با توجه به این که هنوز محمود انتری نزاد در حال
سخنرانی است
اما می خواستم از اون انسانهای پاکی که به انتری
ما گوجه زدند تشکر کنم و صمیمانه از طرف ملت
ایران از همه دولت مردانی که به حرفهای این
بیمار روانی گوش نکردند تشکر کنم و برای آنها
که نشستند و گوش کردند شفای عاجل آرزومندم
دین و جهان نسک اول
ما تا كنون از دسته هايي كه با ما بد خواهند سخن رانده ايم .
،از صوفيان ، از هواداران مسیح ، از شيعيان ، از بهاييان ،از مسلمین از هر يكي به گفتگو
پرداخته ايم ولي يك دسته باز مانده كه بايد از آنها نيز سخن رانيم .
اين دسته آن كسانيند كه به هيچ چيزي پابستگي نمي دارند و در هيچ راهي نيستند ، و تنها چيزي كه در زندگي مي
شناسند ، پيروي از هوس ها و سهش هاي خودشانست ، و آنان در حال آنكه بسيار گمراهند و مغزهاي تاريك و انديشه
هاي كوتاه مي دارند ، خود را برتر مي شمارند .
از چندي پيش كه كوشش هاي ما سترسا گرديده و در ميان توده تكان ي پديد آورده ، اينان نيز با ما به كار شكني
برخاسته اند و در اينجا و آنجا به سخناني مي پردازند ، و اينست من مي خواهم از آنان نيز گفتگو كنيم و از همانجا به
سخن آغازيم
. يكي از گفته هاي ايشان كه بارها مي شنويم آنست كه چون با كسي از ما در نشستي فراهم نشستند و
يادي از كوشش هاي ما به ميان آمد ، يكي سر بر مي آورد و چنين مي گويد :
كوشش هاي شما تا آنجا كه خراب مي كنيد بسيار خوبست ولي درست كردنش را به دانش ها وا گزاريد ، امروز »
. « ديگر نمي شود نام دين برد
اينها جمله هاييست كه از زبان همديگر گرفته اند و بد ينسان به ما ارمغان مي گردانند . از همين جمله ها پيداست كه آنان از آميغ ها بسيار دورند و همچون بيشتري از درس خواندگان مغزهايشان پر از جمله هاي پا در هواي شاعرانه مي باشد.آنان كار ما را نفهميده اند و هيچ نمي دانند كه ما چه مي گوييم و چه مي كنيم و به چه مي كوشيم.
تو گويي راستي را سخن از بر انداختن و ويران گردانيدنست كه آنان چنان دستوري مي دهند
تو گويي راستي را خانه هاي كهني در پيش رويست و ما كلنگ و بيل بدست گرفته مي خواهيم آنها را بكوبيم و ويران گردانيم كه آنان استادانه مي فرمايند:بكوبيد و ويران كنيد ولي ساختنش را به ما واگذاريد كه از روي نقشه بسازيم .
در همينجاست كه مي گويم آنان از كار ما آگاه نمي باشند
. در همينجاست كه مي گويم از آميغ ها بسيار دورند .
آنان نمي دانند كاري كه ما مي كنيم بيرون گردانيدن گمراهي ها و ناداني ها از مغزها و جا دادن آميغ ها و داناك ها
در آنهاست و اين دو كار با هم توأمست ، بلكه خود يك كار است
. به اين معني كه آميغ ها را در دل مي گنجانيم تا بتوانيم به دستياري آنها گمراهي ها را بيرون رانيم
آنان نمي دانند مغز آدمي كاسه مسي نيست كه ما بگيريم و با شستن وخاك ماليدن از گمراه ي ها پاك گردانيم و آنگاه
به ديگران دهيم كه چيزهايي در آن بگنجانند . نمي دانند كه ناداني ها و گمراهي ها از مغزها هنگامي بيرون رود كه
آميغها به جاي آنها بيايد ، وگرنه بيرون نخواهد رفت و اگر هم رفت ناداني هاي ديگري جاي آنها را خواهد گرفت .
شما چنين انگاريد كه يك دسته مردم درباره گيتي پندار كهن پدران خود را مي دارند وچنين مي دانند كه زمينيست
پهن و هموار و آسمان هايي به روي آن , يكي بالا ي ديگري ، و چنين انگاريد كه مي خواهيم آنان را از آن
گمراهي و ناداني بيرون آوريم ,
آيا از چه راه توانيم ؟ آ يا با گفتن اينكه آن « اينها راست نيست » يا « نفهميده اند
پندار از مغز هاي آنان بيرون خواهد رفت ؟ . .
بي گمان نخواهد رفت و هوده اي از سخن ما جز سستي باورهاشان نخواهد بود
. اگر هم يكي آن پندار را از دل بيرون كرد ، پندار غلط ديگري از پيش خود به جاي آن خواهد گزاشت .
پس بيرون راندن ناداني ها از مغزها جز با ياد دادن آميغ ها نتواند بود...
پایان نسک اول (برگرفته شده از کتاب دین و جهان اثر استاد کسروی)
در همينجاست كه مي گويم آنان از كار ما آگاه نمي باشند
. در همينجاست كه مي گويم از آميغ ها بسيار دورند .
آنان نمي دانند كاري كه ما مي كنيم بيرون گردانيدن گمراهي ها و ناداني ها از مغزها و جا دادن آميغ ها و داناك ها
در آنهاست و اين دو كار با هم توأمست ، بلكه خود يك كار است
. به اين معني كه آميغ ها را در دل مي گنجانيم تا بتوانيم به دستياري آنها گمراهي ها را بيرون رانيم
آنان نمي دانند مغز آدمي كاسه مسي نيست كه ما بگيريم و با شستن وخاك ماليدن از گمراه ي ها پاك گردانيم و آنگاه
به ديگران دهيم كه چيزهايي در آن بگنجانند . نمي دانند كه ناداني ها و گمراهي ها از مغزها هنگامي بيرون رود كه
آميغها به جاي آنها بيايد ، وگرنه بيرون نخواهد رفت و اگر هم رفت ناداني هاي ديگري جاي آنها را خواهد گرفت .
شما چنين انگاريد كه يك دسته مردم درباره گيتي پندار كهن پدران خود را مي دارند وچنين مي دانند كه زمينيست
پهن و هموار و آسمان هايي به روي آن , يكي بالا ي ديگري ، و چنين انگاريد كه مي خواهيم آنان را از آن
گمراهي و ناداني بيرون آوريم ,
آيا از چه راه توانيم ؟ آ يا با گفتن اينكه آن « اينها راست نيست » يا « نفهميده اند
پندار از مغز هاي آنان بيرون خواهد رفت ؟ . .
بي گمان نخواهد رفت و هوده اي از سخن ما جز سستي باورهاشان نخواهد بود
. اگر هم يكي آن پندار را از دل بيرون كرد ، پندار غلط ديگري از پيش خود به جاي آن خواهد گزاشت .
پس بيرون راندن ناداني ها از مغزها جز با ياد دادن آميغ ها نتواند بود...
پایان نسک اول (برگرفته شده از کتاب دین و جهان اثر استاد کسروی)