۱۳۸۸ فروردین ۳۱, دوشنبه

با توجه به این که هنوز محمود انتری نزاد در حال
سخنرانی است
اما می خواستم از اون انسانهای پاکی که به انتری
ما گوجه زدند تشکر کنم و صمیمانه از طرف ملت
ایران از همه دولت مردانی که به حرفهای این
بیمار روانی گوش نکردند تشکر کنم و برای آنها
که نشستند و گوش کردند شفای عاجل آرزومندم


دین و جهان نسک اول

ما تا كنون از دسته هايي كه با ما بد خواهند سخن رانده ايم .
،از صوفيان ، از هواداران مسیح ، از شيعيان ، از بهاييان ،از مسلمین از هر يكي به گفتگو
پرداخته ايم ولي يك دسته باز مانده كه بايد از آنها نيز سخن رانيم .
اين دسته آن كسانيند كه به هيچ چيزي پابستگي نمي دارند و در هيچ راهي نيستند ، و تنها چيزي كه در زندگي مي
شناسند ، پيروي از هوس ها و سهش هاي خودشانست ، و آنان در حال آنكه بسيار گمراهند و مغزهاي تاريك و انديشه
هاي كوتاه مي دارند ، خود را برتر مي شمارند .
از چندي پيش كه كوشش هاي ما سترسا گرديده و در ميان توده تكان ي پديد آورده ، اينان نيز با ما به كار شكني
برخاسته اند و در اينجا و آنجا به سخناني مي پردازند ، و اينست من مي خواهم از آنان نيز گفتگو كنيم و از همانجا به
سخن آغازيم
. يكي از گفته هاي ايشان كه بارها مي شنويم آنست كه چون با كسي از ما در نشستي فراهم نشستند و
يادي از كوشش هاي ما به ميان آمد ، يكي سر بر مي آورد و چنين مي گويد :
كوشش هاي شما تا آنجا كه خراب مي كنيد بسيار خوبست ولي درست كردنش را به دانش ها وا گزاريد ، امروز »
. « ديگر نمي شود نام دين برد
اينها جمله هاييست كه از زبان همديگر گرفته اند و بد ينسان به ما ارمغان مي گردانند . از همين جمله ها پيداست كه آنان از آميغ ها بسيار دورند و همچون بيشتري از درس خواندگان مغزهايشان پر از جمله هاي پا در هواي شاعرانه مي باشد.آنان كار ما را نفهميده اند و هيچ نمي دانند كه ما چه مي گوييم و چه مي كنيم و به چه مي كوشيم.
تو گويي راستي را سخن از بر انداختن و ويران گردانيدنست كه آنان چنان دستوري مي دهند
تو گويي راستي را خانه هاي كهني در پيش رويست و ما كلنگ و بيل بدست گرفته مي خواهيم آنها را بكوبيم و ويران گردانيم كه آنان استادانه مي فرمايند:بكوبيد و ويران كنيد ولي ساختنش را به ما واگذاريد كه از روي نقشه بسازيم .
در همينجاست كه مي گويم آنان از كار ما آگاه نمي باشند
. در همينجاست كه مي گويم از آميغ ها بسيار دورند .
آنان نمي دانند كاري كه ما مي كنيم بيرون گردانيدن گمراهي ها و ناداني ها از مغزها و جا دادن آميغ ها و داناك ها
در آنهاست و اين دو كار با هم توأمست ، بلكه خود يك كار است
. به اين معني كه آميغ ها را در دل مي گنجانيم تا بتوانيم به دستياري آنها گمراهي ها را بيرون رانيم
آنان نمي دانند مغز آدمي كاسه مسي نيست كه ما بگيريم و با شستن وخاك ماليدن از گمراه ي ها پاك گردانيم و آنگاه
به ديگران دهيم كه چيزهايي در آن بگنجانند . نمي دانند كه ناداني ها و گمراهي ها از مغزها هنگامي بيرون رود كه
آميغها به جاي آنها بيايد ، وگرنه بيرون نخواهد رفت و اگر هم رفت ناداني هاي ديگري جاي آنها را خواهد گرفت .
شما چنين انگاريد كه يك دسته مردم درباره گيتي پندار كهن پدران خود را مي دارند وچنين مي دانند كه زمينيست
پهن و هموار و آسمان هايي به روي آن , يكي بالا ي ديگري ، و چنين انگاريد كه مي خواهيم آنان را از آن
گمراهي و ناداني بيرون آوريم ,
آيا از چه راه توانيم ؟ آ يا با گفتن اينكه آن « اينها راست نيست » يا « نفهميده اند
پندار از مغز هاي آنان بيرون خواهد رفت ؟ . .
بي گمان نخواهد رفت و هوده اي از سخن ما جز سستي باورهاشان نخواهد بود
. اگر هم يكي آن پندار را از دل بيرون كرد ، پندار غلط ديگري از پيش خود به جاي آن خواهد گزاشت .
پس بيرون راندن ناداني ها از مغزها جز با ياد دادن آميغ ها نتواند بود...
پایان نسک اول (برگرفته شده از کتاب دین و جهان اثر استاد کسروی)

عکسی از بزرگداشت استاد رضا فاضلی


۱۳۸۸ فروردین ۲۴, دوشنبه

در گذشت رضا فاضلی

رضا فاضلی رفت اما راهش ادامه دارد
گامرون :
آنقدر خوب و عزیزی که بهنگام وداع حیفم آید که ترا دست خدا بسپارم
خبر بسیار غم انگیزی رو شنیدم، آقای رضا فاضلی هم از بین ما رفت. کسی که همیشه برنامه هاش رو دوست داشتم، عصبانیتش رو دوست داشتم. وقتی که بر سادگی مردم خشم می گرفت لذت می بردم، بخشی از وجودم رو در این مرد می دیدم. افسوس و صد افسوس که این مرد از بین ما رفت.درگذشت این مرد بزرگ رو به مانی عزیزم که عاشق فاضلی بود و همچنین به خانواده ی محترم آقای فاضلی و تمامی مبارزین راه خرافه زدایی تسلیت می گویم.باعث افتخار منه که آقای فاضلی در چندین نوبت از نوشته های وبلاگ من در برنامه هاشون استفاده کردند، سال ها پیش مطلبی در سالروز مرگ خمینی نوشته بودم که ایشان در برنامه اشان خواندند، این مطلب رو می تونید از این جا دانلود کنید با حجم یک مگ.در ضمن کتاب سفر به آخرت من نیز در سایت رسمی آقای فاضلی قرار دارد که باز هم باعث افتخار من است، نمی خواهم بگویم روحش شاد چون آقای فاضلی عقیده ای به این موضوع نداشتند، فقط میتونم بگم جاش دیگه خیلی خالیه.

۱۳۸۸ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

حمایت تعبیدیان سیاسی.

حمایت از حق پناهندگی یک پناهجو در شهر وان ترکیه
سی سال است که رژیم جمهوری اسلامی به شکنجه و زندان و اعدام ملت ایران مشغول است . اعمال جمهوری اسلامی در این سی سال باعث خروج ملیون ها ایرانی تحت ظلم و ستم شده است . ما در این زمان به وضوح آوارگی ایرانیان در سراسر جهان را شاهد هستیم که با ترک خانه و خانواده در شرایط سخت پناهندگی به سر می برند .
محمد حسین سیاهی نوبندگانی از جمله جوانان گریخته از وطن است که به خاطر فعالیت ها و ارتباطاتش با گروهای سیاسی خارج از کشور مجبور به فرار از ایران به ترکیه شهر وان شد .
محمد حسین سیاهی نوبندگانی در سال 2005 و به خاطر اینکه تحت تعقیب نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی در شیراز قرار داشت مجبور به فرار از ایران شد و از کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در شهر وان ترکیه درخواست پناهندگی نمود . متاسفانه پس از پنج سال آوارگی و زندگی در شرایط سخت پناهجویی در شهر وان ، پرونده پناهجویی وی بسته اعلام گردید .
در حال حاضر این پناهجو در خطر دیپورت و بازگردانده شدن به ایران می باشد و بدیهی است در این صورت با توجه به فعالیت های وی در ایران و نیز فعالیتهای مبارزاتی وی پس از خروج از ایران ، مورد آزار و اذیت شدید جمهوری اسلامی قرار خواهد گرفت .
با توجه به شرایط بحرانی این پناهجو از تمام هم وطنان و آزادیخواهان و فعالین سیاسی و حقوق بشر خواهشمندیم از حق پناهندگی ایشان حمایت به عمل آورید .
زنده باد آزادی و حقوق بشر – نابود باد استبداد
برای امضاء پتیشن حمایت از محمد حسین سیاهی به آدرس زیر مراجعه فرمایید ؛
http://www.petitiononline.com/mhsn/petition.html
تلفن در شهر وان ترکیه؛ 00905377233412
آدرس ایمیل؛ mohammadhsn20@yahoo.com

۱۳۸۷ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

کورش احمدی مبارز سیاسی در غربت در گذشت

کوروش احمدی

مبارز سیاسی در غربت

در گذشت

کوروش احمدی عزیز درگذشت

کوروش احمدی، " مسئولِ دفترِ هماهنگیِ شعبه ترکيهء جنبشِ سياسی- اجتماعیِ پيروانِ نظامِ مشروطه به پادشاهیِ رضا شاهِ دوم " ، پروانهء ديگريست که در شعله شمع دوری از وطن سوخت و در غربت و دور از خاکِ خود، جان باخت و گلزارِ محبت و عشقِ به ميهن را تهی از وجودش و عاشقان را، با چشمانی پر از اشک تنها گذاشت .


روانش شاد و یادش گرامی باد



کوروش احمدی نازنین دلاور مبارز سرزمین ایران در کشور ترکیه درشهر وان چشم از جهان فروبست .






کوروش احمدی عزیز سال ها به جرم آزادیخواهی در زندان رژیم خونخوار جمهوری کثیف اسلامی بود تا بالاخره مجبور به ترک سرزمین مادری شد و فعالیت سیاسی خود را علیه رژیم خونخوار جمهوری کثیف اسلامی در ترکیه آغاز نمود ولی شوربختانه روز دوشنبه 28 بهمن ماه 2567 شاهنشاهی مطابق با 16 فوریه 2009 با مرگ ناگهانی در اوج جوانی چشم از جهان فروبست .


این مصیبت را به خانواده کوروش و دوستانش تسلیت میگوید، روانش شاد و نامش زنده باد.

۱۳۸۷ بهمن ۹, چهارشنبه

مردم رای خود را درباره جنگ در غزه داده اند


صدا های مستقلی که در ایران درباره جنگ در غزه بلند شده هشداری است که سران رژیم ناگزیر به شنیدن آن هستند. شعار "فلسطین را رها کن فکری به حال ما کن" اکنون در اعلامیه دفتر تحکیم وحدت و مقاله روزنامه کارگزاران بازتاب خود را می یابد. روزنامه کارگزاران بهای استقلال نظر دلیرانه خود را با توقیف پرداخت و لی دفتر تحکیم وحدت پای موضع مسئولانه و میهن دوستانه خود ایستاده است و دستگاه سرکوبکری رژیم را چالش می کند . مسئولیت آشکار سازمان بنیادگرای اسلامی حماس در مصیبتی که بر مردم غزه تحمیل کرده واقعیتی است که در زیر سانسور و سرکوبگری جمهوری اسلامی نیز ابراز می شود.همدردی با مردم غزه که قربانیان ناگزیر جنگ شده اند ایرانیان آگاه و آزاد از تبلیغات چپ و مذهبی را از شناسائی مسئولان آغاز این درگیری های خونین باز نداشته است. آنها که از گرفتن مواضع یک سویه خودداری می کنند نه کمتر از دیگران بشر دوست هستند و نه بیش از آنها جنگ افروز. حمص و امثال آن برای فلسطینی ها ارمغانی جز کشتار و محرومیت نداشته اند واین حقیقتی است که صدا های روز افزونی در خود دنیای عرب نیز آن را بازتاب می دهند.اکنون در ایران هم گروه های بزرگی پیدا می شوند که نه از سرکوبگری جمهوری اسلامی می ترسند نه باکی از تکفیر سیاسی کسانی دارند که از ریختن اشگ تمساح برای فلسطین خسته نمی شوند، ولی کشتار دویست هزار مسیحی و آنیمیست دارفور و آوارگی دو میلیون تن آنها به دست عرب های مسلمان سودان ذره ای در دل های پاک و نازک آنها اثر نمی کند.
پاينده ايران
زنده باد ملت ايران
حزب مشروطه ايران
اینم از مردم ایران که حامی دلت استعبدادی بودند.

۱۳۸۷ بهمن ۶, یکشنبه

در زمستان استبداد جای مردم خالیست

به زودی سی سال از آن روزهایی که مردم مدهوش و امیدوار شعار می دادند «در بهار آزادی، جای شهدا خالی» می گذرد. آن بهار خیلی زود به زمستان انجامید و بر شمار آن شهدا هزاران نفر در جنگ و در زندان افزوده گشت. آن مردم بیش از دو برابر گشتند و خسته از فشار سرکوب روزانه سیاسی و اقتصادی هر سال آنقدر عقب رفتند تا از نظر اعتیاد مقام اول را در جهان به خود اختصاص دادند. زمامداران کشور، همان کسانی که در وعده هایشان قرار بود «بهار آزادی» را با دمکراسی و رفاه چنان تحقق بخشند که ایران دست کم سرمشق کشورهای خاورمیانه شود، از یک سو به شدت درگیر حماس و حزب الله و برنامه اتمی و از سوی دیگر سخت مشغول بگیر و ببندهای داخلی هستند. اوضاع بی ثبات منطقه، رجزخوانی های مقامات جمهوری اسلامی و نابسامانی های اقتصادی واجتماعی، ایران را با شتاب به سوی یک تعیین تکلیف نهایی پیش می راند. از نفتدر چنین شرایطی افراد و احزابی که در ساختار سیاسی نظام جمهوری اسلامی نقش دارند و هر یک به درجه ای رکود سیاسی نظام را گاهی دستخوش «هیجان» می سازند، از هیچ ابتذالی در رقابت پروا ندارند. تناقض ها و تضادهای درونی به اندازه ای است که قبیله های خودی را نیز به جان هم انداخته است. دایره وسیعی که پس از انقلاب اسلامی بسیاری از همین افراد و وابستگان آنها را در خود جای داده بود، اگرچه هنوز نیز آنها را در پناه خود حفظ می کند، لیکن خود به دوایر کوچک تری تقسیم شده که هر کدام راهبران، سخنگویان و پشتیبانان خود را در میان افراد متنفذ و ذینفع رژیم دارند. در این میان چیزی که هرگز مشخص نمی شود و از آن سخنی نمی رود این است که هر یک از این گروه ها واقعا از چه چیزی دفاع می کنند و می خواهند چه چیزی را تحقق بخشند؟ کلی گویی های سیاسی و اقتصادی و شعارهایی مانند «اصلاحات» یا «بازگشت به اهداف انقلاب اسلامی» هرگز توسط هیچ کدام از اینها شکافته نشده است. هیچ یک از اینها هرگز نگفته اند مثلا برای اینکه اقتصاد کشور را از وابستگی به درآمد نفت به مسیر دیگری هدایت کنند، چه راه عملی را پیشنهاد می کنند و کدام ابزار را برای پیشبرد این راه عملی در اختیار دارند؟ در همین یک نمونه چهار عنصر بنیادین را می توان تمیز داد که هر سیاستمدار و حزب جدی در یک ساختار جدی نمی تواند آن را به مخاطبان خود توضیح ندهد: یک، تشخیص مشکل؛ یعنی اینکه تشخیص دهد اقتصاد تک محصولی یکی از مشکلات ساختاری ایران است. دو، ابراز اراده برای حل این مشکل؛ یعنی با اعلام این مشکل، قصد و اراده خود را به عنوان یک فرد سیاسی و دولتمرد برای حل و هدایت آن به مسیری که خود درست می پندارد به مخاطبان خویش اعلام می کند. سه، پیشنهاد یک راه عملی؛ یعنی اینکه شعار نمی دهد بلکه بر اساس واقعیات موجود راهی را پیشنهاد می کند که در بنیه سیاست کنونی و اقتصاد فعلی قابل در پیش گرفتن باشد. چهار، بررسی و معرفی ابزار موجود؛ یعنی اینکه بر اساس درک مشکل و راه عملی که نشان می دهد، ابزار در پیش گرفتن آن راه را می سنجد و اعلام می کند.این یعنی یک روند علمی در سیاست که ممکن است برای جمهوری اسلامی لوکس به نظر آید، لیکن در کشورهای دمکرات و جوامع باز هیچ حزبی بدون تکیه بر این روند نمی تواند جایی در پارلمان بیابد و یا در تشکیل دولت سهمی داشته باشد. نه تنها این، بلکه حتی نمی تواند به عنوان یک اپوزیسیون جدی مطرح شود.همین مشکل تک محصولی بودن اقتصاد ایران را در نظر بگیریم. البته وابستگی فلاکت بار اقتصاد ایران به نفت، مشکل چندین دهه است که درآمدهای کلانش گاه بیش از آنکه برکت داشته باشد، زحمت داشته است. ولی در یک ساختار طبیعی و معقول می توان در یک برنامه ریزی بلندمدت روند اقتصاد ایران را به مسیری هدایت کرد که هر سال بیش از پیش وابستگی آن به درآمدهای نفتی کاهش یابد. شرط در پیش گرفتن چنین مسیری اما به کار گرفتن ابزاریست که هیچ کدام را در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی به دلیل محدودیت های ایدئولوژیک (غلبه و تحمیل تفکر دینی) و سیاسی (خودکامگی ولایت فقیه)، و هم چنین ساختار قبیله ای و مافیایی نظام نمی توان تأمین و تضمین کرد.امنیت سرمایه و سرمایه دار و سرمایه گذاری داخلی و خارجی که سبب رقابت اقتصادی و گردش پول و گسترش تولید و مصرف می شود در رژیم کنونی نه به دلیل تحریم ها بلکه از یک سو به دلیل فساد و رشوه خواری و عدم امنیت سیاسی واقتصادی ناشی از ساختار نظام، به صفر رسیده است، و از سوی دیگر خود قبایل حاکم چنان چنگ بر منابع اقتصادی کشور انداخته اند که هیچ سرمایه گذاری جدی بدون دخالت و یا زد و بند با آنها ممکن نیست. از همین رو سرمایه و مغز و ابتکار همگی با هم کشور را ترک می گویند. چنین شرایطی بنیه اقتصاد ملی را چنان فرسوده و چنان بر مقدار واردات کشور افزوده که حتی تولیدات داخلی را نیز با ورشکستگی فزاینده روبرو ساخته است. تا اعتیادبرای مشکلاتی که کوچک تر به نظر می آیند نیز ساختار سیاسی و اقتصادی رژیم موجود راه را بر هر گونه گشایشی می بندد. مثلا مشکل اعتیاد را در نظر بگیرید که اخیرا از سوی سازمان ملل اعلام شد ایران نسبت به جمعیت اش بیشترین معتادان جهان را دارد. بررسی دلایل گسترش اعتیاد، بررسی منابع تهیه مواد مخدر و راه مقابله با آنها، و سرانجام ایجاد شبکه های دولتی و خصوصی که بتوانند با همکاری کارشناسان پزشکی، اجتماعی و روانشناسی با زیر پوشش قرار دادن بیماران مبتلا به اعتیاد، درمان آنها را به طور کوتاه- و بلندمدت برنامه ریزی کنند نیز به همان چهار عنصر بالا نیاز دارد. در این مورد نیز همان مشکلات ساختاری چنان راه را بر ابتکارات حتی فردی و خصوصی می بندند که تنها می توان دل را به وجدان درمانگران و پزشکانی خوش کرد که خدمات خود را به طور فردی و بدون پشتیبانی مادی و معنوی از سوی دولت، در اختیار این افراد قرار می دهند. برای مثال نبود یک شبکه قوی بیمه و تأمین اجتماعی که بتواند هزینه درمان این بیماران را بر دوش بگیرد، نخستین مشکلی است که در همان آغاز، راه را بر درمان بسیاری از بیماران اعتیاد می بندد.به این ترتیب درک این موضوع که مشکلات سیاسی و اقتصادی ایران چون کلافی سر درگم چنان در هم تنیده است که هرگز نمی توان گره ای را بدون گشودن گره دیگر باز کرد، نخستین گام برای دریافتن این موضوع است که هر آنچه از سوی سیاستمداران و دولتمردان نظام بی کفایت جمهوری اسلامی سخن سرایی می شود، به ویژه در ایام به اصطلاح انتخابات، جز حرف توخالی و سخن پوچ نیست. فرق هست بین کسی که برای حفظ نظام به میدان می آید و آن کسی که برای حل مشکلات گام به جلو می نهد. فرق هست بین رفسنجانی و کروبی و خاتمی و نوری و میرحسین موسوی و احمدی نژاد و قالیباف و ولایتی و غیره که برای حفظ نظامی که هیچ اصلاحی را درون خود بر نمی تابد به میدان می آیند و آن کسی که ما نمی دانیم از کجا و در کدام شرایط و با چه ابزاری ممکن است از درون درگیری های قبیله ای نظام ظهور کند و از نظارت استصوابی بگذرد و برنامه و ابزارش را ارائه دهد و از سوی مردم هم رأی بیاورد و بعد هم تازه بتواند در این نظام کار کند!این، آن تناقض بزرگ همه کسانی است که در سخن گفتن از «انتخابات» جمهوری اسلامی دهانشان کف می کند، لیکن اندکی به توضیح این تناقض نمی پردازند. در حالی که همه سیاستمداران و دولتمردان جمهوری اسلامی رک و صریح و بدون هرگونه ابهامی بارها در طول سالیان گذشته خواست و هدف خود را از «انتخابات» و شرکت در آن چه به عنوان نامزد و چه به عنوان رأی دهندهاعلام کرده اند. در واقع هر آنچه از سوی زمامداران جمهوری اسلامی به نام برنامه انتخاباتی مطرح می شود، یا دروغ است یا شوخی. چند هفته پیش در همین ستون در مقاله «چرا به ما دروغ گفتید؟» و «از این دروغ به آن دروغ فرج است» خواندید خاتمی با دروغ های سیاسی و احمدی نژاد با دروغ های اقتصادی نامزد «انتخابات» شدند. حال اینها و یا هر کس دیگری در صحنه نزار سیاست جمهوری اسلامی باید بر این دروغها، دروغ دیگری بیفزاید تا شاید بتواند توجه مردم را به سوی خود جلب کند. هم چنین خواندید این دروغ همانا «طرح وحدت ملی» است. حالا بخوانید خود علی اکبر ناطق نوری که این طرح را پیشنهاد کرده است درباره اش چه می گوید:«ببینید من این جمله را روزی به یکی از بزرگان به شوخی گفتم و بعد دیدم که اتفاقا جدی است» (مجله هفتگی اعتماد ملی). خود ناطق نوری نفهمید چه می گوید. ولی دیگران، آن هم با تأخیر هشت ماهه فهمیدند و آن را قاپیدند. حالا ناطق نوری ادعای دیگری می کند و چنین ادامه می دهد: «هشت ماه پیش من این بحث دولت وحدت ملی را مطرح کردم. دو طرف متوجه نشدند چه می گویم. دوزاری آنها نیفتاد. اصلاح طلبان با یک تفسیر آن را کنار گذاشتند، بخشی از اصولگرایان نیز تفسیر دیگری کردند و آن را کنار گذاشتند». تأخیر هشت ماهه نشان می دهد «دوزاری» خود ناطق نوری هم نیفتاده بود وگرنه آن را همان موقع با آب و تاب مطرح می کرد. حالا «دوزاری» همه شان افتاده که «شوخی» را باید جدی نشان داد.ناطق نوری اما در همان گفتگو حرف دیگری می زند که سرشت این همه قیل و قال را به ساده ترین و روشن ترین شکل ممکن به نمایش می گذارد: «من گفتم نیروهای معتدل دو طرف جمع بشوند و یک نفر را برای ریاست جمهوری انتخاب کنند که اولا مقبول رهبری باشد و ثانیا جریان های سیاسی او را تحمل کنند. به عبارت دیگر، یک اصولگرای معتدل رییس جمهوری شود که هم مقام معظم رهبری او را قبول داشته باشد و هم برای جریان های دیگر قابل تحمل باشد». این جملات را باید قاب گرفت و بر سردر مجلس شورای اسلامی و کاخ ریاست جمهوری اسلامی و دادگستری رژیم نصب کرد. نسخه ای از آن را نیز باید برای روزنامه نگاران و به اصطلاح روشنفکران و تحلیل گرانی فرستاد که «شوخی» انتخابات را در جمهوری اسلامی جدی می گیرند. هم چنین ارسال آن برای سفارت خانه های برخی از کشورهای غربی می تواند مفید باشد. حل این مسئله نیز برای ورزش فکری بد نیست: چگونه می توان هنوز ماهها مانده به انتخاباتی که نه به دار است و نه به بار، فردی را برای ریاست جمهوری «انتخاب» کرد که «اولا مقبول رهبری باشد و ثانیا جریان های سیاسی او را تحمل کنند»؟! اینجا معلوم می شود مردم و رأی آنها در «انتخابات» رژیم چه جایگاهی دارند.