۱۳۸۷ بهمن ۹, چهارشنبه

مردم رای خود را درباره جنگ در غزه داده اند


صدا های مستقلی که در ایران درباره جنگ در غزه بلند شده هشداری است که سران رژیم ناگزیر به شنیدن آن هستند. شعار "فلسطین را رها کن فکری به حال ما کن" اکنون در اعلامیه دفتر تحکیم وحدت و مقاله روزنامه کارگزاران بازتاب خود را می یابد. روزنامه کارگزاران بهای استقلال نظر دلیرانه خود را با توقیف پرداخت و لی دفتر تحکیم وحدت پای موضع مسئولانه و میهن دوستانه خود ایستاده است و دستگاه سرکوبکری رژیم را چالش می کند . مسئولیت آشکار سازمان بنیادگرای اسلامی حماس در مصیبتی که بر مردم غزه تحمیل کرده واقعیتی است که در زیر سانسور و سرکوبگری جمهوری اسلامی نیز ابراز می شود.همدردی با مردم غزه که قربانیان ناگزیر جنگ شده اند ایرانیان آگاه و آزاد از تبلیغات چپ و مذهبی را از شناسائی مسئولان آغاز این درگیری های خونین باز نداشته است. آنها که از گرفتن مواضع یک سویه خودداری می کنند نه کمتر از دیگران بشر دوست هستند و نه بیش از آنها جنگ افروز. حمص و امثال آن برای فلسطینی ها ارمغانی جز کشتار و محرومیت نداشته اند واین حقیقتی است که صدا های روز افزونی در خود دنیای عرب نیز آن را بازتاب می دهند.اکنون در ایران هم گروه های بزرگی پیدا می شوند که نه از سرکوبگری جمهوری اسلامی می ترسند نه باکی از تکفیر سیاسی کسانی دارند که از ریختن اشگ تمساح برای فلسطین خسته نمی شوند، ولی کشتار دویست هزار مسیحی و آنیمیست دارفور و آوارگی دو میلیون تن آنها به دست عرب های مسلمان سودان ذره ای در دل های پاک و نازک آنها اثر نمی کند.
پاينده ايران
زنده باد ملت ايران
حزب مشروطه ايران
اینم از مردم ایران که حامی دلت استعبدادی بودند.

۱۳۸۷ بهمن ۶, یکشنبه

در زمستان استبداد جای مردم خالیست

به زودی سی سال از آن روزهایی که مردم مدهوش و امیدوار شعار می دادند «در بهار آزادی، جای شهدا خالی» می گذرد. آن بهار خیلی زود به زمستان انجامید و بر شمار آن شهدا هزاران نفر در جنگ و در زندان افزوده گشت. آن مردم بیش از دو برابر گشتند و خسته از فشار سرکوب روزانه سیاسی و اقتصادی هر سال آنقدر عقب رفتند تا از نظر اعتیاد مقام اول را در جهان به خود اختصاص دادند. زمامداران کشور، همان کسانی که در وعده هایشان قرار بود «بهار آزادی» را با دمکراسی و رفاه چنان تحقق بخشند که ایران دست کم سرمشق کشورهای خاورمیانه شود، از یک سو به شدت درگیر حماس و حزب الله و برنامه اتمی و از سوی دیگر سخت مشغول بگیر و ببندهای داخلی هستند. اوضاع بی ثبات منطقه، رجزخوانی های مقامات جمهوری اسلامی و نابسامانی های اقتصادی واجتماعی، ایران را با شتاب به سوی یک تعیین تکلیف نهایی پیش می راند. از نفتدر چنین شرایطی افراد و احزابی که در ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی نقش دارند و هر یک به درجه ای رکود سیاسی نظام را گاهی دستخوش «هیجان» می سازند، از هیچ ابتذالی در رقابت پروا ندارند. تناقض ها و تضادهای درونی به اندازه ای است که قبیله های خودی را نیز به جان هم انداخته است. دایره وسیعی که پس از انقلاب اسلامی بسیاری از همین افراد و وابستگان آنها را در خود جای داده بود، اگرچه هنوز نیز آنها را در پناه خود حفظ می کند، لیکن خود به دوایر کوچک تری تقسیم شده که هر کدام راهبران، سخنگویان و پشتیبانان خود را در میان افراد متنفذ و ذینفع رژیم دارند. در این میان چیزی که هرگز مشخص نمی شود و از آن سخنی نمی رود این است که هر یک از این گروه ها واقعا از چه چیزی دفاع می کنند و می خواهند چه چیزی را تحقق بخشند؟ کلی گویی های سیاسی و اقتصادی و شعارهایی مانند «اصلاحات» یا «بازگشت به اهداف انقلاب اسلامی» هرگز توسط هیچ کدام از اینها شکافته نشده است. هیچ یک از اینها هرگز نگفته اند مثلا برای اینکه اقتصاد کشور را از وابستگی به درآمد نفت به مسیر دیگری هدایت کنند، چه راه عملی را پیشنهاد می کنند و کدام ابزار را برای پیشبرد این راه عملی در اختیار دارند؟ در همین یک نمونه چهار عنصر بنیادین را می توان تمیز داد که هر سیاستمدار و حزب جدی در یک ساختار جدی نمی تواند آن را به مخاطبان خود توضیح ندهد: یک، تشخیص مشکل؛ یعنی اینکه تشخیص دهد اقتصاد تک محصولی یکی از مشکلات ساختاری ایران است. دو، ابراز اراده برای حل این مشکل؛ یعنی با اعلام این مشکل، قصد و اراده خود را به عنوان یک فرد سیاسی و دولتمرد برای حل و هدایت آن به مسیری که خود درست می پندارد به مخاطبان خویش اعلام می کند. سه، پیشنهاد یک راه عملی؛ یعنی اینکه شعار نمی دهد بلکه بر اساس واقعیات موجود راهی را پیشنهاد می کند که در بنیه سیاست کنونی و اقتصاد فعلی قابل در پیش گرفتن باشد. چهار، بررسی و معرفی ابزار موجود؛ یعنی اینکه بر اساس درک مشکل و راه عملی که نشان می دهد، ابزار در پیش گرفتن آن راه را می سنجد و اعلام می کند.این یعنی یک روند علمی در سیاست که ممکن است برای جمهوری اسلامی لوکس به نظر آید، لیکن در کشورهای دمکرات و جوامع باز هیچ حزبی بدون تکیه بر این روند نمی تواند جایی در پارلمان بیابد و یا در تشکیل دولت سهمی داشته باشد. نه تنها این، بلکه حتی نمی تواند به عنوان یک اپوزیسیون جدی مطرح شود.همین مشکل تک محصولی بودن اقتصاد ایران را در نظر بگیریم. البته وابستگی فلاکت بار اقتصاد ایران به نفت، مشکل چندین دهه است که درآمدهای کلانش گاه بیش از آنکه برکت داشته باشد، زحمت داشته است. ولی در یک ساختار طبیعی و معقول می توان در یک برنامه ریزی بلندمدت روند اقتصاد ایران را به مسیری هدایت کرد که هر سال بیش از پیش وابستگی آن به درآمدهای نفتی کاهش یابد. شرط در پیش گرفتن چنین مسیری اما به کار گرفتن ابزاریست که هیچ کدام را در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی به دلیل محدودیت های ایدئولوژیک (غلبه و تحمیل تفکر دینی) و سیاسی (خودکامگی ولایت فقیه)، و هم چنین ساختار قبیله ای و مافیایی نظام نمی توان تأمین و تضمین کرد.امنیت سرمایه و سرمایه دار و سرمایه گذاری داخلی و خارجی که سبب رقابت اقتصادی و گردش پول و گسترش تولید و مصرف می شود در رژیم کنونی نه به دلیل تحریم ها بلکه از یک سو به دلیل فساد و رشوه خواری و عدم امنیت سیاسی واقتصادی ناشی از ساختار نظام، به صفر رسیده است، و از سوی دیگر خود قبایل حاکم چنان چنگ بر منابع اقتصادی کشور انداخته اند که هیچ سرمایه گذاری جدی بدون دخالت و یا زد و بند با آنها ممکن نیست. از همین رو سرمایه و مغز و ابتکار همگی با هم کشور را ترک می گویند. چنین شرایطی بنیه اقتصاد ملی را چنان فرسوده و چنان بر مقدار واردات کشور افزوده که حتی تولیدات داخلی را نیز با ورشکستگی فزاینده روبرو ساخته است. تا اعتیادبرای مشکلاتی که کوچک تر به نظر می آیند نیز ساختار سیاسی و اقتصادی رژیم موجود راه را بر هر گونه گشایشی می بندد. مثلا مشکل اعتیاد را در نظر بگیرید که اخیرا از سوی سازمان ملل اعلام شد ایران نسبت به جمعیت اش بیشترین معتادان جهان را دارد. بررسی دلایل گسترش اعتیاد، بررسی منابع تهیه مواد مخدر و راه مقابله با آنها، و سرانجام ایجاد شبکه های دولتی و خصوصی که بتوانند با همکاری کارشناسان پزشکی، اجتماعی و روانشناسی با زیر پوشش قرار دادن بیماران مبتلا به اعتیاد، درمان آنها را به طور کوتاه- و بلندمدت برنامه ریزی کنند نیز به همان چهار عنصر بالا نیاز دارد. در این مورد نیز همان مشکلات ساختاری چنان راه را بر ابتکارات حتی فردی و خصوصی می بندند که تنها می توان دل را به وجدان درمانگران و پزشکانی خوش کرد که خدمات خود را به طور فردی و بدون پشتیبانی مادی و معنوی از سوی دولت، در اختیار این افراد قرار می دهند. برای مثال نبود یک شبکه قوی بیمه و تأمین اجتماعی که بتواند هزینه درمان این بیماران را بر دوش بگیرد، نخستین مشکلی است که در همان آغاز، راه را بر درمان بسیاری از بیماران اعتیاد می بندد.به این ترتیب درک این موضوع که مشکلات سیاسی و اقتصادی ایران چون کلافی سر درگم چنان در هم تنیده است که هرگز نمی توان گره ای را بدون گشودن گره دیگر باز کرد، نخستین گام برای دریافتن این موضوع است که هر آنچه از سوی سیاستمداران و دولتمردان نظام بی کفایت جمهوری اسلامی سخن سرایی می شود، به ویژه در ایام به اصطلاح انتخابات، جز حرف توخالی و سخن پوچ نیست. فرق هست بین کسی که برای حفظ نظام به میدان می آید و آن کسی که برای حل مشکلات گام به جلو می نهد. فرق هست بین رفسنجانی و کروبی و خاتمی و نوری و میرحسین موسوی و احمدی نژاد و قالیباف و ولایتی و غیره که برای حفظ نظامی که هیچ اصلاحی را درون خود بر نمی تابد به میدان می آیند و آن کسی که ما نمی دانیم از کجا و در کدام شرایط و با چه ابزاری ممکن است از درون درگیری های قبیله ای نظام ظهور کند و از نظارت استصوابی بگذرد و برنامه و ابزارش را ارائه دهد و از سوی مردم هم رأی بیاورد و بعد هم تازه بتواند در این نظام کار کند!این، آن تناقض بزرگ همه کسانی است که در سخن گفتن از «انتخابات» جمهوری اسلامی دهانشان کف می کند، لیکن اندکی به توضیح این تناقض نمی پردازند. در حالی که همه سیاستمداران و دولتمردان جمهوری اسلامی رک و صریح و بدون هرگونه ابهامی بارها در طول سالیان گذشته خواست و هدف خود را از «انتخابات» و شرکت در آن چه به عنوان نامزد و چه به عنوان رأی دهندهاعلام کرده اند. در واقع هر آنچه از سوی زمامداران جمهوری اسلامی به نام برنامه انتخاباتی مطرح می شود، یا دروغ است یا شوخی. چند هفته پیش در همین ستون در مقاله «چرا به ما دروغ گفتید؟» و «از این دروغ به آن دروغ فرج است» خواندید خاتمی با دروغ های سیاسی و احمدی نژاد با دروغ های اقتصادی نامزد «انتخابات» شدند. حال اینها و یا هر کس دیگری در صحنه نزار سیاست جمهوری اسلامی باید بر این دروغها، دروغ دیگری بیفزاید تا شاید بتواند توجه مردم را به سوی خود جلب کند. هم چنین خواندید این دروغ همانا «طرح وحدت ملی» است. حالا بخوانید خود علی اکبر ناطق نوری که این طرح را پیشنهاد کرده است درباره اش چه می گوید:«ببینید من این جمله را روزی به یکی از بزرگان به شوخی گفتم و بعد دیدم که اتفاقا جدی است» (مجله هفتگی اعتماد ملی). خود ناطق نوری نفهمید چه می گوید. ولی دیگران، آن هم با تأخیر هشت ماهه فهمیدند و آن را قاپیدند. حالا ناطق نوری ادعای دیگری می کند و چنین ادامه می دهد: «هشت ماه پیش من این بحث دولت وحدت ملی را مطرح کردم. دو طرف متوجه نشدند چه می گویم. دوزاری آنها نیفتاد. اصلاح طلبان با یک تفسیر آن را کنار گذاشتند، بخشی از اصولگرایان نیز تفسیر دیگری کردند و آن را کنار گذاشتند». تأخیر هشت ماهه نشان می دهد «دوزاری» خود ناطق نوری هم نیفتاده بود وگرنه آن را همان موقع با آب و تاب مطرح می کرد. حالا «دوزاری» همه شان افتاده که «شوخی» را باید جدی نشان داد.ناطق نوری اما در همان گفتگو حرف دیگری می زند که سرشت این همه قیل و قال را به ساده ترین و روشن ترین شکل ممکن به نمایش می گذارد: «من گفتم نیروهای معتدل دو طرف جمع بشوند و یک نفر را برای ریاست جمهوری انتخاب کنند که اولا مقبول رهبری باشد و ثانیا جریان های سیاسی او را تحمل کنند. به عبارت دیگر، یک اصولگرای معتدل رییس جمهوری شود که هم مقام معظم رهبری او را قبول داشته باشد و هم برای جریان های دیگر قابل تحمل باشد». این جملات را باید قاب گرفت و بر سردر مجلس شورای اسلامی و کاخ ریاست جمهوری اسلامی و دادگستری رژیم نصب کرد. نسخه ای از آن را نیز باید برای روزنامه نگاران و به اصطلاح روشنفکران و تحلیل گرانی فرستاد که «شوخی» انتخابات را در جمهوری اسلامی جدی می گیرند. هم چنین ارسال آن برای سفارت خانه های برخی از کشورهای غربی می تواند مفید باشد. حل این مسئله نیز برای ورزش فکری بد نیست: چگونه می توان هنوز ماهها مانده به انتخاباتی که نه به دار است و نه به بار، فردی را برای ریاست جمهوری «انتخاب» کرد که «اولا مقبول رهبری باشد و ثانیا جریان های سیاسی او را تحمل کنند»؟! اینجا معلوم می شود مردم و رأی آنها در «انتخابات» رژیم چه جایگاهی دارند.

بدل احمدی نژاد در کشور همسایه ؟

رژیم ایدزی


؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نظر شما چیست ؟


همکاری اتمی کره شمالی با رژیم آخوندی



؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نظر شماچیست؟

۱۳۸۷ بهمن ۲, چهارشنبه

طی 24 ساعت گذشته 19 نفر در ایران اعدام شدند

رژیم جنایت پیشه جمهوری اسلامی طی 24 ساعت گذشته دست کم 19 نفر را در شهرهای اصفهان، یزد و تهران و کرج بدار آویخته است.
روز گذشته دو نفر در اصفهان، شش نفر در یزد و یک نفر نیز در زندان قزل حصار کرج اعدام شدند.
اسامی دو زندانی اعدام شده در اصفهان رضا محمدی 25 ساله و جان محمد محمدی 40 ساله اعلام شده است.
همچنین سحرگاه امروز 10 نفر در زندان مخوف اوین در تهران حلق آویز شدند.
جمهوری اسلامی طی سال گذشته میلادی (2008) نیز دست کم 370 نفر را اعدام کرد که البته این آمار تنها مواردی را شامل می شود که اخبار آن در رسانه های حکومتی درج شده و مسلما شمار واقعی اعدامها بیش از اینها است.
فعالان حقوق بشر می گویند زمان آن فرار رسیده که پرونده سیاه رژیم اسلامی در زمینه نقض حقوق بشر به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع شود.

۱۳۸۷ دی ۲۱, شنبه

احمدی نژاد: مصر موضع خود را سریعا اعلام کند

رئیس جمهور از مسئولان دولت مصر خواست تا هر چه سریعتر موضع خود را در قبال جنایات رژیم صهیونیستی در باریکه غزه مشخص کنند.به گزارش خبرنگار مهر، دکتر احمدی نژاد که ظهر امروز در جمع عزاداران حسینی در نهاد ریاست جمهوری سخن می گفت، با بیان این مطلب اظهار داشت: امروز در برخی ازمحافل سیاسی غرب شنیده می شود که دولت مصر درمسئله جنایات غزه شریک است و آنها به دنبال این هستند تا حماس را به عنوان بخشی از مقاومت بشکنند و زیر نفوذ خود بیاورند.وی افزود: به نظربنده رژیم صهیونیستی درشرایط فعلی و با جنایاتی که در غزه انجام می دهد، به دنبال این است تا شریکی برای جنایات خود پیدا کند. پس بنده از همین جا از دولتمردان مصر می خواهم تا هر چه سریعتر مواضع خود را در قبال ملت فلسطین به خصوص ساکنین نوار غزه و جنایات رژیم صهیونیستی اعلام کنند.رئیس شورای عالی امنیت ملی در ادامه سخنان خود گفت: همانطور که می دانید اساس و پایه رژیم صهیونیستی با یک طراحی استکباری و دروغین گذاشته شد. همه این طرح ها بر اساس حساب وکتاب هایی بود تا استکبار جهانی بتواند با استفاده از این رژیم به اهداف خود در منطقه ما و حتی در کل دنیا برسد.وی تصریح کرد: امروز اگر در آمریکای جنوبی کشوری بخواهد با کشور دیگری رابطه داشته باشد، پیش شرط آن همکاری با رژیم صهیونیستی است. این رژیم درست شده است برای ایجاد بحران و کشتار. ذات این رژیم تجاوزگری است. اگر این خوی تجاوزگری از او گرفته شود، دیگر هیچ حرفی برای گفتن ندارد.احمدی نژاد تصریح کرد: همانطور که شما می دانید این رژیم با حمله به لبنان تلاش کرد تا حزب الله لبنان را از پای در آورد. امروز نیز با حمله به غزه به دنبال رسیدن به اهداف خود در این شهر است تا بتواند حماس را از بین ببرد و اگر فردا فرصت کند، به اردن و یا حتی مصر حمله خواهد کرد.رئیس جمهور با بیان اینکه وحشی گری درغزه در تاریخ بی نظیر و بی سابقه است، گفت: کشتار کودکان در ابعاد وسیع، بمباران مکان های مسکونی، کشتار زنان و بستن گذرگاه ها و اجازه ندادن برای رسیدن دارو و مواد غذایی و آب به مردم غزه در این حد وسیع کم سابقه است. آنها چه می خواهند بگویند و چه می خواهند بکنند؟ البته تحلیل های زیادی وجود دارد. برخی ها می گویند که رژیم صهیونیستی با این کار می خواهد لبنان را شکست دهد.رئیس شورای عالی امنیت ملی کشورمان در ادامه سخنانش گفت: همانطور که افسانه شکست ناپذیری رژیم صهیونیستی بر باد رفت امروز باید بگوییم که این رژیم به طور کامل رو به نابودی است آنها فکر می کنند با حمله به ضعیف ترین جبهه مقاومت می توانند چند صباحی بیشتر عمر کنند و از سویی دیگر به اهدافشان برسند. اما بی خبر از آنکه در همین غزه نیز به زمین خوردند. آنان طوری تبلیغ می کنند که با این کار اقتدار کسب می کنند حال باید پرسید که کشتار کودکان و زنان بیگناه اقتدار است.وی با بیان اینکه رژیم صهیونیستی رو به افول و پایان است، خاطر نشان کرد: امروز دیگر کودن ترین دولتمردان جهان فهمیده اند که رژیم صهیونیستی رو به پایان است آنها می خواهند حامیان رژیم صهیونیستی به ویژه آمریکا می خواهد با حمایت هایشان کاری کنند تا در چند روز آینده که رئیس جمهوری آمریکا قدرت را در دست می گیرد ژست های حقوق بشری بگیرند تا به این طریق چهره منفور آمریکا در دنیا عوض و در بین ملت ها محبوب شود.احمدی نژاد در ادامه به هولوکاست غرب اشاره کرد و گفت: امروز غرب از این ناراحت است که ایران به هولوکاست آنان که تنها محور قدسی دنیای غرب محسوب می شود حمله کرده است به طوری که برخی از کارشناسان غربی اعلام کرده اند که جمهوری اسلامی ایران با مطرح کردن هولوکاست به تنها محور مقدس آنها اهانت کرده است و از این طریق توانسته است به اهداف خود دست پیدا کند.رئیس جمهور در ادامه سخنان خود به حمایت های برخی کشورهای غربی و عربی و همچنین سازمان های بین المللی از جنایت رژیم صهیونیستی اشاره کرد و گفت: آنهایی که امروز از صهیونیسم حمایت می کنند فردا چطور می خواهند با ملت فلسطین و دیگر ملت ها زندگی کنند البته این کشورها امروز خودشان نیز مایوس شده اند. ما به آنها که از اسرائیل حمایت می کنند می گوییم این هنر نیست که ازکسی حمایت کنید که کودکان و زنان بی دفاع را می کشد اگررژیم صهیونیستی مرد است باید با مردان حماس بجنگد.وی خطاب به کشورهای غربی گفت: تا کی می خواهید به این شیوه خود ادامه دهید و از این رژیم جعلی حمایت کنید؟ بنده به صراحت اعلام می کنم نام تک تک کسانی که از این رژیم حمایت کرده اند در آینده ای نزدیک اعلام خواهد شد و تک تک آنها قبل از خود رژیم صهیونیستی در نزد افکار عمومی و مجامع بین المللی محاکمه خواهند شد.احمدی نژاد افزود: دیگر آن زمان گذشته است که کشورهای غربی و سازمان های بین المللی بنشینند تا یک رژیم جعلی دست به کشتار و جنایت بزند و سپس آنها بیایند آن را محکوم کنند و یا برعلیه آن قطعنامه صادر کنند. بنده نصیحت می کنم که این کشورها خود را اصلاح کنند و سرشان را زیر برف بیرون بیاورند چرا که کشته شدن هر یک از کودکان فلسطینی به خصوص در غزه به پرونده ای بزرگ برای آنها تبدیل خواهد شد.رئیس جمهور همچنین با اشاره به سکوت شورای امنیت ملی سازمان ملل تاکید کرد: 60 سال پیش این شورا را علم کردند به بهانه حمایت و استقلال ملت ها. البته از همان اول ملت ایران مخالف بود و امروز نیز رهبر معظم انقلاب این را بیان کردند.وی گفت: ما می دانستیم شورای امنیت را دست کرده اند برای تحمیل خواسته هایشان در بین ملت ها تا به این طریق به اهدافشان دست پیدا کنند. امروز 15 روز از حملات رژیم صهیونیستی به نوار غزه می گذرد و آنها قطعنامه ای صادر کردند که سر و ته ندارد و معلوم نیست که در آن به چه چیزی اشاره شده است.احمدی نژاد تصریح کرد: با وجود این شرایط دیگر هیچ ملی در جهان شورای امنیت را قبول ندارد. این نسل استکباری باید هر چه سریعتر عوض شود و اساس شورای امنیت نیز باید بر هم بخورد چرا که همه سازمان ملل شده است شورای امنیت وهمه شورای امنیت شده است آمریکا و همه آمریکا شده است حمایت از رژیم صهیونیستی و استکبار.رئیس جمهور در ادامه سخنان خود گفت: بنده از همین جا اعلام می کنم که محل سازمان ملل و اساس آن باید تغییر کند هر کسی به این سازمان می خواهد برود باید سه ماه قبل از دولت آمریکا درخواست ویزا کند این چه جور سازمانی است که برای رفتن به آن باید این همه معطل شد.رئیس قوه مجریه خاطر نشان کرد: ملت هایی که امروز به صحنه آمده اند و آزادگی را فریاد می زنند باید اینها از جهان بخواهند تا جای سازمان ملل تغییر کند.وی در بخش دیگری ازسخنانش خطاب به ملت ها گفت: این فضایی که درست شده است تا محو ظلم باید حفظ شود. ملت ها بدانند که باید کالاهای رژیم صهیونیستی در سراسر دنیا تحریم شود چرا که خرید هر یک از این کالاها پولش به بمبی تبدیل می شود که بر سر مردم مظلومی همچون غزه ریخته می شود. این حرف خوبی است که کالاها تحریم شوند پس باید دنبال شود.احمدی نژاد همچنین خطاب به دولت های عربی و اسلامی گفت: بنده نمی دانم چرا این دولت ها ساکتند البته برخی ها حرکت هایی کرده اند اما آنهایی که سکوت کرده اند منظورشان از سکوت چیست؟ امروز قدرت و ثروت سیاسی که در دست دارند برای کجا می خواهند استفاده کنند؟ چطور می خواهند به ملت ها حتی ملت خود جواب دهند؟ بنده از شما می خواهم که روابطتان را با این رژیم جعلی قطع کنید و آبرویتان را حفظ کنید.رئیس جمهور تصریح کرد: سازمان کنفرانس اسلامی امروز باید در برابر این موضوع سریعا موضع گیری کند این معنا ندارد که این سازمان در برابر غزه سکوت کند آیا سکوت آنان به این دلیل است که بودجه خودشان را از آنها می گیرند.وی همچنین در ادامه به جلسه گروه 1+5 با برخی از کشورهای دیگر بر علیه جمهوری اسلامی ایران در واشنگتن اشاره کرد و گفت: این کشورها دور هم جمع شده اند تا در مورد ایران تصمیم گیری کنند که بنده پیغام دادم که شما هیچ کاری علیه ایران نمی توانید انجام دهید؛ چرا که به فضل الهی پیروزی های بزرگ برای ملت های آزاده جهان به ویژه ملت ایران که پرچمدار عزت و استقامت و عدالت است در پیش است.

سنگسارها در ایران ادامه دارد؛ حداقل 10 نفر دیگر در خطر سنگسار هستند

میدان زناناطلاعیه مطبوعاتی کمپین قانون بی سنگسار:در نخستین هفته دی ماه، سه مرد در بهشت رضا، گورستان شهر مذهبی مشهد به جرم زنای محصنه سنگسار شدند. یکی از آنها، به نام محمود، تبعه افغانستان، توانست در حالی که به شدت زخمی شده بود از گودال سنگسار نجات یابد اما دو نفر دیگر که یکی از آنها هوشنگ خداده نام داشت و هویت دیگری هنوز معلوم نیست، براثر ضربات سنگ و جراحات ناشی از آن جان سپردند. پس از سنگسار جعفر کیانی، در خرداد 86 و سنگسار محبوبه، م و عباس، ح در اردیبهشت 85، این جدید ترین مورد گزارش شده اجرای حکم رجم است.قوه قضاییه ایران در سه سال گذشته همواره اعلام کرده که اگرچه مجازات سنگسار از قوانین ایران حذف نشده اما بنا به دستور رییس قوه قضاییه، احکام رجم اجرا نمی شوند؛ با این همه، اجرای حداقل شش سنگسار در سه سال گذشته نشان می دهد تا زمانی که این مجازات در قانون وجود دارد چنین گفته هایی از هیچ ارزش عملی برخوردار نیستند.در حالی که پس از مصاحبه مطبوعانی وکلای زنان محکوم به سنگسار در تیرماه امسال، علیرضا جمشیدی، سخنگوی قوه قضاییه در مرداد ماه اعلام کرد احکام سنگسار چهار زن (لیلا، ق، آذر و زهره کبیری و شمامه (ملک) قربانی) تبدیل به شلاق و حبس شده است، آذر و زهره کبیری هنوز در زندان هستند و قرار است یک بار دیگر دوشنبه این هفته، 23 دی ماه محاکمه شوند. همچنین در حال حاضر حداقل ده نفر دیگر در زندانهای مختلف کشور با خطر قطعی سنگسار مواجه هستند.1. کبری نجار، زندان رجایی شهر کرج2. ایران الف.، زندان سپیدار اهواز3. خیریه و.، زندان سپیدار اهواز4. اشرف کلهری، زندان اوین تهران5. عبدالله فریور، زندان ساری6. گیلان محمدی، زندان مرکزی اصفهان7. غلامعلی اسکندری، زندان مرکزی اصفهان8. افسانه، ر، زندان عادل آباد شیراز9. م. خ، زن، زندان وکیل آباد مشهد10. ؟ ه.، زن، زندان وکیل آباد مشهدهمچنین در لایحه مجازات اسلامی که در حال حاضر در مجلس شورای اسلامی در حال بررسی است، زنای محصنه همچنان جرم و مجازات آن سنگسار است. تنها تفاوتی که این لایحه با قانون فعلی دارد این است که بر اساس آن "هرگاه اجراي حد رجم مفسده داشته باشد، با پيشنهاد دادستان مجري حكم و تأييد رئيس قوه قضاييه در صورتي كه موجب حد با بينه شرعي اثبات شده باشد، رجم تبديل به قتل مي‌شود و در غير اين صورت تبديل به صد ضربه شلاق می شود."تصويب لایحه مجازات اسلامي در مجلس مي تواند به روند رو افرايش اجرای سنگسارها تداوم بخشد؛ زيرا شرطي كه در قانون مجازات اسلامي براي تبديل سنگسار به مجازات هاي ديگر گذاشته است ايجاد "مفسده" و به معني ديگر مخالفت افكار عمومي و عرف اجتماعي با مجازات سنگسار است و در صورتي كه افكار عمومي از وقوع سنگسار مطلع نشود و به آن اعتراضي نكند ، اجراي مجازات سنگسار در مورد محكومين بلامانع خواهد شد.لازم به یادآوری است در مرداد 85، پس از قطعی شدن وقوع سنگسار دو نفر در مشهد و نیز انتشار خبر سنگسار قریب الوقوع اشرف کلهری در زندان اوین، کمپین قانون بی سنگسار با هدف حذف مجازات سنگسار از قوانین آغاز شد. در طول فعالیت این کمپین، عمدتا با همکاری وکلای عضو شبکه وکلای داوطلب، هشت زن و یک مرد به نامهای حاجیه اسماعیلوند، پریسا الف، نجف الف، زهرا رضایی، صغری مولایی، مکرمه ابراهیمی، شمامه (ملک) قربانی، آذر کبیری، زهره کبیری و لیلا، ق از مجازات سنگسار نجات یافتند و اجرای سنگسار یک زن، اشرف کلهری، متوقف شده است."كمپين قانون بي سنگسار"، ضمن ابراز نگرانی شدید از شدت گرفتن مجازات سنگسار و افزايش مجازات هاي اعدام در ماه هاي اخير كه نشانه اي از تسلط سياست هاي بنيادگرايانه در رويه هاي قضايي است، از همه مردم دعوت مي كند كه همچنان اعتراض خود را نسبت به مجازات غير انساني سنگسار ادامه داده و از مسئولان جمهوری اسلامی بخواهند تا به تداوم اين مجازات خاتمه دهند.

اوباما: ایران خطری واقعی برای امنیت آمریکاست

باراک اوباما، رئیس جمهوری منتخب آمریکا، گفته است که ایران خطری واقعی برای امنیت کشورش است.
آقای اوباما بعد از معرفی رسمی بلندپایه ترین مقام های اطلاعاتی دولتش در واشنگتن اظهار نظر می کرد.
او لئون پانتا، از مقام های ارشد کاخ سفید در دولت بیل کلینتون رئیس جمهوری پیشین آمریکا را به عنوان رئیس آینده سازمان سی آی ای برگزیده است. مجلس سنای آمریکا باید این انتصاب را تایید کند.
باراک اوباما درباره لئون پانتا گفت: "به عنوان رییس سازمان سی آی ای، لئون پانتا مورد اعتماد کامل من خواهد بود و نزد من اعتبار زیادی خواهد داشت. او مدیری کارآمد و حامی منافع سی آی ای خواهد بود."
لئون پانتا سال ها در نهادهای مختلفی در دولت آمریکا حضور داشته و از جمله 16 سال یکی از نمایندگان ایالت کالیفرنیا در کنگره آمریکا بوده است.
با این همه لئون پانتای 70 ساله تجربه اطلاعاتی- امنیتی چندانی ندارد.
وی آزار یا هرگونه شکنجه متهمان به عضویت در گروه های تروریستی را به شدت محکوم کرده است.
جناح لیبرال در واشنگتن از انتصاب او به ریاست سی آی ای استقبال کرده است، اما بسیاری لئون پانتا را فاقد تجربه اطلاعاتی- امنیتی می دانند و او را شایسته ریاست سی آی ای نمی دانند.
در جمع معرفی آقای پانتا به عنوان رئیس آینده سازمان سی آی ای، یکی از خبرنگاران از باراک اوباما پرسید که آیا این انتصاب به معنای نرم شدن موضع آمریکا نسبت به ایران است؟
در پاسخ به این سوال بود که آقای اوباما ایران را خطری واقعی برای کشورش دانست، اما در عین حال اذعان کرد که تیم امنیت ملی او هنوز سیاستش در قبال ایران را تعیین نکرده و هر زمان که این سیاست تعیین شود آن را اعلام خواهد کرد.
باراک اوباما روز جمعه همچنین رئیس آینده اداره امنیت ملی آمریکا را رسما معرفی کرد.
او دریاسالار بازنشسته دنیس بلر فرمانده سابق نیروهای آمریکایی در کل منطقه شرق آسیا را به عنوان رئیس اداره امنیت ملی دولت خود تعیین کرد.
اداره امنیت ملی آمریکا وظیفه هماهنگ کردن فعالیت های 16 سازمان اطلاعاتی آمریکا را برعهده دارد، وظیفه ای که در گذشته سازمان سی آی ای عهده دار آن بود اما چند سال است به اداره امنیت ملی واگذار شده است.
انتصاب دریاسالار بازنشسته دنیس بلر از طرف باراک اوباما به ریاست ادامه امنیت ملی با انتقاد برخی از گروه های طرفدار حقوق بشر روبرو شده.
دنیس بلر متهم است که در جریان استقلال تیمور شرقی از اندونزی در اواخر دهه 1990 با رهبران نظامی اندونزی همکاری های نزدیکی داشته هرچند نظامیان اندونزی به سرکوب مردم در تیمور شرقی و کشتار غیرنظامیان دست زده بودند.
مجلس سنای آمریکا به زودی کار بررسی صلاحیت دنیس بلر و نیز لئون پانتا را به عنوان رئیس سازمان سی آی ای را آغاز خواهد کرد.

اعلامیه حزب مشروطه ایران

رژیم جمهوری اسلامی تنها حکومتی نیست که حقوق بشر را زیر پا می گذارد و در مقایسه با سودان و مانند هایش بد ترین آنها نیز نیست. ولی رژیمی است که از زیر پا گذاشتن حقوق بشر سربلند است. تنها رژیمی است که رئیس جمهوری اش انتقاد از دولت را به چاقوی ضامن دار حواله می دهد و فرمانده نیرو های انتظامی اش ناراضیان را به شکستن گردن ها شان تهدید می کند. اکنون نوک تیز حمله علاوه بر زنان و دانشجویان و کارگران به مشهور ترین مدافع حقوق بشر در ایران بر می گردد. خانم شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل با همه خویشتن داری ها و رعایت هائی که در حق رژیم اسلامی کرده هدف بد ترین توهین ها و تهدید ها شده است. بی پروائی مقامات رژیم به جائی رسیده است که با همه حساسیت بین المللی درباره برنده جایزه صلح حقوق بشر به خانه و دفتر او حمله می کنند. آنها می خواهند صدای حقوق بشر را با چاقو کشان خود خفه کنند و هیچ باکی از واکنش دیگران ندارند.منظره سیاسی ایران پیش از انتخابات ریاست جمهوری و روبرو با یک بحران اقتصادی جدی، از هر ابهام عاری می شود. خط ها بطور روشن تری از هم جدا می شوند. بخشی از دستگاه حکومتی به پشتیبانی ولی فقیه تصمیم دارد قدرت را بیش از پیش انحصاری، و دست رقیبان و مخالفان درون و بیرون نظام را بکلی کوتاه کند. در برابر، مبارزان نیز می باید دور از هر توهم و خودفریبی از هدر دادن نیروی خود در بازی میان تهی میان جناح های حکومت بپرهیزند و کل رژیم را هدف بگیرند. افزایش حملات بر ولایت فقیه و زیر پرسش بردن مشروعیت آن نشانه مثبتی است و جبهه اصلی را در پیکار برای دمکراسی و حقوق بشر تعیین می گند.

پاينده ايران
زنده باد ملت ايران
حزب مشروطه ايران

۱۳۸۷ دی ۱۶, دوشنبه

بازهم عید آمد، ولی ما هنوز، لُختیم؟

مُدعی همیشه در صحنه: سال جدید را برايتان سالى مملو از موفقيت، سلامتى، تندرستی و سربلندى آرزو میکنم !؟ خبرنگار سانسور شده: خانم، آقا، شنیده ای که میگویند، عید آمدُ، ما لختیم، دیشب به بابام گفتیم، بابام دو چشم گریون داشت ...مُدعی همیشه در صحنه: آره شنیده ام ولی در عمل حس نکردم، اگر هم لمس کرده بودم الان سالهاست به بر کت کشورهای اروپایی و آمریکایی، ببخشید، امپریالیستی!، تقریبأ زندگی مُرفهی دارم، منظورم این ِ که میتونم حدالقل حرفم را آزادانه بزنم !خبرنگار سانسور شده: حالا این کشورهای خارجکی را بی خیال! بگو ببینم تبریک یعنی چه !؟مُدعی همیشه در صحنه: ای بابا، چه قدر تو سخت گیری!؟ مگر ما نمی تونیم آنرا شاد باش بگوئیم و آرزوی سلامتی برای هموطنان، ببخشید هم رزمندان و طبقه دهقانان و کارگران بکنیم !؟خبرنگار سانسور شده: اولأ روشن کُن منظورت، کدوم عید ِ ، عیدغدیر خُم ِ ، عید کریسمس ِ عید نوروز ِ ، عید قربون ِ ، عید ِ .... دومأ دهقانان طبقه نیستند.مُدعی همیشه در صحنه: برو جانم، عید ، عید ِ ! جه فرقی داره ؟ تو هم کارو زندگی نداری، هی دنبال نخود سیاه تو این همه لبو میگردی!؟ بعدش هم، بابایت، در کدوم شب عید، چشمانش اشک آلود بود؟ و تو هم لُخت بودی!؟ خبرنگار سانسور شده: تو همین عیدهایی که تو هی تبریک میفرستی ! به اضافه بقیه روزهایی که عید نیستند.مُدعی همیشه در صحنه:برو بابا تو هم با این خُزعبلاتت، مگر میشه همه روزها بابایت چمانش گریه آلود باشد!؟ بعدش هم ، این یک رسم و رسوم است که ما ایرانیان همیشه در صحنه مبارزه طبقاتی بکار میبریم .خبرنگار سانسور شده: بالای خر،ببخشید بالاخره، خیلی فرنگی سیاسی حرف زدی!؟ آره جانم، میشه ، زندگی در زیر یوغ حکومت جمهوری اسلامی در ایران ، همیشه چشم مادران و پدران زحمتکش اشک آلود است. مُدعی همیشه در صحنه: آقا، اصلأ فکر کُن آرزو بر جوانان عیب نیست !؟خبرنگار سانسور شده: اولأ بگو ببینم کی گفته فقط، آرزو بر جوانان عیب نیست !؟ خوب، حالا که فقط " آرزو " است، منهم برای اینکه از قافله عقب نمانم ، ضمن تبریک سال نو ، امیدوارم در کنار خانواده تان ، و اگر تنها باشید، در کنار سایه تان ، و یا احیانأ سایت تون، وبلاگ تون، رادیو تلویزیون تون، و اگر اهل هنر، ادب و نزاکت هستی در کنار قلم و ساز و دُهل و میکروفونت، و اگر کارگر هستید، در کنار طبقه تان با 6 ماه کار ِ بدون حقوق، و اگر دهقان هستید در کنار گاو و گوسفندان ( البته اگر داشتید) و اگر زندانی سیاسی هستی در پُشت میله های زندان، و اگر دانشجو هستی در کنار حکم اخراجیت، و اگر فقط زن باشی! با یا "روسری یا تو سری" و بعضی وقتها هم منتظر حکم سنگسار، و اگر آزادیخواه باشی در انتظار شکنجه و چوبه دار ، و اگر ... هستی ، شاد، پیروز، موفق، سلامت، سربُلند و تنومند، مانند درخت چنار باشید. تا سرنگونی رژیم قرون وسطایی نظام جمهوری اسلامی در ایران، ببخشید، تا تبریک عید بعدی، بدرود ...

۱۳۸۷ دی ۱۵, یکشنبه

ملت شدن روی کاغذ نیست


اینکه هرگاه یک جمع انسانی احساس ملت بودن کرد ملتی است و می‌باید بنا به اصل تعیین سرنوشت با آن رفتار کرد نمونه کاملی از ساده کردن قضایا و بازیگوشی با سرنوشت افراد و ملت‌هاست. اگر این اصل را بپذیریم هر روز شاهد تشکیل و از هم پاشیدن "ملت"ها خواهیم بود.تلاش ـ در یکی از شماره‌های مجله حقوقی، نشریه مرکز امور حقوقی بین‌المللی معاونت حقوقی و امور مجلس وابسته به ریاست جمهوری در ایران، آمار ارائه شده در یکی از مقاله‌های آن نشان می‌دهد: «از پایان جنگ جهانی دوم تا سال 1997 حدود 125 جنگ صورت گرفته که 80 مورد آن به نحوی مربوط به جنگ‌های قومی ـ مذهبی بوده است.» نویسنده مقاله آنگاه نظر می‌دهد که هدف این تنش‌ها «حق تعیین سرنوشت» بوده است. با نگاه به ابعاد هولناک کشتار، پاکشوئی‌های قومی، جنایات مذهبی در بسیاری از این تنش‌ها که حاصل آن آوارگی، فقر و فلاکت هرچه بیشتر مردمانی است که کمتر سهمی در برافروختن این آتشها دارند، گاه انسان را آرزومند کشیدن دیوارهای عبور ناپذیر برگرد هر قوم و قبیله و پیروان ادیان جداگانه می‌کند تا محصور در میان این دیوارها شاید دست از جنایت کشیده و حداقل هم‌خون‌ها، هم‌قبیله‌ها و هم‌دینهای خود را به فلاکت بیش از این نکشند و یا این که بهتر است ضابطه «حق تعیین سرنوشت» را ـ آن گونه که اروپائی‌ها در مقابله با جنگهای خونین قومی درون یوگسلاوی و تقسیم آن کردند ـ زیر پا گذاشته شود. اساساً معنا و جایگاه این اصل در جهان آشفته و درهم‌ریخته کنونی چیست؟ آیا می‌توان به نام آن همه کار کرد؟ د.ه. ــ رساله پژوهشی که نام بردید جای تردید نمی‌گذارد که حق تعیین سرنوشت ربطی به تجزیه رسمی یا بالفعل کشورها بر خطوط زبانی یا مذهبی ندارد و اساسا ناظر بر پیامدهای پایان استعمار و جنگ است. فرمولی است برای سر و سامان دادن به مناطقی که از شکستن امپراتوری‌های مستعمراتی یا جنگ بدر می‌آیند. پیوند حق تعیین سرنوشت با جنگ و خونریزی و قهر و غلبه تنگ‌تر از آن است که بلندگویان‌ش به روی خود می‌آورند یا اصلا از آن آگاهی دارند. حق تعیین سرنوشت نیز مانند شعارهائی چون "هژمونی طبقه کارگر" اول آسان به زبان می‌آیند ولی "مشکل‌ها خواهد افتاد." در این مرحله، روشنگری درباره واقعیات و دریدن پرده‌های پندار و فریب ــ کاری که نویسنده آن رساله کرده است ــ لازم است تا مشت آنها که جامعه‌شناسی و علوم سیاسی و حقوق بین‌الملل اختراع می‌کنند باز شود. یک کار دیگر هم در همین مرحله لازم است. پیامدهای ترسناک دیوار کشیدن‌ها میان ایرانیان به هر نام و بهانه را می‌باید از هم‌اکنون روشن کرد. آنها که خواب‌های دور و دراز می‌بینند می‌باید بدانند که برچه بیدار خواهند شد. برای ملت ما راهی جز همرائی و تفاهم بر اصول جهانروای universal حقوق بشر نیست. هر زیاده‌خواهی و انحراف، هزار واکنش بیرون از اندازه درپی خواهد داشت. هیچ‌کس انحصار بیرون رفتن از منطق و میانه‌روی و نیکخواهی را ندارد. جامعه‌ای که سی سال فساد و خشونت و نامردمی جمهوری اسلامی را از سر گذرانده مستعد فرو غلتیدن در هر هاویه‌ای است.تلاش ـ ایران نیز مانند بسیاری از کشورهای جهان از گوناگونی‌های قومی، مذهبی و زبانی برخوردار است. ما در کشور خود نیز به دفعات و در دوره‌های مختلف شاهد درگیری‌ها و زدوخوردهای نظامی ـ هرچند در ابعادی بسیار محدودتر و بیشتر در درگیری حکومت مرکزی با احزاب سیاسی مسلح ـ بوده‌ایم. آیا ما هم باید تصویر خود را در آینه جنگهای قومی ـ مذهبی که در این دهه‌ها جاری بوده‌اند ببینیم و نگران شویم؟د.ه. ــ جای همه‌گونه نگرانی از آینده هست ــ نگرانی و نه نومیدی. ایران از نظر تنوع قومی و مذهبی خود توانگر است. ولی این ثروتی که در دوره‌های رونق و ثبات مایه نیرومندی ملی و رنگارنگی زندگی‌های شخصی می‌شود در برهم خوردگی اوضاع، به ویژه درازدستی بیگانگان، به زیان آن هر دو عمل کرده است. همواره عناصری بوده‌اند که خواسته‌اند از آب گل‌آلود ماهی بگیرند. با اینهمه ایران هرگز از درون تجزیه نشده است. شکست نظامی (از عثمانی و روسیه) یا دیپلماتیک (از بریتانیا) در پانصد ساله گذشته سبب شد که بیشتر قلمرو خود را از دست دادیم. اکنون نیز خطر اساسا از بیرون است. تنها بخت همه آنان که حق تعیین سرنوشت را پیش کشیده‌اند و می‌خواهند ایران را به مناطق زبانی تقسیم کنند در ازهم پاشیدن کشور، در جنگ خارجی است تا سپس جنگ داخلی در گیرد. در بلوچستان متاسفانه جمهوری اسلامی این جنگ را آغاز کرده است. تلاش ـ «حق تعیین سرنوشت» برای نیروهای سیاسی ایران مفهومی ناآشنا نیست. چند دهه‌ئی است که این مفهوم توسط چپ‌های مارکسیست ـ لنینیست به فرهنگ واژگان سیاسی ما افزوده شده است. پیش از اینها از این مفهوم جز جدائی بخش‌هائی از خاک ایران و تشکیل دولتهای مستقل از «ملتهای» یا «خلقهای» ساکن ایران برداشت نمی‌‌شد. امروز در میان آنها شکاف بزرگی افتاده است و برخی از چهره‌های سرشناس تجدید نظرهای اساسی در معنای حق تعیین سرنوشت در رابطه با ایران کرده‌‌اند. آنها با تکیه برملت ایران، استقلال کشور و اصل یکپارچگی حاکمیت ملی، از «حق تعیین سرنوشت» به عنوان حق حاکمیت ملت ایران، یک‌بار در مناسبات بین‌المللی و در چهارچوب منشور سازمان ملل و یک بار در مناسبات درونی به معنی پایه دمکراسی دفاع می‌کنند. آیا اصولاً چنین برداشتی از مفهوم «حق تعیین سرنوشت» صحیح است، برداشتی که برای این حق عملاً دو صورت عملی درونی و بیرونی قائل است؟د.ه. ــ دگرگشتی که در بخش‌های بزرگی از چپ ایران در نگاه به ملت و سرزمین ایران پیدا شده است و روی آوردن به میهن دوستی نه تنها به عنوان ارزشی عاطفی بلکه همچنین سودگرایانه، از بهترین روندهای سی ساله گذشته است. دریافتن اینکه در روابط بین‌المللی ایدئالیسم جائی ندارد بیش از اندازه طول کشید ولی ما همه جا بیش از اندازه در زمان درنگ کرده‌ایم. میهن دوستی مانند خانواده دوستی است و در برابر انسان دوستی قرار ندارد، دل انسانی بزرگ‌تر از اینهاست. باراک اوباما در سخنرانی‌اش در برلین خود را یک شهروند سرافراز امریکائی و هم شهروند fellow citizen جهانی معرفی کرد. با جهانگیر شدن فرایافت شهروندی، به معنای انسان دارای حقوق و در نتیجه برابر از این نظر، ما همه شهروندان جهان نیز هستیم. اما حق تعیین سرنوشت کاربرد محدود حقوق بین‌الملل دارد و در مناسبات حکومت کنندگان و حکومت شوندگان تنها به صورت استعاری می‌تواند به کار رود. ایران کشوری جا افتاده است ــ یک دولت ملت کهن که پس از چند سده‌ای فترت باز به آن صورت در پهنه جهانی پدیدار شد. در جامعه جهانی، ما نه با حق تعیین سرنوشت بلکه به استناد حاکمیت ملی (استقلال، و نه حاکمیت مردم که دمکراسی است) حضور داریم و در درون می‌باید نه برای حق تعیین سرنوشت بلکه دمکراسی و حقوق بشر پیکار کنیم. تلاش ـ با این که ضوابط و عرف بین‌المللی استقلال و مرزهای کشورها را محترم می‌شمارد با نگاه به حوادثی که در جهان رخ می‌دهند؛ از جمله سر برآوردن هر روزه دولت ـ ملت‌های جدید یا دخالت قدرت‌ها در امور کشورهای مستقل تا مرحله حمله نظامی و اشغال سرزمینی آنها و بعد گردن نهادن جامعه جهانی به رسمت شناختن دولت‌ ـ ملت‌های جدیدی که پشتوانه‌های قدرتمند خارجی دارند، این پرسش مطرح می‌شود که آیا اساساً اطمینانی برای دوام کشورهائی که دارای گوناگونی قومی، زبانی یا مذهبی هستند، وجود دارد؟ اگر می‌شود با تکیه به زور اسلحه و حمایت جهان بیرون دولت ـ ملت‌های جدید تأسیس کرد، آیا سخن گفتن از عرف و ضوابط بین‌المللی دراحترام به تمامیت ارضی، استقلال و یکپارچگی حاکمیت و... نشانه خوشباوری نیست؟د.ه. ــ چنان مداخلاتی هست ولی نه به این سادگی‌هاست و نه بی فراهم شدن اسباب داخلی در هر کشور عملی است. در گذشته قدرت‌های جهانی بسیار دست گشاده‌تری داشتند و هیچ مرزی را چنانکه بود نگذاشتند. امروز اگر در کشوری پاک‌شوئی و نسل‌کشی قومی یا مذهبی نباشد یا مانند عراق خود را به کام جنگ نابرابر نیندازد دیگران لشگر نخواهند کشید. اما حتی در آن صورت هم مسلم نیست. یوگوسلاوی در اروپا بود و ناتو پس از دودلی‌های فراوان و کشته شدن ده‌ها هزار تن به دلائل قومی و مذهبی ناچار از مداخله شد. ولی در دارفور عرب‌های مسلمان شمال بیش از دویست هزار تن را از نوبیائی‌های مسیحی و آنیمیست جنوب کشته‌اند و عملا هیچ اتفاقی نیفتاده است. احترام به یکپارچگی و یگانگی دولت ملت‌ها نیرومندترین اصل حقوق بین‌الملل مانده است. هیچ اصل دیگری بیش از این با منافع همگانی آنها نمی‌خواند. ما بیش از طرح‌های دیگران می‌باید نگران گمراهانی باشیم که با دامن زدن به تعصبات، نه به کشور، نه به مبارزه ملی، و نه به همزبانان خود خدمتی می‌کنند.تلاش ـ سیر پیدایش کشورهای جدید در دو دهه اخیر را شاید بتوان با آغاز قرن بیستم در اثر فروپاشی امپراتورهای باقی مانده و استقلال کشورهای مستعمره مقایسه کرد. عده‌ئی با نگاه به این روند نتیجه می‌گیرند: پیدایش و وجود یک ملت به اراده و خودآگاهی آن جمع انسانی بستگی دارد که به هر دلیلی و با استناد به هر نوع پیوند درونی، خود را ملت می‌داند. اما وجود این «حس ملی» و ملت دانستن خود، الزاماً به منزله خواست جدائی و تشکیل دولت مستقل نیست. تنها مخالفت دیگران با این حس و خودآگاهی ملی است که در عمل موجب تقویت حس جدائی‌خواهی و تسریع پروسه استقلال می‌گردد. آنها هشدار می‌دهند: خشونت و خونریزی راه همزیستی داوطلبانه بعدی را مسدود می‌کند.هرچند این هشدار بدور از واقعیت نیست، اما آیا چنین تعبیری از ملت درست است؟ آیا هر نوع پیوند درونی در میان اجتماعات انسانی و خودآگاهی نسبت به این پیوند، برای بکارگیری مفهوم ملت برای آن جایز است؟ علاوه بر این آیا جدا کردن مفهوم ملت از دولت درست است؟ د.ه. ــ هشداری که اشاره شد هم به دور از واقعیت و هم بسیار برای همگان خطرناک است. اینکه هر گاه یک جمع انسانی احساس ملت بودن کرد ملتی است و می‌باید بنا به اصل تعیین سرنوشت با آن رفتار کرد نمونه کاملی از ساده کردن قضایا و بازیگوشی با سرنوشت افراد و ملت‌هاست. اگر این اصل را بپذیریم هر روز شاهد تشکیل و از هم پاشیدن "ملت"ها خواهیم بود. می‌گویند با ما مخالفت نکنید تا به فکر جدائی نیفتیم. دیگران هم می‌توانند بگویند که از سخن خود برگردید و گرنه با شما مخالفت خواهیم کرد. به جای این بهانه آوردن‌ها می‌باید بر روی اصولی که همگان جز ما که اختیاردار همه چیز هستیم بر آن موافقت دارند. می‌باید پرسید آیا چیزی هم به نام علوم سیاسی و حقوق بین‌الملل وجود دارد یا هر وقت یک جمع انسانی تصمیم گرفت می‌تواند تعریف ویژه خودش را از مفاهیم جا افتاده سده‌ها و هزاره‌ها داشته باشد؟ اگر همه چیز به اختیار یک جمع انسانی باشد جمع انسانی دیگری هم می تواند تصمیم‌های خودش را بگیرد. از خشونت و خونریزی همه می‌باید بیمناک باشند و جلوگیری کنند. نمی‌باید فراموش کرد که ملت شدن روی کاغذ نیست. روی سرزمین و منابع و دارائی‌هاست و برسر هر سانتیمتر آن سرزمین و منابع و دارائی‌های‌ش کشاکش بالا خواهد گرفت. هنگامی که ماهیت تازه‌ای پا به جهان می‌گذارد همه چیز از نو ــ و در چنین مواردی در جهان سوم ما ــ در خون آغاز می‌شود. در یوگوسلاوی صرب‌ها چنین تصمیمی در باره دیگر عناصر جمعیت گرفتند. در سودان نیز چند سالی همین وضع است. موکول کردن همه چیز به تصمیم "جمع‌های انسانی" بشریت را به جنگل باز خواهد گرداند ــ دیگر مسئله زور خواهد بود. ما این تصمیم را می‌گیریم دیگری تصمیم ضد ما را می‌گیرد هر دو هم حق خواهیم داشت. شما تصور جهانی را بکنید که همه چیز بستگی به احساس جمع‌های انسانی از گونه همین‌هائی که در میان خودمان به فراوانی می‌بینیم داشته باشد!همان‌گونه که فرد در جامعه ناگزیر از دهانه زدن بر هوس‌ها و خواست‌ها، حتی نیازهای خویش است، هر جمع مفروض انسانی نیز ناگزیر است نظامات اجتماعی و بین‌المللی را رعایت کند. ملت تعریف دارد و دلخواسته یک جمع انسانی نیست. پیش از هر چیز یک پدیده تاریخی است و از تاریخ نمی‌توان گریخت. کشورهائی که به زور و خواست دیگران ملت نشده‌اند، و چین و ایران به ویژه با آن تاریخ سنگین، کمتر از بسیاری دیگر این تعبیرات یک سویه را بر می‌تابند. مردمان حق دارند احساس نزدیکی بیشتری با افراد و گروه‌های معینی در بیرون و درون مرزهای یک واحد سیاسی بکنند. زبان و مذهب اشتراکات پر قوتی هستند. ولی هرجا چنین احساسی هست به تغییر مرزها و ساختارهای حقوق بین‌الملل نمی‌انجامد. نظام‌های سیاسی مدرن این توانائی را یافته‌اند که چنین احساس نزدیکی‌هائی را به سامان بیاورند و در این روزگاری که چند فرهنگی و چند هویتی رو به گسترش است ضرورتی به ملت‌سازی نمی‌ماند.. در تحلیل آخر همه‌چیز به این برمی‌گردد که توانائی بسر بردن با یکدیگر را داشته باشیم به این معنی که گاه از پوسته تنگ خود بدر آئیم. تا آن زمان دمکراسی هم برای ما چیزی جز این نیست که هر چه دل‌مان بخواهد خوب و حق دمکراتیک ماست. تلاش ـ عده‌ای بر این نظرند که مفهوم دولت ـ ملت آفریده کشورهای غربی ـ اروپائی ـ و مبتنی بر تاریخ آنهاست و حق تعیین سرنوشت هم که معنای کلاسیک آن هر ملت یک دولت بوده است ناظر بر سرنوشت آنهاست. ملت ایران چون یک ملت تاریخی یا به قول دیگری «فراتاریخی» است، مشمول این ضابطه‌ها و تعریف‌ها نمی‌شود. آیا مفاهیم و تعریف‌های اروپائی دولت ـ ملت که از حوادث تاریخی چون عهدنامه وستفالی، دو جنگ جهانی، عهدنامه ورسای، تشکیل سازمان ملل، منشور این سازمان، حق استقلال کشورهای مستعمره و... عبور کرده و از این رویدادها رنگ گرفته‌ و قوام یافته است، در توضیح موجودیت ما به عنوان یک کشور و یک ملت جامعیت و توان لازم را ندارد؟ آیا این تعریف‌ها شامل حال ما نمی‌شوند؟ ما در این جهانی که نظم آن را نظام‌های سیاسی و فرهنگی برتر تعیین می‌کنند کجا ایستاده‌ایم؟د.ه. ــ مفهوم دولت ملت آفریده کشورهای اروپائی نیست. آنها مانند همه پدیده‌های دیگر آن را تعریف و فرمول‌بندی کرده‌اند و به انتظام در آورده‌اند. پیش از عهدنامه وستفالی هم ملت دولت وجود داشت. فرانسه و سوئد که سر رشته‌داران اصلی آن عهدنامه بودند در همان زمان صدها سال بود (هفت سده در مورد فرانسه) که همه ویژگی‌های ملت دولت را می‌داشتند. چین و ایران که مرزهاشان حتی دیوار کش شده بود و دو هزار سال و بیشتر به همین نام نامیده می‌شدند ملت دولت در تعریف پیشا مدرن آن به شمار می‌آمدند. اینکه آنها تاریخی و فراتاریخی (؟) هستند برعکس بر استواری‌شان می‌افزاید. به چنین ماهیت‌های تاریخی دست نمی‌توان زد. کارهائی که از سده هفدهم در این زمینه صورت گرفته همه در جهت نگهداری استقلال و یکپارچگی و یگانگی دولت ملت‌ها بوده است. ما با تکیه برهمان عهدنامه و پیمان ورسای و منشور و نهادهای سازمان ملل متحد در برابر ابرقدرتی چون شوروی ایستادیم و کشور خود را از اشغال بیگانگان بدر آوردیم. این رویدادها و تحولات به ما ربطی ندارد یعنی چه؟ از مورد ایران شصت و پنج سال پیش چه نمونه بهتری می‌توان آورد؟نظم جهانی زیر تاثیر تمدن‌های برتر هست ولی تعیین شده آنها نیست. نخست به دلیل چند پارگی قدرت و رقابت‌های سخت حتی در میان متحدان که فضای تنفسی حتی برای کشورهای کوچک پیش می‌آورد؛ دوم به علت وجود همان عهدنامه‌ها و منشورها و نهادهائی که گویا به ما مربوط نیست؛ و سوم و از همه مهم‌تر به علت اینکه ملت ایران دو سه هزار سال بدتر از تحریکاتی را که می‌بینیم دوام آورده است و تا همه جا خواهد ایستاد. در این یکی هیچ اشتباهی جایز نیست. بهتر است همه پیاده، و آهسته‌تر همگام شوند. تلاش ـ چطور در شمال ایران آذربایجان یک ملت است، اما این صفت از آذربایجانی‌های ایران دریغ می‌شود؟ چطور کردستان عراق به عنوان یکی از ایالت‌های فدرال عراق به رسمیت شناخته می‌شود و به میزان گسترده‌ئی حکومت فدرال آن استقلال دارد، اما از اعطای همین حق در حد بسیار محدودتری به کردهای ایران خودداری می‌شود؟ بلوچستان ایران چرا نمی‌تواند با همنوعان خود در خاک پاکستان یکی شود؟ چرا مرزهای جغرافیائی که امری قراردادی هستند و در گذشته به قهر شمشیر کشیده شده‌اند و هر آن می‌توان در آنها تجدید نظر کرد ـ بسته به همان قهر این بار با سلاح گرم ـ چرا باید میان «همبود‌های انسانی» جدائی ایجاد کنند؟ این پرسش‌ها از جمله پایه استدلال‌هائی است که در موضوع مورد بحث ارائه می‌شوند. نظر شما چیست؟د.ه. ــ اگر فردا ترکمنستان نام خود را به گرگان تغییر دهد گرگانی‌ها باید ملت ترکمنستان بشوند؟ ما می‌باید منتظر باشیم ببینیم همسایگان ما چه نامی بر خود می‌گذارند؟ می‌گویند زبان دو آذربایجان یکی است. ولی اشتراک در زبان ملت نمی‌سازد. سوئدی‌های فنلاند به این دلیل خود را ملت نمی‌نامند. فرانسویان سویس نیز؛ و از این نمونه‌ها بسیار است. کردستان عراق در شرایطی که امید است هرگز در ایران پیش نیاید یک واحد فدرال در نظام سیاسی لرزانی شده است که فعلا روی سرنیزه امریکائی نشسته است و بر سر منابع و سرزمین با دیگران در کشمکش است. ایران به عراق شباهت ندارد و راه‌حل‌های عراق به کار همان مردم می‌خورد. ما راه‌حل‌های خود را لازم داریم و بی سرنیزه. نمونه‌های متمدن‌تر و دیرپاتری از حقوق فرهنگی و مدنی و عدم تمرکز و حکومت‌های محلی در جهان هست. چرا از آنها نامی نمی‌برند؟بلوچ‌ها در پاکستان نیز در بهشت رفاه و آرامش نیستند ــ هر چند قابل مقایسه با دوزخ جمهوری اسلامی نیست. اما جز بلوچ‌ها دیگرانی نیز در این کشور زندگی می‌کنند و خوش ندارند که یک روز امپراتوری بریتانیا بخش بزرگ‌تر بلوچستان (استان گدروسیای سنگ نبشته داریوش) را به هندوستان بپیوندد و روز دیگر جندالله بقیه‌اش را جدا کند. برای رهائی بلوچان از جمهوری اسلامی دشمن می‌باید ایران را رهائی داد. آنگاه ایران یکپارچه به مراتب از پاکستان وحشتناک، که یکی از پائین‌ترین سطح‌های تمدن را در جهان کنونی دارد و ایران آخوند زده نیز فرسنگ‌ها از آن پیش است، برای زندگی بلوچان جای بهتری خواهد بود. آنگاه فرصتی پیش خواهد آمد که غفلت‌های گذشته جبران، و به این مردمان هوشمند و مستعد و تاباور سهم شایسته‌شان در زندگی ملی داده شود تلاش ـ اجازه دهید موضوع را از بحث بیرونی یعنی مکانی که بحران‌ها هستی ایران را به چالش می‌کشند، به درون و بحرانی که سراسر مناسبات ما را در بر گرفته است منتقل نمائیم. بسیاری به درستی به این نتیجه رسیده‌اند، که بحران امروز ما بحران درجا زدن، ایستائی و عقب‌ماندگی است. برای جلو رفتن باید همه چیز را در درون دگرگون کرد. منظور از همه چیز نه فقط فکر و باور فرهنگ و نظام سیاسی و اجتماعی را، بلکه عده‌ای از این فراتر رفته و این نگاه دگرگون کننده را به مسئله یکپارچگی ملت، حاکمیت، تقسیم‌بندی جغرافیائی نیز دوخته‌اند. آنها تجدید نظر در همه اینها را از الزامات پذیرش افکار مدرن یا به قولی بخشی از مدرنیته می‌دانند. در اینجا به نظر می‌رسد که بحران درونی و افکار روشنفکری ـ سیاسی زیر فشار آن، با چالش‌های بیرونی مماس شده و و در یک نقطه مشترک هر دو همراه هم در اصل هستی ایران را زیر دو «آسیاسنگ» قرار داده‌اند. نقطه کانونی ایستادگی کجاست، تا ایران بتواند بار دیگر از این بحران‌ها و چالش‌ها در عین دگرگونی اما ماندگار بدر آید؟ د.ه. ــ مدرنیته اتفاقا با همان عهدنامه وستفالی ارتباط نزدیک دارد. سده هفدهم را تاریخ‌نویسان عصر جدید نامیده‌اند. با پایان دادن به جنگ‌ها و کشاکش‌های مذهبی، که کشاکش‌های قومی امروز را به یاد می‌آورند، و انتظام در روابط بین‌الملل، کشورها فرصت یافتند که با همه توان به "جهان نوین دلاور"ی که در افق اروپا پدیدار شده بود بنگرند و آن را بسازند. سرورانی که به یاد مدرنیته افتاده‌اند و از برهم زدن ایران آغاز می‌کنند به گفته عوام بار دیگر سرنا را از سر گشادش می‌نوازند. آنها در گذشته نیز دنبال جامعه نوین و انسان طراز نوین بودند و می‌خواستند نخست آنچه را که بود ویران کنند. کمترین انتظار از آنها این است که به اینهمه تجربه‌های هشت دهه گذشته از جمله در خود ایران بنگرند. با جامعه بشری، با کشور، ملت مانند خانه کلنگی نمی‌توان رفتار کرد. مسئله ما مدرنیته است. ولی کدام جامعه‌ای با از هم گسیختگی به مدرنیته رسیده است؟ مدرنیته به زیرساخت‌های فراوان در گستره یک کشور نیاز دارد. می‌باید همه منابع را روی هم ریخت. خود ما در دهه دوم سده بیستم نوسازندگی modernization را که یکی از اسباب مدرنیته است از یکپارچه کردن کشور و قدرت‌بخشی به حکومت مرکزی آغاز کردیم و با همان بودجه‌ای که در سال پیش از حمله متفقین از صد میلیارد ریال نمی‌گذشت از آن همه کارها بر آمدیم زیرا منابع ناچیز آن زمان کشور را می‌توانستیم بسیج کنیم. بعد هم سروران بهتر است مدرن شدن را از جای بسیار نزدیک‌تر و آسان‌ترش بگیرند: خودداری از آویزان شدن به امامزاده‌های سیاسی؛ پذیرفتن مسئولیت شخصی؛ شناخت قدر دیگران اگر چه در جبهه مخالف. رسیدن به چنین درجه‌ای از بلوغ سیاسی برعکس کوشش برای درهم شکستن ایران دل‌ها و اندیشه‌ها را به هم نزدیک‌تر و زمینه را برای همرای شدن بر اصول آماده تر خواهد کرد. آنگاه شاید دیگر نیازی به برداشتن کلنگ نیز نماند.تلاش ـ اما پرسش آخر از شما به عنوان یکی از سرسخت‌ترین مدافعان حفظ تمامیت ارضی، اصل یکپارچگی حاکمیت ملی؛ چرا ما برای استقرار یک نظام دمکراتیک مبتنی بر حقوق بشر، استقرار نظام مبتنی بر حکومت قانون، بیش از همیشه به مرزهای ملی امن و استوار و یکپارچگی اراده ملی در حفظ ایران نیازمندیم؟ د.ه. ــ نظر من از یک تعهد سراسر زندگی بر می‌خیزد که همگان می‌توانند به چنان شدتی احساس نکنند. اما هر چه می‌گذرد به حکمت سخنی که یک اندیشه‌مند بریتانیائی بیش از دو سده پیش گفت متقاعدتر می‌شوم. در تصمیم سیاسی می‌باید دنبال بیشترین خوشبختی برای بیشترین مردم بود. این معنی سیاست است. خوشبختی تعریف مشخصی ندارد ولی در هر اوضاع و احوالی می‌توان آن را باز شناخت. در اوضاع و احوال پریشان ما همین کم است که به عنوان ملیت‌های ایران به جان یکدیگر بیفتیم و آنچه را که از آسیب جمهوری اسلامی مانده است ویران کنیم. مسلم است که راه‌حلی که به فرض موفقیت، گروه‌هائی را دربر گیرد و دیگران را به مخالفت برانگیزد در چنین تعریفی نخواهد گنجید به ویژه اکنون با این دشمنی‌ها که رژیم پیرامون ایران برانگیخته است. آیا نشنیده‌ایم که می‌گویند ایران بی‌بمب اتمی هم بیش از اندازه بزرگ و نیرومند است؟ ما می‌بینیم که تا همین جا خود رهائی از این رژیم نیز با این سخنان از یاد بسیاری رفته است. حتی حقوق بشر را منطقه‌ای و بسته به همزبانی کرده‌اند. راه دمکراسی و حقوق بشر و حکومت قانون و سهیم کردن مردم هرجا در اداره کارهای خودشان از جنگ بر سر ملت و ملیت و دشمنی با "ملت فارس" و نامیدن بخشی از ایران به "فارسستان" و افتخار کردن به چنگیز و آتیلا نمی‌گذرد. تجربه هشتاد ساله خود ما نشان می‌دهد که ترس واقعی یا مبالغه شده از تجزیه ایران، و تلاش‌های گروه‌های همیشه آماده خدمت به بیگانگان چه نقش تعیین کننده‌ای در تقویت گرایش‌های راست افراطی و نهادهای سرکوبگری داشته است. ایران تکه خمیری نیست که به دلخواه آن را بپیچانند و ببرند و به آتش بسپارند. تلاش ـ با سپاس فراوان از شما بابت وقتی که در اختیار ما گذاشتید.