشائی ـ در پاسخ به اين سئوال دو نکته به نظر من می رسد؛ اول اين که در آن سخنان و در اين گزارش آمده است که «ستم ملی» و «ستم ملت فارس بر ملتهای ديگر» در دو دوره حکومت جمهوری اسلامی و پادشاهی پهلوی صورت گرفته و می گيرد. طبعاً شرکت کنندگان و معترضين را از هيچ نظر نمی شد به حکومت اسلامی متصل کرد، لذا بهتر ديدن آنها را به سلطنت طلبان يا طرفداران نظام پادشاهی نسبت دهند که حقيفت ندارد. نکته ديگر اين که بعضی از نيروهای چپ و جمهوریخواه خيلی صريح و شفاف در باره تبليغاتی که از سوی نيروهای قومگرا می شود مواضع خود را اعلام نمی کنند. شايد همين باعث پيش آمدن اين برداشت بوده که گويا چپ ها و جمهوريخواهان از گرايشات جدائی طلبانه دفاع می کنند. و اين مسئله زمينه را برای چنين سؤاستفاده ای فراهم کرده که معترضين را تنها به طرفداران پادشاهی يا سلطنت طلب نسبت بدهند که البته به نظر من اصلاً چنين نيست. تجربه ما از مواضع بسياری از نيروهای ايرانی نشان می دهد که مقاومت در برابر چنين گرايشاتی به هيچ روی در انحصار يک گروه سياسی خاص ايرانی نيست و ميهن دوستان ايران در همه گرايش ها و نحله های فکری حضور دارند و ما شاهد ايستادگی و روشنگريهای ارزشمند آنها هستيم.تلاش ـ همانطور که اشاره شد نمايندگان و اعضای حزب مشروطه در نشست های مشابهی به منظور اطلاع رسانی درباره وضعيت نامطلوب حقوق بشر شرکت داشته اند و در اين جلسه هم هرچند نه به صورت فعال اما در مقام ناظر حضور داشته اند. با توجه به اين که شما و اعضای رهبری حزب اين نوع نشستها و نتايج و تأثيرات آنها را دنبال و ارزيابی می کنيد، ارزيابی شما در باره اين نشست و تأثيرات آن چيست؟پاشائی ـ بنا به مشاهدات و ارزيابی ما اين نشست تفاوتهائی با نشستهای ديگر داشته و می تواند برداشتهای ديگری از آن بدست آيد. نخست اين که در اين سمينار سخنرانان به نقض حقوق بشر در حوزه ای پرداختند و گزارش ارائه دادند که به قول معروف تنها به قوم خودشان يا بخش معينی که بدانها وابسته هستند مربوط می شود. به عنوان نمونه سخنان خانم فاخته زمانی است فقط در مورد اين که در آذربايجان اين حقوق نقض می شود، صحبت می کند يا در باره اين که در آذربايجان است که آزاديخواهان و دانشجويان مبارز دستگير می شوند يا شکنجه می شوند. در حاليکه در جلسات ديگر بر روی نقض حقوق بشر در سراسر ايران و بر عليه احاد ملت ايران و تمامی گروهها انگشت گذاشته شده است. واقعيت آنست که در ايران دانشجويان، زنان، جوانان و کارگران سراسر ايران چون آزادی می خواهد چون حقوق عادلانه می خواهند، چون تأمين حقوق انسانی و امنيت می خواهند و برای اين خواسته ها مبارزه می کنند، سرکوب می شوند و از اين نظر تفاوتی ميان دانشجوی تهرانی، تبريزی يا اصفهانی و مشهدی وجود ندارد. در مورد مطالبات اقوام ما بارها در کنفرانسها و کنگره های خود دفاع کرده ايم و فکر می کنيم همه آزاديخواهان در هر بخشی از ايران از اين مطالبات دفاع می کنند. ما بارها اعلام کرده ايم که اين مطالبات مصداق معين اجرای حقوق بشر در ايران است. ما در باره حقوق برابر ساير اديان و مذاهب، از جمله در باره حقوق بهائيان اعلاميه صادر کرده ايم و خواستار تأمين امنيت و آزادی پيروان اين اديان شده ايم. دفاع از همه اين مطالبات از اجزای منشور حزب ما بوده و اصول مبارزاتی ما هستند. يعنی اموری که ما، و به نظر ما ساير آزاديخواهان ايران بايد برای آنها مبارزه کنند و می کنند. از نظر تأمين حقوق برابر و آزاديها ما هيچ تفاوتی ميان هيچ يک از بخشهای ايران و هيچ يک از اعضای اين ملت قائل نيستيم. زورگوئی و سرکوب هر عضو اين ملت و هر بخش آن به معنای زورگوئی سراسری است و هر ايرانی آگاه و با شرفی بايد در برابر آن ايستادگی کند.اما تفاوت ديگر؛ شايد بايد در نقش برگزارکنندگان و مقاصد آنها حساسيت و دقت بيشتری نشان داده و آن را به صورت دقيقتری بررسی کرد. من فکر می کنم در شرايط موجود دولت آمريکا بر مبنای منافع خودش مشکلات عمده ای با جمهوری اسلامی دارد و تلاش می کند جمهوری اسلامی را در هر نقطه ای و با هر وسيله ای ضعيف و منزوی کند. من اميدوارم دوستان و وابستگان به اقوام ما مورد چنين بهره برداريها يا سؤاستفاده هائی قرار نگيرند و اهرم فشاری در دست آنها نباشند. من اميدوارم سازمانهای قومی با نگاه هوشيارتر و بلندتری به تمامی صحنه بنگرند و مبارزه با جمهوری اسلامی را با ديد بازتری نگاه کنند. از ديد منافع غير نگاه نکنند، از اين ديد که احياناً با حمله آمريکا به ايران و درگير شدن جنگ آمريکا با جمهوری اسلامی فرصتی برای اين سازمانها فراهم خواهد شد. من اميدوارم سازمانهای قومی خود را حول چنين آرزوهائی سازمان ندهند و خودشان و کسانی را که بدين سياستها دل بسته اند جمع نکنند و در معرض بازيچه شدن قرار ندهند.تلاش ـ بعد از انتشار گزارش 16 سازمان امنيتی ايالات متحده آمريکا آشکارا از خطر بزرگ و جدی حمله نظامی اين کشور به ايران کاسته شد. آيا اين موقعيت جديد در رفتارها و سياستهای سازمانها و گروههای قومی تأثيری داشت؟پاشائی ـ البته چرخشهائی حاصل شده بود. در چند ماه گذشته و برای مدتی سازمانهای قومی در سکوت بسر می بردند. احتمالاً با انتشار اين گزارش احساس کرده بودند که در جای نامطمئنی سرمايه گزاری کرده اند و به آن چيزی که می خواهند، نخواهند رسيد. مسئله حمله را منتفی می ديدند. اما با مسائلی که جسته و گريخته به گوش می رسد، ظاهراً دوباره به ايران هشدار داده اند و گفته می شود که آمريکائی ها قصد حمله به ايران را دارند. به موازات پخش اين گونه اخبار می بينيم مجدداً تلاطم و تلاش هائی در همسوئی هائی ميان سازمانهای قومی صورت می گيرد. به همين دليل است که در بخش قبلی صحبتهايم عرض کردم که اميدوارم سازمانهای قومی با درايت و نگاه وسيعتر و بلندتری به موضوع بنگرند و خود را وسيله ای در دست کشورهای ديگر قرار ندهند. کشورهائی که در معادلات سياسی و معاملات بين المللی هيچ محدوديتی برای خود قائل نيستند.تلاش ـ در سخنرانی ها در اين نشست بر ستم ملی از سوی فارسها تکيه زيادی شد. از سوی ديگر اين طور وانمود شد که طرفداران حکومتها چه پيش از انقلاب اسلامی و چه در زمان حکومت اسلامی فقط فارسها هستند. و حکومت تنها در انحصار فارسها بوده و هست. بی پايه بودن اين سخنان با نگاهی حتا بسيار سطحی به ترکيب قومی حکومتها در ايران کاملاً آشکار است. پس مبلغين چنين نظراتی در پی چه چيزی هستند؟ پاشائی ـ در سخنان آقای حسين بر که به روايت خودشان قوم بلوچ را نمايندگی می کنند و خانم زمانی نيز به گفته خودشان نماينده آذريهای ايران هستند با ظرافت تاريخ 1925 را زمان آغاز ستم از سوی «ملت فارس» معرفی می کنند. البته در ضمن سخنان تلويحاً حتا اين ستم به انقلاب مشروطه برگردانده می شود. البته چنين تلقينی از سوی خانم زمانی می تواند اين برداشت را بدهد که چون قاجارها از قبائل ترک بودند پس حکومت مطلوب ايشان بوده است. سکوت ديگران اما در اين موضوع و اطلاق اعمال ستم به «ملل» ديگر از زمان انقلاب مشروطه و يا حکومت رضاه شاه شايد اين برداشت را بدهد که آنها خواهان مناسبات دوران پيش از انقلاب مشروطه و مخالفت با تشکيل دولت مدرن در ايران هستند و در اين ميان هم برخلاف واقعيت رنگارنگ بودن ساختار قومی دولت های ايران، يک ملت فارسی هم اختراع می کنند و حکومت ها را نماينده آن می دانند که اين ملت اصلاً معلوم نيست کجاست. مثلاً بختياريها، قشقائی ها، آنهائی که در خراسان زندگی می کنند و يا... تنها چيزی که در اينجا روشن است آنست که آنها ملت ايران را بر اساس زبان تکه تکه می کنند. اما چنين نگرشها و تلاشهائی بدون پيامد و خطر برای خودشان نيست.به عنوان مثال به سخنان آقای الطائی توجه کنيد. اولاً ايشان خود را نماينده 4 تا 5 مليون عرب ايرانی می داند که معلوم نيست چه کسی به ايشان آن نمايندگی را داده است. علاوه بر اين ايشان ادعای وجود 90 درصد از منابع نفت کشور را در سرزمين های آبا و اجدادی اين جمعيت 5 میلیون عرب زبان می دانند. تعجب آور است که افراد ديگری از اقوام کرد و بلوچ از خود نمی پرسند معنا و پيامد سخنان آقای نماينده خود خوانده عرب زبانها برای کردهای ايران و برای منطقه بسيار فقير از نظر اقتصادی بلوچستان چه خواهد بود؟ حال جدای از اين که ما چگونه می خواهيم بر اثر تفکيک زبانی ملت درهم آمیخته ايران را ازهم جدا کنيم. ادغام جمعيتی در مناطق کردی و آذربايجانی را چه خواهيم کرد؟ کسانی که امروز بر تفکيک های قومی ـ زبانی بنا می کنند، نبايد تعصبات برخاسته از اين تبليغات را از تعصبات مذهبی کمتر بگيرند. خشونت برخاسته از اين نوع گرايشها بر سر تقسيم سرزمينی و منافع اقتصادی ناشی از آن بايد هر وجدانی را از امروز بيدار کند. اين دوستان بهتر است اندکی از خود بيرون آمده و بيرون از منافع اهداف سازمانی خودشان به قضايا و به آينده کاری که می کنند و سرنوشتی که برای اقوام خود و ديگران فراهم می کنند، بی انديشند.تلاش ـ در باره نمايندگان گنگره که در اين نشست حضور داشتند و شما هم اشاره داشتيد که بشدت ابراز ناآگاهی کردند، اين پرسش را پيش می آورد که آنها نسبت به چه چيز بی اطلاع و ناآگاه هستند، در مورد اين که در ايران حقوق بشر نقض می شود يا در اين مورد که ايران سرزمينی کثيرالمله است و در آن در يک طرف «ملت ستمگر فارس» ايستاده و در طرف ديگر «ملت های ستمکش ترک و کرد و بلوچ و عرب و...» با توجه به اين که شما با برخی از نمايندگان و دولتمردان اين کشور در تماس بوده ايد، آيا می دانيد ناآگاهی آنها در باره چه موضوعی است؟پاشائی ـ آنچه در آن گزارش آمده است، اين است که ايران سرزمينی با چند ملت مختلف است. به عنوان نمونه بر اساس آنچه خانم زمانی به تفصيل توضيح داده، دولت مرکزی در ايران را تنها «ملت فارس» نمايندگی می کند. اگر کسی بخواهد نامی ترکی برای فرزند خويش انتخاب کند از آن جلوگيری بعمل می آورند و اصلاً توضيح نمی دهند که اين فشار سراسريست. مثلاً اگر کسی خواهان نام اصيل ايرانی هم باشد، با همين ممانعت روبروست و جمهوری اسلامی به شما فشار می آورد تا نامی مذهبی و عربی برای فرزندان خود انتخاب کنيد. تا کنون نمايندگان کنگره آمريکا فکر می کردند که يک رژيم فناتيک مذهبی زندگی را به مردم ايران سخت و تنگ می گيرد و حالا در اين جلسه عده ای آمده اند و می گويند اين فارسها هستند که دارند به اقوام ديگر ايرانی فشار می آورد. در اصل اين افراد با توضيحات و اطلاعات نادرست خود حکومت اسلامی را تا حد زيادی از اين صحنه دور کرده، از فشار روی حکومت مذهبی و فناتيک کاسته و فشار را روی فارسها گذاشته اند. خود اين مطالب برای نمايندگان کنگره آمريکا که آشنائی با اين مسائل ندارند، تعجب برانگيز است. آنها که تاکنون مطالب ديگری شنيده بودند، حالا چيزهای تازه ای شنيده و خواستار جلساتی برای کسب آگاهی بيشتری شدند.تلاش ـ البته افرادی که به نمايندگی از سوی اقوام ايرانی در اين سمينار شرکت کرده بودند و سازمانهای آنها نشان داده اند که به قوانين و تعاريف معتبر بين المللی اعتنا نداشته و در بحثها نيز چندان تمايلی به مستند ساختن ادعاهای خود به نرم و عرف پذيرفته در ميان کشورهای جهان نيستند. اما از نمايندگان رسمی حکومت يک کشور آن هم کشوری چون ايالات متحده آمريکا انتظار می رود از تعاريف رسمی مفاهيم مهمی چون ملت، سرزمين، قوم، اقليت و نظائر اينها اطلاع داشته باشند.سئوال ما اين است که چنين سخنانی را اين افراد به چه اعتباری و با استناد به کدام روابط و عرف بين المللی می پذيرند؟ به چه استنادی آنها يک روزه و طی جلسه ای آن هم از سوی چند مؤسسه خصوصی که معلوم نيست چه اهداف و منافعی را دنبال می کنند برگزار شده و تنها بر ادعای چند نفر چند مليتی بودن ايران را می پذيرند؟ آيا آنها دل نگران بی اعتباری مواضع رسمی کشورشان نيستند؟ پاشائی ـ به نظر من نمايندگان دولت آمريکا کاملاً با مفاهيم و تعاريف معتبر بين المللی آشنا هستند. علت تعجبشان نيز از اين بوده است که تا کنون ايران را يک ملت می شناختند ولی به ناگاه عده ای ايرانی پيدا شده اند و مدعی هستند که ايران از چند ملت تشکيل شده است. به همين دليل هم نمايندگان کنگره اعلام می کنند که اميدواريم در جلسات بعدی بيشتر به اين مطالب بپردازيم. آنها خواهان آشنائی بيشتری با مطالب تازه ای که در آن جمع شنيدند، می شوند.به عقيده من اينجاست که نقش نيروهای ديگر اهميت پيدا می کند. بايد اطلاعات درست را به آنها داد. برای آنها روشن کرد که ملت ايران سابقه ای 2500 ساله دارد. اقوام ايرانی همواره از آغاز موجوديتشان در اين کشور باهم زيسته اند. آنچه هم که تا کنون از پيکر ايران جدا شده در اثر حمله به خاک اين کشور و در اثر شکست در اين جنگها و حمله ها بوده است. ما ملتی هستيم که تاريخ استقلال نداريم. زيرا از بدو تاريخ ما در جهان حضور و حيات داشته ايم. در جهان تنها چند کشور هستند که چنين مشخصه ای دارند؛ از جمله چين، هندوستان، مصر و ما. ببينيد که ساير کشورها چگونه و تحت چه شرايطی بوجود آمده اند يا بهتر بگويم تأسيس شده اند. مثلاً پاکستان را در نظر بگيريد، يا کشورهائی نظير عراق، اردن يا کويت و...معلوم است که کی بوجود آمده اند و مرزهايشان را چگونه خط کشی و معين کرده اند. اتفاقاً به نظر من نمايندگان آمريکا تا اين حد اطلاعات عمومی را دارند و بايد داشته باشند. ولی وقتی به يکباره عده ای پيدا می شوند به عنوان 5 ميليون عرب يا نماينده بلوچها و يا ديگران، بايد اين را پرسيد که اين پست های نمايندگی را آنها از کجا کسب کرده اند. يک مرتبه اين آماری که می گويند ما 65 درصد مردم ايران هستيم، خوب در چنين وضعيتی آن نماينده آمريکائی می گويد بهتر است نشستها را ادامه دهيم تا بتوانيم اطلاعات درست تری را بدست آوريم. از همينجاست که نقش سازمانهای سياسی ديگر در دادن اطلاعات درست در باره تاريخ ايران و ترکيب جمعيتی و قومی آن آغاز می شود. تلاش ـ صحبت از وظيفه ساير نيروها شد، با توجه به اين که بخش درخور توجه ای از بدنه حزب در آمريکاست و تماسهائی هم با برخی نمايندگان آمريکائی داريد سياست و برنامه حزب شما در برابر چنين اقداماتی چه خواهد بود؟پاشائی ـ ما در اين موضوع خاص تلاش خواهيم کرد با مؤسسه «کنگره رهبری حقوق بشر» و همچنين نمايندگانی از کنگره که در آن سمينار حضور داشتند، تماس بگيريم. البته لازم است در اينجا توضيح دهم؛ خانم آمريکائی که گرداننده بود نامش را در گزارش «کارتر» معرفی کرده بودند، اصل نمامش «کورتر» است و اين خانم اگر اشتباه نکنم همسر يکی از کانديداهای قبلی آمريکاست که ظاهراً از هم جدا شده اند و اين خانم با چند تن ديگر از دوستانش اين موسسه را به راه انداختنه است. هنوز هم به روشنی معلوم نيست اين مؤسسه چه اهدافی را دنبال می کند. در هر صورت ما روی اين موضوع کار خواهيم کرد. دوستان ما در حال حاضر مشغول تهيه چند گزارش هستند که آنها را برای اين مؤسسه و نمايندگان ذکر شده خواهيم فرستاد. پس از آن است که ما می توانيم به درستی قضاوت کنيم که آيا دريافت کنندگان گزارش ما در همان جهت آن سمينار حرکت خواهند کرد يا خير؟تلاش ـ همه می دانند که حزب مشروطه ايران مواضع کاملاً روشنی در باره تماميت ارضی ايران و يکپارچگی ملی می باشد. در عين حال حزب دارای يک برنامه پيشنهادی در باره حمايت از حقوق اقوام و مسئله ضرورت تقسيم دمکراتيک قدرت دارد. آيا اين پيشنهادات برنامه ای خود را تا کنون در اختیار سازمانها و احزاب ديگر به ويژه احزاب قومی قرار داده ايد؟ اگر بله آيا پاسخی، برخوردی يا نقدی در قبال آن دريافت کرده ايد؟فئواد پاشائی ـ حزب ما جزو اولين سازمانهای سياسی بوده است که داوطلبانه به مسئله اقوام پرداخته و اعلام داشته که حقوق آنها را محترم می شمارد. ما معتقد هستيم که در فردای حکومت اسلامی اقوام ايرانی بايد در پرورش فرهنگ و زبان خود آزادی کامل داشته باشند. بايد بتوانند به زبان خود آموزش ديده و روزنامه ها و انتشارات ديگر خود را داشته باشند. مقامات محلی خود را انتخاب کنند. حکومتهای محلی پيشنهاد ما بوده است. آنچه برای همه مشترک خواهد بود آنجاست که نمايندگی رسمی ملت ايران مطرح است، مانند روابط بين المللی، ارتش و منابع ملی، زبان مشترک فارسی و پرچم شيرخورشيد.ما اعلام کرده ايم و در هر فرصتی بر آن تکيه می کنيم که از مطالبات و حقوق اقوام ايرانی دفاع می کنيم. حزب ما خود از افراد متعلق به همه اقوام ايرانی تشکيل شده است و ما وظيفه خودمان می دانيم از اين حقوق و از حقوق تک تک اعضای ملت ايران و از همه بخشهای آن دفاع کنيم. اما متأسفانه برنامه ما تا کنون چندان مورد توجه سازمانهای قومی قرار نگرفته است.تلاش ـ علت چيست؟پاشائی ـ متأسفانه تجربه ما اين گونه نشان داده است که سازمانهای قومی اساس بحثهای خود را بر محور «ملل ايران» سازمان داده و از تفکيک و جدائی حرکت می کنند. ما می بينيم وقتی کنگره ملل تشکيل می شود اين سازمانها با اشتياق تمام در آن شرکت می کنند. اما اگر سازمانهای ديگر از دفاع از حقوق و مطالبات اقوام ايران حرکت کنند و از اين مطالبات دفاع نمايند، مورد توجه اين سازمانهای قومی قرار نمی گيرد و کوچکترين مساعدتی از سوی آنها در جهت نزديکی صورت نمی گيرد. مگر اين که شرط آنها مبنی بر تقسيم ملت ايران به «ملل ايران» ابتدا پذيرفته شود که اين هم البته از نظر ما غير قابل پذيرش است.تلاش ـ آقای پاشائی با سپاس فراوان

ژاندارم منطقه


رژيم شاه را «روشنفکران» و مخالفانش به تحقير «ژاندارم منطقه» می ناميدند. اين عنوان در عين حال بيانگر وابستگی رژيم پيشين به «امپرياليسم جهانی به سرکردگی امپرياليسم آمريکا» نيز می بود. بر اين اساس «ثبات» امری نکوهيده و به سود «امپرياليسم جهانخوار» به شمار می رفت. برای ضربه زدن به امپرياليسم بايد اين ثبات در هم می ريخت. و ريخت. امروز پس از تجربه چندين جنگ و درگيريهای مداومی که چيزی جز نتيجه بر هم ريختن آن «ثبات» نيست، جمهوری اسلامی در تلاش است تا با تحميل شرايط خود و از طريق روابط پنهان و آشکار و به کار گرفتن دلالانی که برای رعايت منافع خود و هم چنين منافع آن دو طرف بايد به ساز هر دو طرف نيز برقصند، همان نقشی را در ساخت و پاخت با «شيطان بزرگ» بر عهده گيرد که زمانی زمامداران و هوادارانش رژيم پيشين را به آن متهم می کردند: ژاندارم منطقه! انقلاب فلسطين در ايراناتفاقا به دليل جغراسياسی هيچ کشوری به اندازه ايران نمی توانست و نمی تواند نقشی تعيين کننده در حفظ ثبات، و يا برعکس، در دامن زدن به بی ثباتی در منطقه، بازی کند. موضوع دمکراسی و حقوق بشر مضمون معامله بزرگی است که با فاصله بسيار در مقام بعدی قرار می گيرد. برای ژاندارم منطقه بودن نبايد دمکرات بود و حقوق بشر را رعايت کرد. ليکن تفاوت مهم در نقش رژيم پيشين و رژيم کنونی در بر عهده گرفتن وظيفه ژاندارمی منطقه در اين است که رژيم شاه خود يکی از عوامل ثبات بود و به همين دليل اگر با اقتدار نظامی و پشتيبانی غرب واقعا توانسته بود «ثبات» منطقه را نيز حفظ کند، رژيم جمهوری اسلامی اما تا زمانی که خود عامل بی ثباتی به شمار می رود، نمی تواند انتظار داشته باشد درخواست اش برای ژاندارمی منطقه از سوی غرب و به ويژه آمريکا پذيرفته شود. مجموعه شرايط سياسی، اقتصادی و اجتماعی داخلی و بين المللی در دهه پنجاه تا پايان دهه هفتاد به سود رژيم شاه عمل می کرد. مشکل زمانی آغاز شد که بر اساس تضادها و تناقضات داخلی دو بلوک شرق و غرب که برای نمونه به شکل کودتای افغانستان و يا نوسان در توليد و بهای نفت بروز می کرد، بلوک غرب چنگ در توهم «کمربند سبز» انداخت تا در برابر «خطر سرخ» مقاومت کرده و از اين راه صاحبان منابع انرژی را در بلوک خود حفظ کند.برای تدقيق آن تحولاتی که سی سال پيش از زهدان تاريخ جدا می شد تا منطقه را وارد «روزگاری نو» سازد و جهان را با مشکلی به نام ناسيونال اسلاميسم روبرو کند، بايد کمی به عقب بازگشت.هنگامی که بلافاصله پس از پيروزی انقلاب اسلامی، ياسر عرفات و عده ای از يارانش راهی ايران شدند، طرفين انقلابی سر از پای نمی شناختند. فلسطين و لبنان و ليبی سالها کسانی را آموزش داده بودند که اينک در کمال ناباوری در ايران به قدرت می رسيدند. چه کسی است که از شادی چنين پايگاه و پشتيبانی عظيمی زبانش به لکنت نيفتد؟ياسر عرفات اما بدون لکنت زبان به ياری فارسی سليس گزارشگرانی که آرمان های سياسی آنها نه آن زمان و نه اکنون بر کسی پوشيده نيست، چنان پرشور سخن گفت که شايد تنها امروز بتوان معنای واقعی آن را دريافت. عرفات (کيهان ۳۰ بهمن ۱۳۵۷) در يک گفتگوی راديو و تلويزيونی ناباوری خود را چنين بيان کرد: «آيا هيچ کس می تواند باور کند که ما حالا در ايران هستيم؟ آيا کسی اين حرف را باور می کند که انقلاب فلسطين حالا در ايران است؟ اما حالا همه می توانند باور کنند که روزگاری نو آغاز شده است... روزگاری که ملت ايران آن را آغاز کرد. روزگاری که ملت رزمنده مجاهد و قهرمان ايران به رهبری امام بزرگ ما، رهبر بزرگ ما، معلم بزرگ ما حضرت آيت الله خمينی آن را آغاز کرد... روزگاری آغاز می شود سرشار از نور و اميد که به تمامی اين منطقه روشنايی خواهد بخشيد. آن روز بگين می گفت روزگار سياهی برای اسراييل آغاز شده است. بعد از او موشه دايان آمد و گفت زلزله ای آغاز شده است که به اسراييل خواهد رسيد و من می گويم آری، چرا که زلزله ای آغاز شده که همه استعمارگران را فرو خواهد کوبيد. اينجا نوری آغاز شده است. اين نوری که آنان آن را تاريکی می نامند. اما برای ما روشنايی است. نوری که به کوری چشم آنان و چه بخواهند يا نخواهند تمام منطقه را روشنايی خواهد بخشيد... همين ديشب بود که بگين و وايزمن، من و انقلاب فلسطين و انقلاب لبنان را تهديد کردند اما من می گويم روزگاری نو آغاز شده است... گو که راستی آمد و کجی از ميان برفت، چرا که کجی از ميان رونده است...» می بينيد که مترجمان و تنظيم کنندگان گزارش در رساندن پيام مشترک خود و عرفات که فارسی نمی دانست سنگ تمام گذاشته اند.سپس هانی الحسن معاون سياسی عرفات گفت: «به اعتقاد ما يکی از دو پای امپرياليسم آمريکا يعنی شاه سابق قطع شده است. و اکنون وظيفه ما است که پای ديگر امپرياليسم که همانا اسرائيل باشد در منطقه قطع کنيم. به همين جهت انقلاب ملت مسلمان ايران به دگرگونی هايی در مجموعه هستی امپرياليسم در منطقه خواهد انجاميد».سالها بعد، هنگامی که ياسر عرفات راه صلح و آشتی با اسراييل و آمريکا را در پيش گرفت، و در واقع از آن سخنان پرشور و آرزوی بی سرانجام خود کوتاه آمد، جمهوری اسلامی اما حاضر نبود از آرمانهای ياسر عرفات برای سرزمين اش کوتاه بيايد! ياسر عرفات اما حق داشت. انقلاب اسلامی، انقلاب ايران نبود. انقلاب فلسطين بود که در ايران روی داده بود! زلزله و روزگاری نوو «انقلاب فلسطين» نام مستعار يک انقلاب جهانی است که نه در فلسطين بلکه بايد در کشورهای ديگر روی دهد تا روزی فلسطين را آزاد سازد. امروز هنگامی که سيدعلی خامنه ای رهبر مذهبی- سياسی جمهوری اسلامی در پيام نوروزی خود می گويد: «علاج ملت ايران در کسب اقتدار است» بايد ديد منظور وی «علاج» از کدام بيماری يا مشکل است؟ آيا او به جای «ملت ايران» نبايد واژه ديگری بگذارد؟ آيا «اقتدار» خود هدف است؟ و يا بايد پرسيد: «اقتدار» برای کدام هدف؟سياست نيز مانند بسياری از پديده های ديگر، چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی مانند پازل است. از يک سو، هيچ قطعه ای از آن بدون ارتباط با قطعات ديگر معنايی ندارد. و از سوی ديگر تا همه آن قطعات آنگونه که بايد در کنار هم چيده نشوند، معنا و تصويری از مجموعه آن حاصل نمی شود. برای دريافت ايدئولوژی سياسی- دينی حکومت ايران، نه يک پازل سی ساله بلکه بايد قطعات يک پازل صد ساله و چه بسا چهارصد ساله را کنار هم چيد. تصوير نهايی را اما با فاکتور گرفتن از جنبه های حقوقی و اجتماعی آن، می توان از نظر سياسی در همان سخنان ياسر عرفات و «زلزله» و «روزگاری نو» دريافت. «اقتدار» را بايد در کنار اين مفاهيم گذاشت.روشنفکران راست و چپ حق ندارند روی خود را از حقيقت برگردانند: نابودی اسراييل يکی از اهداف حکومت اسلامی است. زمامداران جمهوری اسلامی، از خمينی تا آنهايی که امروز در رأس امور هستند، هر يک به شکلی آن را بيان کرده اند. احمدی نژاد اما به صريح ترين شکل ممکن آن را اظهار داشت اگرچه برخی که تا همين چندی پيش در خط «اصلاح طلبان» در رسانه های اروپا و آمريکا به تبليغ مشغول بودند، امروز به دفاع از احمدی نژاد به ميدان آمده و حتی يکی از آنها در مقاله ای در روزنامه معتبر «زوددويچه تسايتونگ» (۱۵ مارس ۲۰۰۸) مدعی شد که سخنان احمدی نژاد در کنفرانس «جهان بدون صهيونيسم» که ۵ آبان ۱۳۸۴ در تهران برگزار شد، غلط «ترجمه» شده است! گذشته ازعکس هايی که خواست محو اسراييل را (به فارسی و انگليسی) بر روی پلاکاردها نشان می دهند، خود احمدی نژاد نيز در گفتگو با مجله اشپيگل (۲۹ ماه مه ۲۰۰۶) اين سخن را که: «فلسطينی ها که مدتهاست از شما يک گام جلوترند. آنها اسراييل را به عنوان يک واقعيت می پذيرند در حالی که شما هم چنان می خواهيد آن را از نقشه جهان محو کنيد» انکار يا تکذيب نکرد! خوشبختانه به اندازه کافی در اينترنت می توان منابعی را يافت که که به دليل همين سخنان به زبان سليس فارسی و بدون ترجمه به نقد احمدی نژاد و يا به دفاع جانانه از آن پرداخته اند. برای نمونه: «خواست عمومی مردم آزاده جهان نابودی و محو کامل اسراييل است؛ قطعنامه پايانی راهپيمايی روز قدس؛ ۷ آبان ۸۴؛ ايلنا». «صحبت احمدی نژاد حرف تازه ای نيست و مطلبی است که همه ملت های اسلامی به آن معتقد هستند؛ دبيرکل مؤتلفه اسلامی؛ ۶ آبان؛ ايسنا». «حرف های احمدی نژاد، حرف ملت ما بود. ما اميدواريم يک و نيم ميليارد مسلمان در يک روند عقلانی جمعيت چندصدهزارنفری صهيونيست را از فلسطين اخراج کنند؛ فرمانده سپاه پاسداران؛ ۶ آبان؛ ايسنا» و کيهان تهران نيز در تأييد آن سخن و آن سياست با نقل آيه ۱۹۱ از «سوره بقره» در تجليل از «روز قدس» همان سال نوشت: «آنان را در هر کجا يافتيد، بکُشيد و از آنجا که شما را رانده اند، اخراجشان کنيد».به اين ترتيب آيا اصلا لازم است تلاش کرد تا با ترفند «ترجمه» به بزک سياستی پرداخت که در بنيان فکری اسلاميست های حاکم بر ايران ريشه دارد؟ آيا از اين راه می توان «تنش زدايی» کرد؟! ضمنا بايد يادآوری کرد «القدس» ربطی به فارسی ندارد و نام عربی شهريست که ايرانيان آن را اورشليم می نامند. آيت الله خمينی در نخستين رمضان پس از انقلاب اسلامی، برای تأکيد بر همان بنيان فکری که احمدی نژاد هدف آن را به فارسی «محو اسراييل» بيان داشت، آخرين جمعه ماه رمضان را «قدس» ناميد تا اين هدف به فراموشی سپرده نشود. تا کنون در بيست و نه قطعنامه بر اين هدف تأکيد شده است و سی امين آن در ماه رمضان آينده تقديم خواهد شد.اين است آن «روزگار نو» که سی سال پيش ياسر عرفات را به وجد آورده بود و نمی دانست همان رژيمی که وی آن را پشتيبان و تکيه گاه خود می شمرد، هر بار برای اينکه دولت مستقل فلسطين در همسايگی اسراييل شکل نگيرد، از هيچ اقدامی فروگذار نخواهد کرد. اگر جمهوری اسلامی قبلا نمی دانست، اينک اما با روبرو شدن با واقعيات دريافته است بدون تأييد آمريکا نمی تواند نقشی را که در منطقه به دنبال آن است به دست آورد. اما مشکل اينجاست که رژيم ايران «اختلال» را همان «اقتدار» می شمارد و بر اين گمان است با «اختلال» و دامن زدن به بی ثباتی منطقه می تواند «اقتدار» خود را بر کشورهای همسايه اعمال کند و از غرب و آمريکا امتياز بگيرد. اين موقعيت که بيشتر راهزنی سر گردنه را تداعی می کند، هر نامی داشته باشد، قطعا ژاندارمی منطقه نيست. جنگی که اين روزها در بصره بين گروههای مورد پشتيبانی رژيم ايران و دولت عراق جريان دارد، تنها تمرين يا برش کوچکی از آن «روزگاری» است که به محض خروج نيروهای خارجی از عراق و افغانستان دامان تمامی منطقه را خواهد گرفت تا «اقتدار» جمهوری اسلامی را تحقق بخشد. حال آنکه نه اختلال بلکه نظم است که اقتدار می آورد و تا زمانی که سران رژيم نه تنها از مقام سرکردگی چاقوکشان منطقه استعفاء ندهند، بلکه به مبارزه تمام عيار با اخلالگران نپردازند،

آن همه پرچم خریدار نداشت

گزارشی از رژه نوروزی ایرانیان در نیویورک دوستی در امريکا به من خبر داد که می‌خواهد به مراسم رژه ايرانی‌ها برود. از او خواستم از کم و کيف رژه، و اوضاع و احوال آن روز برايم عکس و گزارش بفرستد. لطف کرد و چيزهايی برای من فرستاد. و بعد ما در احوالات پرچم ايران که بحث داغ مردم پس از مراسم بوده حرف زديم. ماجرای پرچم ايران باز هم همان بحث‌های ميدان فوتبال را به ميان می‌آورد. حس و حال راوی را نقل می‌کنم، قضاوتش با خوانندگان عزيز زمانه.اگر نوروز امسال در کشورمان ایران بی‌ساز و دهل آغاز شد و خبری از رنگ و برگ بهاری، و مرغ و ماهی مشهور نبود اما در نیویورک به مناسبت فرارسیدن این رژه‌ی پرشکوه و پرجلال و پر از شور و غوغا از خیابان چهل و یکم آغاز می‌شد که به خیابان بیست و هفتم ختم شود. رژه ای که در ميان جماعت حاجی‌فیروز رقص کنان و آواز خوانان سلام و علیک می‌کرد:"ابراب خودم سامبولی بلیکم!، ابراب خودم بز بز قندی، ابراب خودم چرا نمی‌خندی!"پشت سر حاجی فیروز، عمو نوروز هم خندان و شادان سال نو را تبریک می‌گفت، بچه‌ها را بغل می کرد و عیدی می‌داد و فریاد می‌زد: "نوروز آمد"تقريباً تمام اقوام و اقلیت‌های ایرانی در این مراسم شرکت کرده بودند. بسیار ی از زنان و مردان با لباس ساسانی، بختیاری، کردی، گیلکی، قشقایی، قاجاری با حرکت‌های هماهنگ، طول مسیر را طی می‌کردند و شادباش می‌گفتند.در این مراسم بسیاری از چهره‌های مشهور هم بودند: زرتشت، مولانا، رستم، سهراب که در میان جماعت حضورشان را نشان می‌دادند. درویشان سماع می‌کردند و به دور خود می چرخیدند؛ دستی به آسمان و دستی به زمین.پهلوانان و بزرگ‌مردان ایرانی هم بودند. یکی جهان پهلوان بود، یکی ببر مازندران. در جایی هم ورزش و نرمش و حرکت‌های زورخانه ای اجرا می‌شد آن‌هم به وسیله‌ی آدم شناخته شده‌ای به نام "اردوان مفید"."مری آپیک" هم بود. یعنی همه بودند، همه‌ی کسانی که برای ایران گریه کرده‌اند، همه ایرانیان غربت‌نشین. فقط کسانی که از لغو داد و ستدشان با جمهوری اسلامی هراس داشتند، نیامده بودند که مبادا مشکلی برایشان فراهم شود. هوا سرد بود اما مردم به هم گرما می‌دادند و رژه را تماشا می‌کردند، دست می‌زدند، شادی می‌کردند، و پرچم‌های شیر و خورشیدشان را در وزش باد بهار تکان می‌دادند. و هنگامی که پرچم بزرگ شیر و خورشید ایران را بر زمین گستردند همگی با هم هلهله کردند و اشک ریختند. یکی از چیزهای جالب این مراسم توزیع رایگان پرچم جمهوری اسلامی بود که خریدار نداشت. و مردم تا پرچم را می‌دیدند انگار مار دوسر می‌بینند، خودشان را پس می‌کشیدند.دوره گردی امريکايی در گاری‌اش پرچم آمریکا و بوق و شیپور و نوار رنگی و شمشیر ذوالفقار و پرچم جمهوری اسلامی پخش می‌کرد. نبش خیابان بیست و چهارم ایستاده بود و پرچم جمهوری اسلامی را به مردم می داد، ولی کسی از او نمی‌گرفت. وقتی از آنجا رد می‌شدم یک پرچم به‌طرف من دراز کرد و کفت: "این هم برای شما."گفتم: "می‌دانی این پرچم‌ها طرفدار و خریدار ندارد؟"گفت: "آره. متوجه شده‌ام. من این بوق و شیپورها را برای فروش آورده‌ام، کارم همین است. هر رژه و کارناوالی که باشد من از این چیز‌ها می‌فروشم. اما امروز یک آقایی در خیابان بیست و هفتم این پرچم‌ها و شمشیرها را به من داد و گفت مجانی بین مردم توزیع کن."گفتم: "نفهمیدی کی بود؟"گفت: "نمی‌دانم. مرد قد بلندی بود با کت و شلوار مشکی و پیراهن سفید. که مقداری شمشیر به من داد و اینهمه پرچم. کلی هم پول به من داد و گفت تو فقط پخش کن، یک پرچم آمریکا بده، یک پرچم ایران. اما نمی‌داننم چرا هیچکس این پرچم‌ها را از من نمی‌گیرد. راستی شما ایرانی‌ها پرچم کشورتان را دوست ندارید؟"لبخند زدم.گفت: "یک آقایی هم تا این پرچم‌ها را دید گفت اگر این‌ها را دور نریزی خودم همه‌شان را آتش می‌زنم. من هم ترسیدم و پنهانش کردم توی کیسه."گفتم: "بهتر است که همان بوق و شیپورهات را بفروشی." دوره‌گرد، آمریکایی آرامی بود. موقعی که باهاش خداحافظی می‌کردم گفت: "راستی آقا تفاوت این پرچم‌ها با آنهایی که مردم در دستشان دارند چیه؟ چرا این پرچم‌ها طرفدار نداره."گفتم: "موضوعش مفصل است." و به صرافت رژه بهاری خودمان افتادم و همه‌اش به این فکر بودم که، راستی پرچم ما کدام است؟ در جام جهانی فوتبال هم با این صحنه‌ها مواجه بودم و این سوال مدام در ذهنم تکرار می‌شد.و راستی چرا مردم به "ميدان سپه" و "ميدان امام خمينی" می‌گويند: "توپخانه". به راستی که اگر مردم چيزی را دوست نداشته باشند جا نمی‌افتد.

«فتنه» ؟

در یکی از سایت های اینترنتی ایرانی خواندم که کسی نوشته بود فیلم هلندی «فتنه» از هر جلوه و ویژگی هنری هم خالی بود.مشکل اصلی فیلم هایی مثل «فتنه» هر چقدر هم که هنری و با مهارت های فنی ساخته شوند این است که مبنا و اساس پیام شان را بر دو قطبی کردن دنیا و آدم های آن می گذارند. یک قطب که ذاتا و ماهیتا تاریک و خشن و بد و خطرناک است و قطب دیگری که ذاتا و ماهیتا روشن و انعطاف پذیر و انسانی است. آدم های دنیا هم با ساده ترین معیارها درون یکی از این قطب های متضاد جای می گیرند. ماهیت و ذات آدم ها هم با جایی که در این قطب ها برای شان فرض شده است تعیین می شود. آدم ها. بعنوان یک گروه همگون. بی شکل. بدون فردیت. حالا اسم این قطب های متضاد و آشتی ناپذیر را بگذاریم دو دین، دو تمدن، دو قوم، دو رنگ، دو جنس. از این دوقطبی های آشتی ناپذیر زیاد داریم. بعضی وقت ها شک می کنیم که شاید بیشتر قضاوت های حتی روزانه ی ما دنباله ی همین دو قطبی هایی هست که درون ذهن مان درست کرده ایم. بگذریم...موضوع حرفم فیلم «فتنه» بود پس سعی کنم در همانجا هم بمانم. اسم ساموئل هانتینگتون را همه شنیده ایم. همان تئوری معروف "برخورد تمدن ها". هانتینگتون می گوید ملت های شرق می توانند به تمدن مدرن برسند اما به تمدن غرب نمی توانند دست پیدا کنند. این ذات و ماهیت تمدن غرب چه چیزی است که یک بار برای همیشه تعریف شده و آدم هایی، مثل قوم برگزیده ی انجیل عهد عتیق ذاتا برگزیده (= غربی) بدنیا می آیند؟ ادوارد سعید در کتب معروف اش «شرق شناسی» به برداشت "غربی" و اروپایی از "شرق" اشاره می کند. انسان غربی با "ماهیت و ذاتی" عقل گرا و حساب گر و با تدبیر و در مقابل آن آدم شرقی با ذهنیتی "همیشه و ماهیتا" خیال پردازو احساساتی و رویاباف و قدرت پذیر و نیاز همیشگی به کنترل شدن.فیلم «فتنه» هم تلاش دارد دو قطب آشتی ناپذیری را درست کند و آدم ها را در داخل آن بسته های تغییر ناپذیر جا بدهد. همه چیز از یک کتاب شروع می شود. کتابی در مقابل کتاب دیگر (حتی اگر مستقیم به آن اشاره نشود). کتاب «فتنه» و بی نظمی و خشونت، در مقابل کتاب نظم و آرامش. خوب، خود این شروع، یک جعل تاریخی در جلو چشمان همه است. انجیل که می گوییم، "عهد عتیق" هم دارد که از پر خشونت ترین و بی رحمانه ترین متن های اسطوره ای و شبه تاریخی است. پس لزوما این متن ها نیستند که در پایه ی عمل انسان های معتقد به آن قرار می گیرند. متن های مقدس در زمینه ی فرهنگی و تاریخی هر اجتماعی قرار دارند و فهمیده و تفسیر می شوند. و این فهم و تفسیر شدن ها تابع خیلی از مسائل اجتماعی است چون آدم ها در متن اجتماع زندگی می کنند و جایگاه و منافع خودشان را دارند. فردیت ها و موقعیت شان بر درکی که از دین دارند تاثیر می گذارند. در دنیای امروز دین بخشی از هویت خیلی از انسان هاست. اما فقط بخشی از هویت شان. هر کدام از ما هویت قومی هم داریم، هویت ملی هم داریم، هویت جنسیتی هم داریم، هویت شغلی هم داریم و خیلی خرده هویت های دیگر. هر کدام از این ها با یک درجه ای می تواند مایه ی تحریک و بسیج آدم هایی بشود، بستگی دارد که در کدام شرایط تاریخی و فرهنگی و اجتماعی قرار داریم. مایه ی بسیج قوم کرد امروز هویت قومی آنهاست. هیچ کردی نمی گوید که من برای برقرار کردن مذهب سنی مبارزه می کنم. در مبارزات ملی و استقلال طلبانه هویت ملی آدم هاست که تحریک پذیر و تعیین کننده است حتی اگر رنگی از دین هم به خودش بگیرد. هویت دینی لزوما هویت محوری آدم ها در دنیای امروزی نیست. اما در شرایطی این هویت می تواند رنگ خیلی تندی به خودش بگیرد. سازنده ی فیلم «فتنه» از گسترش اسلام در اروپا می ترسد: اعداد و ارقام و منحنی جمعیت مسلمان ها و زاد و ولدشان بالا و بالاتر می رود. اما کسی پرسیده است چرا نسل دوم و سوم مهاجران مسلمان در اروپا اینقدر به هویت دینی شان اهمیت می دهند؟ اگر بگوییم ذات و ماهیت آنهاست که به نظر من خیلی ساده اندیشی کرده ایم. بگذار بگوییم که این نسل های دوم و سوم از جمله بخاطر همین برداشت های قطبی گرایانه در واقع در حاشیه ی اجتماع زندگی می کنند. بخاطر مهاجر بودن خانواده های شان نه امکانات اقتصادی و نه موقعیت تحصیلی و نه روابط اجتماعی قوی دارند که به آن تکیه کنند. این گروه را چه هویتی جز هویت دینی می تواند به هم پیوند بدهد؟ اینها نه هویت ملی دارند چون به اجتماع میزبان شان دل بستگی ندارند و نه هویت قومی چون هر کدام شان از یک گوشه ی آسیا و آفریقا می آیند: یکی از سومالی است، یکی از الجزایر و یکی از مراکش و یکی از پاکستان. تنها نقطه ی مشترک شان دینی است که لااقل در ظاهر پیوند شان می دهد. این ها عصیان گرند. اما نه بخاطر اینکه در این یا آن کتاب نوشته شده خشونت کنید. بخاطر دایره ی بسته ای که در آن گرفتارند.اما آن طرف تر دنیا، مثلا در فلسطین هم دین وسیله ی عصیان مردمانی شده و این عصیان، سازنده ی «فتنه» را نگران کرده است. مسئله ی فلسطین همیشه دینی نبوده است. مسئله ی فلسطین با اعتراض ملی به شهروند درجه دوم بودن عربها در سرزمین خودشان شروع شد. بعد از جنگ دوم جهانی و دوره ناصر مسئله ی فلسطین، دین نبود، ملی و پان عربی بود و همینطور در سال های 70 میلادی در دورانی که سازمان آزادیبخش فلسطین و عرفات قدرت گرفتند. این جنبه ی قوی دینی امروز، از دهه ی هشتاد میلادی شروع شده است. باز هم ماجرا، آن دایره های بسته و عصیان است که این بار رنگ دینی گرفته است.در دنیای امروز، مهم هم نیست که کجا زندگی کنیم، دین در زندگی های جاری مردم، بیشتر و بیشتر به حاشیه می رود. آدم ها در شهرهای کوچک و بزرگ خواه ناخواه زندگی روزانه شان بیشتر با نهادهای غیر دینی و قوانین این جهانی تنظیم می شود. اما بهرحال سنت طلبانی هستند که نگران اند و واکنش نشان می دهند حتی تا حد ترور و جنایت. چه چیز کمک می کند که آنها بتوانند همان دینی را که عملا در جامعه به حاشیه رفته دوباره به متن برگردانند و آدم ها را بسیج کنند؟ آدم هایی که سازنده ی فیلم «فتنه»، بخاطر رنگ پوست شان و مقنعه شان و محله ای که در آن زندگی می کنند و اسمی که دارند، در قطب خشن و خطرناک و بر هم زننده ی نظم، قرار شان می دهد و یک بار برای همیشه محکوم شان می کند، باز هم بیشتر به حاشیه رانده می شوند. نتیجه اش هم عصیان.امروزه در کشورهای مسلمان هستند افراد و نیروهایی که تلاش می کنند توجه و تمرکز را روی مشکلات اجتماعی و واقعی این جوامع متمرکز کنند. بعضی از این افراد و نیروها نواندیشان دینی هستند که تلاش می کنند برای دین و نقش آن در میان مردمان، تعریف دیگری مطابق با شرایط امروزی دنیای ما ارائه کنند. بعضی افراد و نیروها هم با نگاه سکولار به دین نگاه می کنند و آن را مربوط به حوزه ی عمومی نمی دانند. هر دو این نیروها زیر فشار شدید نیروهای سنتی کار می کنند. نیروهای سنتی که با عوامفریبی های عجیب تلاش می کنند مشکلات اجتماعی را توطئه ی غرب و در شدیدترین حالت بعنوان جنگ صلیبی علیه اسلام جلوه دهند. سنت گرایان هم علاقه دارند به نوعی دنیا را محل نبرد نیروهای حق وباطل جلوه بدهند.مشکل اینجاست که موضوعاتی مثل کاریکاتورهای پیامبر اسلام یا فیلم هایی مثل«فتنه» در واقع بیشتر از همه به نفع سنت گرایان و رادیکال های اسلامی در "این طرف" است که هر بار هیزمی برای شعله ور کردن آتش پیدا کنند. بازندگان اصلی اما بیشتر نواندیشان و نیروهای سکولار در جوامعی هستند که هنوز هویت دینی پر رنگ است. گویی از یک طرف سنت گرایان دینی و از طرف دیگران محافظه کاران دست راستی به هم احتیاج دارند تا موجودیت خودشان را توجیه کرده باشند. حالا چه کسی و چه تفکری «فتنه» انگیز است؟
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟

چرا من شاهزاده کشورم را دوست دارم

آروز میکردم در سرزمینی متولد میشدم که مردمانش و جامعه روشنفکری آن باورمیداشتند که با اتکاء به نیرو و ابتکار جمعی خود جهانی بدورازهرگونه تبعیض برپا سازند. همه ی دمکراسی های مدرن دردنیای امروزبراساس تلاشهای همگانی جامعه شهروندی بنا شدند، اگر چه نقش شخصیت ها دراین دگرگونیهای اجتماعی بسیارمؤثربوده است. اما کسی نمیتواند منکراین واقعیت گردد که بدون کوششهای مردمی هرگزتحولی در جهان رخ نمی داد و نظم نوین سامان نمی یافت. بی تردید این واقعیتی است انکارناپذیر که کوششهای مدنی مردمی حتی فراترازنفوذ نهادهای سیاسی، احزاب سیاسی و پارلمان، تأثیرات بسزائی بر تصمیمات سیاسی در دمکراسیهای غربی دارند. در حقیقت میبایست این خواست هر کوششگر سیاسی امروزی باشد که برای دست یافتن به آزادی و دمکراسی بیش از هرچیز به تلاشهای مدنی و اراده همگانی جامعه خود متکی باشد. و بی شک تحقق آزادی نخست در گرو برپایی انستیتوهای مدنی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نهفته است که بدون متحقق شدن آنها آزادی یک توهم بیش نیست. پس درمیابیم انسان جامعه مدرن موجودی است اجتماعی و جمع گرا که با اتکاء به نیروی اجتماع قادر است جهانی عاری از تبعیض، خشونت و بردگی را بنا سازد. این مقدمه مختصر پیش از هر چیز از آن جهت ضرورت داشت تا پاسخی شایسته به نوشته اخیر نویسنده و پژوهشگر گرانقدر کشورمان ًمیرزا آقا عسگری (مانی) که در خصوص نقش شاهزاده رضا پهلوی در تحولات سیاسی آینده کشورمان منتشر کرده اند، داده باشم. میرزا آقا عسگری (مانی ) روشنفکری ایران دوست عاشق مردم، تاریخ و فرهنگ کهن ایران است. بدین سبب خرسندم به برخی از مطالبی که ایشان در مقاله اخیر خود ( من چگونه شاهزاده ای را دوست دارم) در خصوص نقش امروز شاهزاده رضا پهلوی در عرصه فعالیتهای سیاسی طرح کرده اند، پاسخ کوتاهی بدهم .****من بر خلاف نقطه نظرات میرزا آقا عسگری ( مانی ) هیچگاه این باور را نداشته که شاهزاده رضا پهلوی در طی این سالها زندگی در تبعید نقشی جانبی در عرصه فعالیتهای سیاسی داشته اند و صرفا ً با انتشار و یا ًصدور چند اعلامیه ً به مقابله با رژیم اسلامی برخاسته اند. اگر بپذیریم چارچوب اصلی مبارزه همه ی بخشهای اپوزیسیون در خارج از کشورمحدود به شرکت در سمینارهای سیاسی، گفتگو با محافل سیاسی و رسانه های گروهی در خارج از کشور بوده است، میبایست اعتراف کرد شاهزاده رضا پهلوی در این عرصه ها پیش از هر شخصیت سیاسی اپوزیسیون فعال و کوشا بوده اند. بهر رو کسانی که از دور و یا نزدیک نظاره گرزندگی سیاسی ایشان هستند آگاهی دارند شاهزاده رضا پهلوی پیش از هر شخصیت سیاسی اپوزیسیون در ارتباط با نهادها و محافل سیاسی بین المللی و خودی بوده اند تا فریاد دادخواهی مردم ایران را به گوش جهانیان برسانند. این را هم میبایست باور داشت شاهزاده رضا پهلوی بیش از هر شخصیت اپوزیسیون در بین محافل خارجی شناحته شده و مورد توجه هستند که در واقع این شانس بزرگی است برای اپوزیسیون که میتوانست و میتواند از این موقعیت جهت انعکاس واقعیت های امروز جامعه ایران بهره برداری های لازم را بکند. شاهزاده رضا پهلوی در طی همه ی این سالها نه تنها موفق شده اند این ارتباطات بین المللی را تا بامروزحفظ کنند بلکه از سویی ایشان تلاش کرده اند تماسهای نزدیکی را هم با افراد و تشکل های سیاسی ایرانی برقرار کنند. همانگونه که همیشه خود ایشان این موضوع را تأکید کرده اند قصدش از این ارتباطات با محافل سیاسی ایرانی ایجاد یک آشتی ملی در بین همه ی گروهها و شخصیت های سیاسی مترقی ایرانی بوده است که باور عمیق به دمکراسی ، حفظ یکپارچگی ایران و نفی کامل جمهوری اسلامی دارند. کاملا ً آگاهی دارم هر گاه کسی از ایشان میخواهد در محلی برای بحث و گفتگو با افراد و شخصیت های اپوزیسیون حضور داشته باشند با کمال میل میپذیرند و با دل و جان به جلسه گفتگو با هموطنان خود میروند. اگر چه بسیاری از این شخصیت های سیاسی هرگز این جسارت را نداشته تا از ملاقاتها خود با شاهزاده سخنی بگویند و شوربختانه بعدها بسیاری از همین خانمها و آقایان بگونه ای غیر اصولی و غیر اخلاقی جهت مقابله با شاهزاده به موضعگیری نشستند ، بی آنکه لحظه ای پیگیر قول و وعده های خود باشند. شاهزاده رضا پهلوی به لحاظ ویژگیهای شخصیتی و باورشان به دمکراسی اساساً آنگونه نمی اندیشند که خود به تنهایی از بالا برای جمعی و یا ملت ایران تصمیم بگیرند که چگونه اسباب رهائی خود از زیرسلطه استبداد دینی حاکم بر ایران را فراهم آورند. بی شک اگر ایشان به تنهایی این چنین عمل کنند از سویی بسیاری متهم خواهند شد خود رأی است و قصد دارند در آینده یک سلطنت خود کامه در ایران بر پا کنند. شاهزاده رضا پهلوی به واقع آنچه را که در مورد یک دمکراسی مدرن برای آینده ایران مطرح میکنند باور دارند و همچنان تمایل دارند چون یک شهروند ایرانی در کنار دیگر هموطنان خود برای آزادی ایران تلاش کنند. ایشان همیشه آماده بوده اند با تشریک مساعی و همفکری با دیگرآزاد اندیشان و ایران دوستان برای رهائی از نکبت جمهوری اسلامی مشترکا ً راه حل منطقی را بیابند. ایشان مدتها است به میدان آمده اند و در صحنه مبارزه علیه جمهوری اسلامی حضور دارند و در این راستا هم از هیچ کوششی دریغ نورزیده اند، و بیش از هر کوشنده سیاسی ایرانی دل از خانه و خانواده خود کنده اند به سفرهای دور رفته اند تا با جهانیان در باره دردهای مردم ایران گفتگو کنند. ایشان هم اکنون در این عرصه تنها است و تا بامروزهم بخشهای بزرگی از اپوزیسیون جوهره پیام او را برای یک اتحاد همگانی و ملی علیه جمهوری اسلامی درک نکرده اند. بواقع مشکل امروز شاهزاده رضا پهلوی مسئله درهم ریختگی امروز اپوزیسیون در خارج و داخل کشور است، و خمودی بخش دیگر این اپوزیسیون است که خطر سقوط ایران را هنوزبطور جدی باور نکرده است. منظور همین اپوزیسیونی که با رفتارها و بی عملی خود اعتماد و اعتبار خود در سطح جهانی و داخلی را از دست میدهد و هر روز فرسوده تر و بی ابتکارتر نسبت به گذشته میشود. شاهزاده رضا پهلوی در همه ی این دوران تلاش کرده اند با نفوذ معنوی که درعرصه جهانی و داخلی دارند، اپوزیسیون آزادیخواه را حول شعارهای مشخص متحد و یکپارچه کنند تا مؤثرترین ابزار مبارزه علیه حاکمان امروز ایران آنهم با کمک خود جامعه ایرانیان فراهم آید. اما هرگاه در این راستا پیشرفتی حاصل شد عوامل خودفروش و بی وطن مانع کار شدند.شاهزاده رضا پهلوی براستی نمیخواهند تنها میدان دار مبارزه علیه ارتجاع حاکم مذهبی بر کشور باشند. ایشان بواقع به دمکراسی و کار جمعی باور دارند و از همه ی ایران دوستان که شبانه و روز برای آزادی کشور مبارزه میکنند میخواهند که او را همچون یک شهروند ایرانی بدرون خود بپذیرند و او را در بین محافل خود راه بدهند تا با یکدیگر برای رهائی ایران تدبیری بیاندیشند. اما شاهزاده رضا پهلوی این حقیقت را هم خوب میدانند که او در این موقعیت خطیر و سرنوشت ساز از وجه بین المللی برخورداراست که دیگر افراد اپوزیسیون فاقد آن میباشند. ایشان بارها به هموطنان خود یادآور شده اند از این موقعیت و نفوذ معنوی که ایشان چه درعرصه بین المللی و چه داخلی دارند، جهت رهائی ملت ایران بهره بردارهای لازم ومثبت را بکنند. شاهزاده رضا پهلوی بارها تأکید داشته اند با احترامی که برای همه ی گرایشهای سیاسی درون اپوزیسیون دارند و با اعتقادی که به حق انتخاب آزاد مردم ایران برای فرم نظام سیاسی آینده کشور خود دارند، قصد ندارند در همین آغاز راه چون یک شاهزاده و یا پادشاه آینده ایران قدم به میدان مبارزه بگذارند. او در درجه نخست خود را یک ایرانی وطن پرست و یک شهروند ایرانی میداند با آروزی بزرگ برای ایران فردا که همان استقرار یک نظام دمکراتیک مدرن پس از حکومت ملایان میباشد. بیاییم قدری درخصوص داوریهای سیاسی خود نسبت به ایشان منصف باشیم و این فضای بی اعتمادی نسبت به یکدیگر را که مدت 30 سالی است همچون خوره به جان ما افتاده است، ملت و مملکت را به مرز بود و نبود کشانیده است از میان برداریم. بیاییم این واقعیت را بپذیرییم مشکل اصلی امروز ما آشفتگی و بی عملی خود اپوزیسیون است که تا بامروز برای برون رفت از این درهم ریختگی و خمودی هیچ تدبیری نیاندیشیده است. شاهزاده به اتکاء و اعتبارکدام نیروی اپوزیسیونال به میدان بیایند تا راهبری این جنبش اعتراضی خفته در خود را بعهده گیرند. اساساً در این میدان چه کسانی حضور دارند و چه اعتبارو اعتمادی وجود دارد که ما از شاهزاده انتظار داشته باشیم پا به این میدان بگذارند. میدان رزم علیه جمهوری اسلامی مدتها است خالی است، اپوزیسیون درهم ریخته است، اما در این وادی یأس اگر باز ندای دادخواهی علیه ظلم و نکبت ملایان به گوش میرسد صدای آشنایی است که عاشق ایران است، و آن ندای اعتراض شاهزاده رضا پهلوی است که از همه ی جهانیان میخواهند که به حمایت خود از حکومت ملایان پایان ببخشند و برای منافع آینده خود چشم طمع به مرزهای ملی ایران ندوزند.

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟