۱۳۸۶ آذر ۹, جمعه
نامه منصور اسانلو به رياست بهداري اوين
عدم تحمل کيفر به دليل بيماري هاي گوناگون به گواهي پرونده بهداري اندرزگاه 7 و بهداري مرکز ، دکتر موحدي و رياست محترم بهداري زندان اوينبا سلاماحتراما با توجه به ارسال نامه قبلي با وجود کليه نامه هاي بيمارستان و پزشکان فوق تخصص کلنيک چشم و آقاي عطا فروغي معاونت محترمحضرت عالي در امور درماني بهداري در بيمارستان با وجود اصل نامه ها و گواهي هاي پزشکي نزد ايشان و مراجعه پرنده هاي پزشکي بيماري در بهداري اندرزگاه 7 به بهداري مرکزي اوين و بهداري بند 209 اطلاعات که در صورت تقاضاي حضرت عالي از بند 209 قابل دسترس خواهد بود و سوابق بيماري جراحي قلب به علت گرفتگي عروق و گرفتگي مجدد بعد از عمل جراحي و تائيد توسط متخصص قلب بهداري زندان اوين دکتر سليمان پور و عمل جراحي شبکيه چشم و ادامه درمان و جراحي هاي چشم چپ در طي شش ماه آينده و ايجاد ديسک کمر و سائيدگي مهره هاي ستون فقرات به گواهي عکس و پزشک متخصص ارتوپد بهداري زندان اوين که سابقه در بهداري زندان اندرزگاه 7 اوين موجود است و سوابق ديسک کمر و 6 جلسه برق در تير ماه 1385 در فيزو تراپي بهداري مرکز زندان اوين موجود مي باشد و وجود خون و عفونت در ادرار سابقه دوباره توليد و دفع سنگ کليه در 209 اوين که سوابق سونوگرافي و تائيد وجود سنگ در هر دو کليه بنده در پرونده بهداري مرکز اوين وجود است و هم اکنون نيز از آزمايش ادرار گرفته شده خون و عفونت در ادرار موجود است که سابقه آن در پرونده بهداري اندرزگاه 7 موجود است و به تائيد پزشک زندان اوين در اندرزگاه 7 رسيده شده است .مبتلا شدن به آنفولانزاي شديد ناشي از اپيدمي آنفولانزا در زندان که بيش از يک هفته است به آن مبتلا شده ام و احتمال برونشيت و ديگر بيماري ها عميق ريوي با توجه به شلوغي بند ها دارد که خوب نشده است که سوابق 3 بار مراجعه و استفاده از داروهاي مختلف در بهداري اندرزگاه 7 موجود استلذا با توجه به اين موارد و سوابق و همچنين آسيب ديدگي سيستم عصبي دست راست بر اثر فشار دستبند تقاضاي ارسال و معرفي نامه به متخصص عصبي را خواهانمبا نهايت تشکرمنصور اسانلو
پیش از یک دیوار تازه
داریوش همایون پیش از یک دیوار تازه . اوضاع کنونی دست کم از یک نظر دوران انقلاب اسلامی را به یاد می آورد ــ هنگامی که نیرو های سیاسی بی هیچ پروای آینده با سر به فرصتی که پیش آمد زدند. ما در بیرون ایران سرانجام به آزادی گفتار رسیده ایم ــ آن اندازه از دمکراسی که بیشترمان به عنوان بیگانه و میهمان می توانیم بورزیم ــ و همه چیز از آن آغاز می شود، از حکومت مردم برای مردم تا حقوق بشر. ولی مانند هر فضیلت نویافته می باید آدابش را نیز فراگیریم ــ مکانیسم هائی که سودمندی های نهائی آزادی گفتار را همچون بزرگ ترین سلاح در پیکار با دروغ و ستمگری به بار می آورد. این سودمندی ها را به دو بخش می توان کردـ رسیدن به حقیقت، و رسیدن به تفاهم و همرائی و همفکری و همکاری که سلاح های نیرومندی در مبارزه با بیماری های اجتماعی است ــ بسته به اوضاع و احوال. آزادی گفتار همچنین می تواند سلاحی برای پوشاندن حقیقت و جنگ تا نابودی باشد، باز بسته به اوضاع و احوال. تفاوت جامعه های سالم و بیمار یکی هم در کاربرد این سلاح است. در بیماری سیاسی ما همین بس که در آزاد ترین جامعه ها دست گشاده ای را که برای ابراز نظر یافته ایم اسباب ژرف تر کردن دره ی سوء تفاهم ها و اختلافات می سازیم. اگر بحث سیاسی آزادانه صرفا به قصد کوبیدن مخالف و جلب موافق باشد نه تنها برخلاف طبیعت آزادی گفتار کار می کند بلکه در خدمت گرایش های ضد آزادی در می آید. سرانجام بحثی که رسیدن به حقیقت و تفاهم در آن جائی ندارد و واژه ها کار شمشیر را می کنند آن است که طرف های بحث خواهند گفت همین است که هست و دیگر زور است که سخن آخز را خواهد گفت ــ مانند آنچه تقریبا همیشه در ایران دیده ایم. اگر کسان حتی حاضر به شنیدن استدلال های دیگران نباشند و همان سخنان خود را به صورت های گوناگون تکرار کنند دیگر بحثی نخواهد بود و رویداد ها در فضای دیگری که ربطی به دمکراسی ندارد جریان خواهد یافت. دمکراسی ها از همین جا های کوچک در کشور های جهان سومی مانند ما پیاپی شکست خورده اند. آزادی گفتار نیز مانند رای دادن برای دمکراسی بس نیست. در کنار آنها روحیه آزادمنشی را می باید پرورش داد وگرنه گفتار آزاد به حالت تاسف آوری می افتد که به فراوانی در همین رسانه های خودمان می بینیم؛ و رای دادن پوششی برای انحصار مراکز قدرت استبدادی می شود. سی سالی است که ما در بیرون می توانیم هرچه می خواهیم بگوئیم و بشنویم. در این سه دهه چند نمونه می توان نشان داد که طرف های بحث ــ موضوع آن تاریخ همروزگار باشد یا شخصیت های تاریخی یا در این اواخر موضوع حقوق اقوام ایرانی و عدم تمرکز ــ که بحث ها به جائی رسیده باشد؟ بگذریم از مواردی که گفتگو فاصله ها را بیشتر و اعتماد متقابل را کمتر کرده است. آنجا ها هم که اختلاف نظز به دلیل اقدامات رژیم برطرف شده است ــ رویکرد به اصلاحات ــ هیچ تفاوتی نکرده است. تاریخ همروزگار و شخصیت های تاریخی اهمیت چندان ندارند ولی مسئله حقوق اقوام و عدم تمرکز در دست های کسانی تا سلاح کشنده بالا می رود. بیزاری و کینه ای که از نوشته های پاره ای سخنگویان قومگرا زبانه می کشد در های هر گفتگو را چه رسد به تفاهم بسته است. دیگران نیز که مواضع اعتدالی تری دارند همان بی اعتنائی به واقعیات شناخته شده علمی و بین المللی و همان انکار و نادیده گرفتن اعلام ها و استدلال های مخالف را نشان می دهند. مخالفان فدرالیسم و جدائی و مرزکشی زبانی و حق تعیین سرنوشت، خواهان برطرف کردن تبعیض و تمرکز بر پایه اسناد تصویب شده سازمان ملل متحد در یک نظام دمکراسی لیبرال و حکومت غیر متمرکز هستند. انتظارشان این است که دست کم یادآوری های پیاپی آنان شنیده شود. اما هیچ واکنشی حتی رد و انکار نیست ــ همان گفتگوی کران. باز قوم نیست و ملت است و ملت یعنی زبان و دمکراسی یعنی فدرالیسم، و حقوق بشر یعنی حق تعیین سرنوشت. مرغ بحث یک پا دارد و دیگران نظرشان هر چه باشد، فاشیست و مخالف حقوق دمکراتیک ملت های ایران هستند و نمی خواهند آنها به زبان مادری خود سخن بگویند و آموزش ببینند. تا نا آرامی های یکی دو ساله گذشته در آذربایجان، بلوچستان و خوزستان و پاسخ خشونت بار رژيم به تظاهرات مردم و تلاش فزاینده گروه ها و سازمان های قومی که در دفاع از حقوق هم میهنان غیر فارسی زبان به درجات گوناگون قربانی تعصب و خشونت شده اند نمی بود می شد چندان به موضوع نپرداخت. ولی تحریکات از هر سو، و سیاست های خارجی و داخلی رژیم اسلامی که سراسر در مسیر ازهم گسیختن کامل جامعه ایرانی است جائی برای آسودگی و آسانگیری و روزمره گی نمی گذارد. این بس نیست، پاره ای محافل بیگانه نیز برای ضعیف کردن جمهوری اسلامی با بهره برداری از نارضائی های قومی و مذهبی در ایران طرح هائی ریخته اند که ایرانیان را به جان یکدیگر بیندازند. ما بازی با آتش را از گوشه های گوناگون از درون و بیرون ایران و از درون و بیرون دستگاه حکومتی می توانیم ببینیم . اوضاع کنونی دست کم از یک نظر دوران انقلاب اسلامی را به یاد می آورد ــ هنگامی که نیرو های سیاسی بی هیچ پروای آینده با سر به فرصتی که پیش آمد زدند. امروز سر های شکسته از شمارش هم درگذشته است. در فضای پر تنش و حساس کنونی انتظار همه گونه زياده روی و انحراف و سوء استفاده می نوان داشت و عوامل رژيم بويژه از هيچ اقدام خرابکارانه رويگردان نخواهند بود. بی هيچ مبالغه ای می توان گفت که کشور ما مدت های دراز است با چنين وضع پر مخاطره ای که امنيت شهروندان و موجوديت ملی را تهديد می کند روبرو نبوده است. از سوئی بحران اتمی که ايران را برلب پرتگاه برده است و از سوئی ندانم کاری و فساد و زورگوئی حکومتی که لحظه به لحظه زندگی می کند و همه اش به آخرالزمان می انديشد جای هيچ خوشبينی به آينده نمی گذارد. پیش از آنکه یک دیوار دیگر میان ما کشیده شود بدنیست به امکان تفاهمی بر موضوع حقوق اقوام و عدم تمرکز بیندیشیم. شناخت حق افراد به اينکه حقوق برابر انسانی داشته باشند و دور از هر تبعيض و آزار به زبان مادری شان بخوانند و بنويسند و از مذهبی که خودشان می خواهند پيروی کنند و امور محلی شان را خودشان در دست داشته باشند و حکومتشان را خودشان انتخاب کنند وظيفه همه آزاديخواهان ايران است. پيوستن به مبارزه برای اجرای اين تعهدات نه تنها در حل مشکل اقليت های مذهبی و قومی موثر خواهد بود بلکه قدرت لازم را برای آزاد کردن ايرانيان از حکومت ارتجاعی فاشيستی بسيج خواهد کرد. عدم تمرکز و تقسيم اختيارات حکومتی، بزرگ ترين تضمين دمکراسی و جلوگيری از برآمدن نظام های استبدادی بهر شکل و نام است. پيش از آنکه کار ها از دست بدر رود و نيرو های دلسوز و ميهن دوست مغلوب عناصر افراطی و بی مسئوليت شوند بايد برای دفاع از موجوديت ملی ايران و حقوق همه اقوام و مذاهب در اين سرزمين، به فعاليت، و مبارزه با سياست های تبعيض آميز و سرکوبگرانه رژيم آخوندی پرداخت. تفرقه و دشمنی در ميان مردم و نيرو های سياسی تنها به جمهوری اسلامی کمک خواهد کرد که چند صباحی بيشتر به تاراج منابع ملی بپردازد و دانشگاه ها را گورستان و گورستان ها را آباد کند و گروه های بيشتری را به اعتياد يا گريز از کشور و آوارگی در خارج بکشاند.
۱۳۸۶ آذر ۷, چهارشنبه
گناه اصلی تحريم
داريوش همايون
شکست، چنانکه گفتهاند، يتيم است ولی متهمان بسيار دارد و پدران اصلی معمولا کمتر از ديگران سرزنش میشوند. پس از دور اول انتخابات که نخستين نامزد اصلاحگران به جائی نرسيد و پس از دور دوم که رهاننده آنان بار ديگر با روسياهی سزاوارش ازميدان انتخاباتی بيرون رفت اکنون سازشکاران بيرون و درون، زبان ملامت بر تحريم کنندگان انتخابات گشودهاند که مسئول شکست اصلاحات و روی کار آمدن کسی هستند که نماينده راستين نسل دوم انقلاب شکوهمند خودشان است، همان انقلاب "بهمن" که هنوز تنها دستاورد و مايه خشنودی و سربلندی بسا زندگیهای تباه است. در انتخابات رياست جمهوری آنچه روی داد دنباله روندی بود که از انتخابات انجمنهای شهر آغاز شد و در انتخابات مجلس به هزيمت اصلاحگران انجاميد. توده رای دهنگانی که دوم خرداد را بلند آوازه کرده بودند و مجلس را برای اصلاحگران برده بودند و باز با بی ميلی و "اميدواری برضد اميد" به يک رهبر سست عنصر و سرسپرده ولايت فقيه به عنوان پرچمدار اصلاحات رای داده بودند از فرايند انتخاباتی بيرون رفتند و ميدان را به جناح ديگر حکومت سپردند که اگر اصلاحگر نيست دست کم ادعايش را نمیکند. شکست دوگانه اصلاحگران در اين انتخابات، نخست معين و سپس رفسنجانی، تفاوتی با آن دو بار ندارد و گناهش به گردن کسانی است که اصلاحات را نيز مانند آزاديخواهی از معنايش تهی کردهاند. حتا اگر تحريم گسترده انتخابات نيز در ميان نمیبود نتيجه نهائی چندان تفاوتی نمیکرد. سازشکاران خود نيز میدانند که پس از نمايش شش ساله گذشته اصلاحات و بويژه مجلسی که هواداران رئيس جمهوری در آن اکثريت داشتند کسی چون معين به دشواری میتوانست ميليونها ايرانی سرخورده را متقاعد کند که چيزی بيش از يک خاتمی ناتوانتر است. او تزلزل خود را در همان چند هفتهء از معرفی نامزدها تا دور دوم رای گيری نشان داد و مسلم بود که چهار سال را با سخنان ميانتهی خواهد گذراند و اگر هم حد اکثر يک دو بار به انديشه استعفا بيفتد دوستان مشارکتی و ملی مذهبی فورا منصرفش خواهند کرد. با چنان کانديدای بيرنگی، تحريم و غير تحريم تفاوتی نمیداشت. گله و ناراحتی اصلی سوگواران، خرد شدن رفسنجانی است. ولی شکست او نيز بيش از آنکه به تحريم کنندگان مربوط باشد از خودش بود. هنگامی که او و احمدی نژاد دربرابر هم قرار گرفتند میشد انتظار داشت که بسياری از مردم کنار کشيده، از احمدی نژاد به او پناه ببرند. آنچه روی داد ــ و میبايد سرانجام دوستداران "خانواده" و "پدر خوانده" را به خود آورد ــ پناه بردن رای دهندگان از او به احمدی نژاد بود. کارنامه سياه او پشت سرش است؛ کارنامه سياه رئيس جمهوری تازه پيش روی اوست. گناه تحريم کنندگان نيست که آرزومندان پايندگی جمهوری اسلامی بهر صورت، قهرمان آزادی و اصلاحات آبرومندتر از مردی ندارند که بيست و هفت سال دستش در خون و دارائی ايرانيان بوده است.
* * *
تحريم انتخابات، نه گفتن به کل رژيم بود و بيرون رفتن از کشاکش درونی در بالاترين محافل حکومتی که مسئله اصلی اين انتخابات بشمار میرفت. اصلاحگری در برابر تند روی، برخلاف تصور سازشکاران کمترين جائی در اين انتخابات نداشت و اگر معين را هم به نامزدی منصوب کردند برای کشاندن بقايای ساده دلان به صندوقهای رای بود. نبرد قدرتی ميان دو سهم برنده اصلی ميراث خمينی، از همان دور اول رياست جمهوری رفسنجانی در گرفته بود که اين بار بايست فيصله میيافت. ائتلافی از سپاه و حوزه و حجره در پيرامون خامنهای که اداره کشور را در دست دارد، بهتر میدانست که زمينه اصلی انتخابات چيست. زمان آن رسيده بود که شبکه فساد و چپاول "خانواده" به سود شبکههای ديگر محدود شود و از آن مهمتر مسير جانشينی، جانشينی خامنهای و جانشينی نسلی، تعيين گردد. آنها فرايند انتخاباتی را بجای اقدامات خشنتر برگزيدند که هم رژيم را بی ثباتتر نمیکرد و هم موثرتر میبود. رفسنجانی با ورود در انتخابات، هاله دروغينی را که ثروت سرشار او بر گرد سرش کشيده است از دست داد. با همه تقلبهائی که شد و ميليونها رايی که ساختند ديگر پرشورترين هواداران و برخوردارانش نيز میدانند که جايگاه او به عنوان يکی از منفورترين چهرههای سياست ايران در کجاست. اوست که توانسته است برای کسی چون احمدی نژاد اعتباری فراهم کند. با همه تاثيری که تحريم در کاهش رای دهندگان داشت تهيههای دقيقی که برای پيروزی يک کانديدای جوانتر و اسلامیتر و انقلابیتر و به رهبری نزديکتر ديده بودند هر نتيجه ديگر رای گيری را عملا نا ممکن میگردانيد. رئيس جمهوری آينده از پيش برگزيده شده بود و بقيه کار را دويست هزار سپاهی و بسيجی و آزادی عمل در حوزههای رای گيری و منابع مالی نامحدود و تاييد خودبخود شورای نگهبان انجام داد. در انتخاباتی که جدیترين موضوع بحث، مبالغی بود که به رای دهندگان وعده میدادند (تا پنجاه هزار تومان به هر ايرانی رسيد) پيام عوامگرايانه (پوپوليستی) احمدی نژاد در ميان فقيرترين مردم هواداران فراوانی برايش فراهم کرد. تنها اگر با اعتبارترين آزاديخواهان درايران، کسانی مانند گنجی و زرافشان و امير انتظام و طبرزدی، پا بر سر آبرو و باورهای خود میگذاشتند و از بدترين نامزد در صحنه، از کسی چون سردار آدمکشی و بساز و بفروشی، پشتيبانی میکردند و بيست ميليونی ديگر از مردم به آنان گوش فرا میدادند و برای تکرار صحنههای دل بهم زن و جنايت بار آن هشت ساله صفهای کيلومتری میبستند؛ تنها در آن شرايط همه غير ممکن آرزوئی سازشکاران يا منتظران پاداش، میشد احمدی نژاد را شکست داد. ما بر حال اصلاحگران بيرون و درون جز تاسف نمیتوانيم. ولی تحريم انتخابات از سوی عموم نيروهای هوادار دمکراسی و حقوق بشر در هر جا، دست کم آبروی آنچه را که گذاشتهاند از مبارزه مردمی بماند نگهداشت ــ يا شايد گناه اصلی ما اين بوده است و رويشان نمیشود بر زبان آورند.
شکست، چنانکه گفتهاند، يتيم است ولی متهمان بسيار دارد و پدران اصلی معمولا کمتر از ديگران سرزنش میشوند. پس از دور اول انتخابات که نخستين نامزد اصلاحگران به جائی نرسيد و پس از دور دوم که رهاننده آنان بار ديگر با روسياهی سزاوارش ازميدان انتخاباتی بيرون رفت اکنون سازشکاران بيرون و درون، زبان ملامت بر تحريم کنندگان انتخابات گشودهاند که مسئول شکست اصلاحات و روی کار آمدن کسی هستند که نماينده راستين نسل دوم انقلاب شکوهمند خودشان است، همان انقلاب "بهمن" که هنوز تنها دستاورد و مايه خشنودی و سربلندی بسا زندگیهای تباه است. در انتخابات رياست جمهوری آنچه روی داد دنباله روندی بود که از انتخابات انجمنهای شهر آغاز شد و در انتخابات مجلس به هزيمت اصلاحگران انجاميد. توده رای دهنگانی که دوم خرداد را بلند آوازه کرده بودند و مجلس را برای اصلاحگران برده بودند و باز با بی ميلی و "اميدواری برضد اميد" به يک رهبر سست عنصر و سرسپرده ولايت فقيه به عنوان پرچمدار اصلاحات رای داده بودند از فرايند انتخاباتی بيرون رفتند و ميدان را به جناح ديگر حکومت سپردند که اگر اصلاحگر نيست دست کم ادعايش را نمیکند. شکست دوگانه اصلاحگران در اين انتخابات، نخست معين و سپس رفسنجانی، تفاوتی با آن دو بار ندارد و گناهش به گردن کسانی است که اصلاحات را نيز مانند آزاديخواهی از معنايش تهی کردهاند. حتا اگر تحريم گسترده انتخابات نيز در ميان نمیبود نتيجه نهائی چندان تفاوتی نمیکرد. سازشکاران خود نيز میدانند که پس از نمايش شش ساله گذشته اصلاحات و بويژه مجلسی که هواداران رئيس جمهوری در آن اکثريت داشتند کسی چون معين به دشواری میتوانست ميليونها ايرانی سرخورده را متقاعد کند که چيزی بيش از يک خاتمی ناتوانتر است. او تزلزل خود را در همان چند هفتهء از معرفی نامزدها تا دور دوم رای گيری نشان داد و مسلم بود که چهار سال را با سخنان ميانتهی خواهد گذراند و اگر هم حد اکثر يک دو بار به انديشه استعفا بيفتد دوستان مشارکتی و ملی مذهبی فورا منصرفش خواهند کرد. با چنان کانديدای بيرنگی، تحريم و غير تحريم تفاوتی نمیداشت. گله و ناراحتی اصلی سوگواران، خرد شدن رفسنجانی است. ولی شکست او نيز بيش از آنکه به تحريم کنندگان مربوط باشد از خودش بود. هنگامی که او و احمدی نژاد دربرابر هم قرار گرفتند میشد انتظار داشت که بسياری از مردم کنار کشيده، از احمدی نژاد به او پناه ببرند. آنچه روی داد ــ و میبايد سرانجام دوستداران "خانواده" و "پدر خوانده" را به خود آورد ــ پناه بردن رای دهندگان از او به احمدی نژاد بود. کارنامه سياه او پشت سرش است؛ کارنامه سياه رئيس جمهوری تازه پيش روی اوست. گناه تحريم کنندگان نيست که آرزومندان پايندگی جمهوری اسلامی بهر صورت، قهرمان آزادی و اصلاحات آبرومندتر از مردی ندارند که بيست و هفت سال دستش در خون و دارائی ايرانيان بوده است.
* * *
تحريم انتخابات، نه گفتن به کل رژيم بود و بيرون رفتن از کشاکش درونی در بالاترين محافل حکومتی که مسئله اصلی اين انتخابات بشمار میرفت. اصلاحگری در برابر تند روی، برخلاف تصور سازشکاران کمترين جائی در اين انتخابات نداشت و اگر معين را هم به نامزدی منصوب کردند برای کشاندن بقايای ساده دلان به صندوقهای رای بود. نبرد قدرتی ميان دو سهم برنده اصلی ميراث خمينی، از همان دور اول رياست جمهوری رفسنجانی در گرفته بود که اين بار بايست فيصله میيافت. ائتلافی از سپاه و حوزه و حجره در پيرامون خامنهای که اداره کشور را در دست دارد، بهتر میدانست که زمينه اصلی انتخابات چيست. زمان آن رسيده بود که شبکه فساد و چپاول "خانواده" به سود شبکههای ديگر محدود شود و از آن مهمتر مسير جانشينی، جانشينی خامنهای و جانشينی نسلی، تعيين گردد. آنها فرايند انتخاباتی را بجای اقدامات خشنتر برگزيدند که هم رژيم را بی ثباتتر نمیکرد و هم موثرتر میبود. رفسنجانی با ورود در انتخابات، هاله دروغينی را که ثروت سرشار او بر گرد سرش کشيده است از دست داد. با همه تقلبهائی که شد و ميليونها رايی که ساختند ديگر پرشورترين هواداران و برخوردارانش نيز میدانند که جايگاه او به عنوان يکی از منفورترين چهرههای سياست ايران در کجاست. اوست که توانسته است برای کسی چون احمدی نژاد اعتباری فراهم کند. با همه تاثيری که تحريم در کاهش رای دهندگان داشت تهيههای دقيقی که برای پيروزی يک کانديدای جوانتر و اسلامیتر و انقلابیتر و به رهبری نزديکتر ديده بودند هر نتيجه ديگر رای گيری را عملا نا ممکن میگردانيد. رئيس جمهوری آينده از پيش برگزيده شده بود و بقيه کار را دويست هزار سپاهی و بسيجی و آزادی عمل در حوزههای رای گيری و منابع مالی نامحدود و تاييد خودبخود شورای نگهبان انجام داد. در انتخاباتی که جدیترين موضوع بحث، مبالغی بود که به رای دهندگان وعده میدادند (تا پنجاه هزار تومان به هر ايرانی رسيد) پيام عوامگرايانه (پوپوليستی) احمدی نژاد در ميان فقيرترين مردم هواداران فراوانی برايش فراهم کرد. تنها اگر با اعتبارترين آزاديخواهان درايران، کسانی مانند گنجی و زرافشان و امير انتظام و طبرزدی، پا بر سر آبرو و باورهای خود میگذاشتند و از بدترين نامزد در صحنه، از کسی چون سردار آدمکشی و بساز و بفروشی، پشتيبانی میکردند و بيست ميليونی ديگر از مردم به آنان گوش فرا میدادند و برای تکرار صحنههای دل بهم زن و جنايت بار آن هشت ساله صفهای کيلومتری میبستند؛ تنها در آن شرايط همه غير ممکن آرزوئی سازشکاران يا منتظران پاداش، میشد احمدی نژاد را شکست داد. ما بر حال اصلاحگران بيرون و درون جز تاسف نمیتوانيم. ولی تحريم انتخابات از سوی عموم نيروهای هوادار دمکراسی و حقوق بشر در هر جا، دست کم آبروی آنچه را که گذاشتهاند از مبارزه مردمی بماند نگهداشت ــ يا شايد گناه اصلی ما اين بوده است و رويشان نمیشود بر زبان آورند.
سياست پدر و مادر میخواهد
داريوش همايون
زبان فارسی در ضرب المثلهای ويرانگر خود، ويرانگر فرهنگ و جامعه، ضرب المثل است: من نوکر بادمجان نيستم؛ دستی که به دندان نتوان برد ببوس؛ هر که در است ما دالانيم؛ سيلی نقد به از حلوای نسيه است؛ ما با کسی شير نخوردهايم؛ ديگی که به سر من نجوشد ... مردم ما برای آنکه اخلاق و استواری منش (کاراکتر) را از زندگی خود بيرون ببرند از اين دستور عملهای جايگرفته در ژرفای فرهنگ و روان ايرانی فراوان دارند. از اين ميان "سياست پدر و مادر ندارد" يکی از خطرناکترين و رايج ترين است. سياست که از جمله ريشه در فرهنگ دارد، اخلاق و فرهنگ و جامعه را میسازد و پيداست از سياستی که پدر و مادر ندارد، يعنی در يک خلاء اخلاقی ورزيده میشود، چه در میآيد. (عوامل اقتصادی و نفوذ خارجی در شکل دادن سياست موضوع ديگری است.) ما ناپاکی و دروغ را در سياست خود مسلم میگيريم زيرا در زندگی شخصی نيز پيمانشکنی و دوروئی را از مقوله زرنگی میشماريم. تنها سياست ما نيست که پدر و مادر ندارد. تا هنگامی که زرنگی در تعبير زشت خود برای ما فضيلتی باشد به عنوان يک جامعه محکوم به تحمل شرايطی هستيم که جامعههائی با زرنگی کمتر و خردمندی بيشتر لحظهای زيربارش نمیروند. اما در اينجا سخن از درس بيهوده اخلاق نيست. بنبست سياست ايران را میبايد از جائی گشود يا آغاز به گشودن کرد. بنبست سياست به اين معنی است که انرژی اجتماعی بجای ساختن و پيش رفتن در رکود و ويرانگری و واپس رفتن صرف شود.؛ نيروها بجای آنکه برهم انباشته شوند يکديگر را خنثی کنند؛ موفقيت و پيش افتادن تحمل نشود. اين بنبست در تماميتش، در سطح جامعه، چنان گسترده و ژرف است که دستی هم به آن نمیتوان زد. ما ناگزيريم از جای کوچکتر آغاز کنيم ــ از اجتماع کوچک سياسی تبعيدی. سبب آن است که اجتماع تبعيدی آزادترين بخش جامعه ايرانی است، هم از سرکوبگری رژيم، هم از رقابت برسر پول و مقام. اين هردو به او آزادی عملی میدهد که دگرگونی رويکرد را آسانتر میکند. اگر ما بتوانيم اندکی اولويت را از پويش قدرت به عامل اخلاقی بدهيم به پديد آمدن يک فرهنگ سياسی تازه کمک خواهيم کرد که جامعه بزرگتر ايرانی را نيز به کار خواهد آمد. کسانی میتوانند اين سخن درست را تکرار کنند که سياست بی قدرت معنی ندارد، ولی اجتماع سياسی تبعيدی با سياست قدرت به جائی نرسيده است و نمیتواند برسد ــ به اين دليل ساده که قدرت در ايران است و او در ايران نيست. در بحثی از بيهودگی پويش قدرت و بيرون آمدن از سودای پيش افتادن يا واپس ماندن، يکی از دوستان چپ اعتراض کرد که فلان شخصيت اگر حتی راه برود برايش تبليغی است. ولی در اينهمه سالها و با اينهمه تبليغها باز ما همگان در کجائيم؟ حتی يک نام مشهور در اين دورافتادگی از صحنه واقعی، تا اندازه معينی کار میکند. از اين گذشته اگر پای پيش افتادن نيز در ميان باشد بيرون آمدن از فضای راکد بيست سی ساله گذشته استراتژی بهتری خواهد بود. گروههای مخالفان اگر بجای اولويت دادن به قدرت سياسی دورتر اندکی در پی اعتبار اخلاقی در دسترستر باشند در چشم دوست و دشمن بهتر جلوه خواهند کرد. اعتبار اخلاقی در اينجا به معنی متفاوت بودن هر چه بيشتر از روحيه بسيجی و حزب اللهی است که گوئی همه پليدی فرهنگ و سياست و جامعه را در خود آورده است.
* * *
زمينه اصلی دگرگونی در سياست و فرهنگ، رويکرد به دگرانديشان است ــ همان دشمنان پيشين که برای شکست دادنشان از حقوق بشر تا خود انسانيت، و از مصلحت ملی تا سود شخصی را میشد فدا کرد. رويکرد تازهای که زمانش رسيده پذيرفتن و گزاردن حق ديگران به اندازه حق خويش است ــ اختلاف عقيده را به عنوان واقعيت زندگی پذيرفتن، ارج گفتار درست و کردار بجا را از هر سو باشد دانستن، و ادب سياسی را رعايت کردن ــ در يک کلام از فضای قبيلهای به سپهر شهروندی درآمدن. آنچه گروههای بزرگی از ايرانيان فرهيخته و با انگيزه در بيرون ايران میکنند نموداری از نظامی است که به جای جمهوری اسلامی میخواهند. ما فردا در ايران خيال داريم در چه نظام سياسی (که با شکل حکومت پادشاهی يا جمهوری فرق دارد) بسر بريم؟ آيا کسان را به سبب گذشته سياسیشان به زندان میاندازيم؟ آيا سازمانهای سياسی مخالف خود را غير قانونی میکنيم و راه فعاليت سياسی را بر آنها میبنديم يا به مخالفان خود به اندازه خودمان آزادی سخن میدهيم؟ آيا به "هرکس يک رای يکبار" اعتقاد داريم يا میپذيريم که مردم میتوانند نظر خود را تغيير دهند و آنکه امروز اکثريت دارد میتواند فردا در اقليت بيفتد و اقليت میبايد امکان آن را بيابد که اکثريت شود؟ آيا فردا میخواهيم ٢۸ مرداد يا ٢٢ بهمن را همچون سند محکوميت بکاربريم و بهانه بیبهره ساختن کسان از حقوق مدنی سازيم؟ (فراموش نمیبايد کرد که ٢٢ بهمن هم هست، اگرچه به اندازه رويداد ديگر به رخ کشيده نمیشود.) نياز به تذکر ندارد که در آزاد منشترين کشورها نيز گروههای فاشيستی و تروريستی که درکنار دشمن با ميهن خود جنگيدهاند و از اين ارباب بيگانه به خدمت آن ارباب بيگانه در میآيند، همچنانکه گروههای مسلح، اجازه فعاليت سياسی ندارند و از مقوله ما بيروناند. در باره آثار پردامنه اين سياست تازه که میخواهد پارهای کمبودهای بنيادی جامعه سياسی ايران را برطرف سازد مبالغه نمیتوان کرد. حتی جامعهای فرو رفته در نيهيليسم را، که اندک اندک وصف حال ايران است، میتوان با نشان دادن سرمشقهای والائی بهتر کرد. بیاعتقادی و ناراستی و بیانصافی پردامنه با خود تشنگی به خلافش را میآورد. از همين روست که شرافتمندی و درستی و پابندی به اصول در ميان ايرانيان بيش از جامعههای سالمتر ستايشانگيز است. میتوان از جاهائی که وسوسه زير پا گذاشتن ارزشهای اخلاقی کمتر است، جائی که ما هستيم، آغاز کرد. اگر ما گوشه کوچکی را هم از سياست ايران پاکتر کنيم تحول بزرگی خواهد بود زيرا نشان میدهد که ما نيز میتوانيم هر چه را در جای خودش بگذاريم، هر اختلاف را تا دشمنی نبريم، و گاه توافق کنيم که موافقت نکنيم و در جاهای مهمتر همراه باشيم. گذاشتن چنان سرمشق عملی، بزرگترين خدمتی است که سياستگران تبعيدی میتوانند به بهکرد سياست ايران بکنند.
زبان فارسی در ضرب المثلهای ويرانگر خود، ويرانگر فرهنگ و جامعه، ضرب المثل است: من نوکر بادمجان نيستم؛ دستی که به دندان نتوان برد ببوس؛ هر که در است ما دالانيم؛ سيلی نقد به از حلوای نسيه است؛ ما با کسی شير نخوردهايم؛ ديگی که به سر من نجوشد ... مردم ما برای آنکه اخلاق و استواری منش (کاراکتر) را از زندگی خود بيرون ببرند از اين دستور عملهای جايگرفته در ژرفای فرهنگ و روان ايرانی فراوان دارند. از اين ميان "سياست پدر و مادر ندارد" يکی از خطرناکترين و رايج ترين است. سياست که از جمله ريشه در فرهنگ دارد، اخلاق و فرهنگ و جامعه را میسازد و پيداست از سياستی که پدر و مادر ندارد، يعنی در يک خلاء اخلاقی ورزيده میشود، چه در میآيد. (عوامل اقتصادی و نفوذ خارجی در شکل دادن سياست موضوع ديگری است.) ما ناپاکی و دروغ را در سياست خود مسلم میگيريم زيرا در زندگی شخصی نيز پيمانشکنی و دوروئی را از مقوله زرنگی میشماريم. تنها سياست ما نيست که پدر و مادر ندارد. تا هنگامی که زرنگی در تعبير زشت خود برای ما فضيلتی باشد به عنوان يک جامعه محکوم به تحمل شرايطی هستيم که جامعههائی با زرنگی کمتر و خردمندی بيشتر لحظهای زيربارش نمیروند. اما در اينجا سخن از درس بيهوده اخلاق نيست. بنبست سياست ايران را میبايد از جائی گشود يا آغاز به گشودن کرد. بنبست سياست به اين معنی است که انرژی اجتماعی بجای ساختن و پيش رفتن در رکود و ويرانگری و واپس رفتن صرف شود.؛ نيروها بجای آنکه برهم انباشته شوند يکديگر را خنثی کنند؛ موفقيت و پيش افتادن تحمل نشود. اين بنبست در تماميتش، در سطح جامعه، چنان گسترده و ژرف است که دستی هم به آن نمیتوان زد. ما ناگزيريم از جای کوچکتر آغاز کنيم ــ از اجتماع کوچک سياسی تبعيدی. سبب آن است که اجتماع تبعيدی آزادترين بخش جامعه ايرانی است، هم از سرکوبگری رژيم، هم از رقابت برسر پول و مقام. اين هردو به او آزادی عملی میدهد که دگرگونی رويکرد را آسانتر میکند. اگر ما بتوانيم اندکی اولويت را از پويش قدرت به عامل اخلاقی بدهيم به پديد آمدن يک فرهنگ سياسی تازه کمک خواهيم کرد که جامعه بزرگتر ايرانی را نيز به کار خواهد آمد. کسانی میتوانند اين سخن درست را تکرار کنند که سياست بی قدرت معنی ندارد، ولی اجتماع سياسی تبعيدی با سياست قدرت به جائی نرسيده است و نمیتواند برسد ــ به اين دليل ساده که قدرت در ايران است و او در ايران نيست. در بحثی از بيهودگی پويش قدرت و بيرون آمدن از سودای پيش افتادن يا واپس ماندن، يکی از دوستان چپ اعتراض کرد که فلان شخصيت اگر حتی راه برود برايش تبليغی است. ولی در اينهمه سالها و با اينهمه تبليغها باز ما همگان در کجائيم؟ حتی يک نام مشهور در اين دورافتادگی از صحنه واقعی، تا اندازه معينی کار میکند. از اين گذشته اگر پای پيش افتادن نيز در ميان باشد بيرون آمدن از فضای راکد بيست سی ساله گذشته استراتژی بهتری خواهد بود. گروههای مخالفان اگر بجای اولويت دادن به قدرت سياسی دورتر اندکی در پی اعتبار اخلاقی در دسترستر باشند در چشم دوست و دشمن بهتر جلوه خواهند کرد. اعتبار اخلاقی در اينجا به معنی متفاوت بودن هر چه بيشتر از روحيه بسيجی و حزب اللهی است که گوئی همه پليدی فرهنگ و سياست و جامعه را در خود آورده است.
* * *
زمينه اصلی دگرگونی در سياست و فرهنگ، رويکرد به دگرانديشان است ــ همان دشمنان پيشين که برای شکست دادنشان از حقوق بشر تا خود انسانيت، و از مصلحت ملی تا سود شخصی را میشد فدا کرد. رويکرد تازهای که زمانش رسيده پذيرفتن و گزاردن حق ديگران به اندازه حق خويش است ــ اختلاف عقيده را به عنوان واقعيت زندگی پذيرفتن، ارج گفتار درست و کردار بجا را از هر سو باشد دانستن، و ادب سياسی را رعايت کردن ــ در يک کلام از فضای قبيلهای به سپهر شهروندی درآمدن. آنچه گروههای بزرگی از ايرانيان فرهيخته و با انگيزه در بيرون ايران میکنند نموداری از نظامی است که به جای جمهوری اسلامی میخواهند. ما فردا در ايران خيال داريم در چه نظام سياسی (که با شکل حکومت پادشاهی يا جمهوری فرق دارد) بسر بريم؟ آيا کسان را به سبب گذشته سياسیشان به زندان میاندازيم؟ آيا سازمانهای سياسی مخالف خود را غير قانونی میکنيم و راه فعاليت سياسی را بر آنها میبنديم يا به مخالفان خود به اندازه خودمان آزادی سخن میدهيم؟ آيا به "هرکس يک رای يکبار" اعتقاد داريم يا میپذيريم که مردم میتوانند نظر خود را تغيير دهند و آنکه امروز اکثريت دارد میتواند فردا در اقليت بيفتد و اقليت میبايد امکان آن را بيابد که اکثريت شود؟ آيا فردا میخواهيم ٢۸ مرداد يا ٢٢ بهمن را همچون سند محکوميت بکاربريم و بهانه بیبهره ساختن کسان از حقوق مدنی سازيم؟ (فراموش نمیبايد کرد که ٢٢ بهمن هم هست، اگرچه به اندازه رويداد ديگر به رخ کشيده نمیشود.) نياز به تذکر ندارد که در آزاد منشترين کشورها نيز گروههای فاشيستی و تروريستی که درکنار دشمن با ميهن خود جنگيدهاند و از اين ارباب بيگانه به خدمت آن ارباب بيگانه در میآيند، همچنانکه گروههای مسلح، اجازه فعاليت سياسی ندارند و از مقوله ما بيروناند. در باره آثار پردامنه اين سياست تازه که میخواهد پارهای کمبودهای بنيادی جامعه سياسی ايران را برطرف سازد مبالغه نمیتوان کرد. حتی جامعهای فرو رفته در نيهيليسم را، که اندک اندک وصف حال ايران است، میتوان با نشان دادن سرمشقهای والائی بهتر کرد. بیاعتقادی و ناراستی و بیانصافی پردامنه با خود تشنگی به خلافش را میآورد. از همين روست که شرافتمندی و درستی و پابندی به اصول در ميان ايرانيان بيش از جامعههای سالمتر ستايشانگيز است. میتوان از جاهائی که وسوسه زير پا گذاشتن ارزشهای اخلاقی کمتر است، جائی که ما هستيم، آغاز کرد. اگر ما گوشه کوچکی را هم از سياست ايران پاکتر کنيم تحول بزرگی خواهد بود زيرا نشان میدهد که ما نيز میتوانيم هر چه را در جای خودش بگذاريم، هر اختلاف را تا دشمنی نبريم، و گاه توافق کنيم که موافقت نکنيم و در جاهای مهمتر همراه باشيم. گذاشتن چنان سرمشق عملی، بزرگترين خدمتی است که سياستگران تبعيدی میتوانند به بهکرد سياست ايران بکنند.
در انتظار ظهور
داريوش همايون
مسافران ایران خبر از نگرانی روزافزون مردم، آن بخش طبقه متوسط و بالای مردم که پیرامون این مسافران را میسازد (ما هرکدام مردم خود را داریم) میدهند. همه جا سخن از تهدید جنگ است. خانوادهها هر چه بتوانند بیرون میفرستند و دوراندیشانه بسیج گریز احتمالی میکنند. در زیر سطح زندگی روزانه، هراس و بدبینی به آینده انباشته میشود. خبرهای خارجی هیچ خوب نیست و لاف زدنهای سران نظامی و غیرنظامی بجای دلگرمی دادن بر احساس ناامیدی میافزاید ــ با سرنوشت کشور در چنین دستهائی، با فرو افتادن در چنین ژرفاهائی جز فاجعه چه میتوان انتظار داشت؟ اینهمه، افزون بر بیترتیبی و ازهم بدر رفتن همه چیز است که در هر بازدید از ایران زنندهتز به چشم میخورد. پاسخ اینکه آیا از این هم بدتر ممکن است، همواره آری در میآید. آنچه مسافران طبعا کمتر میتوانند ببینند نگرانی در بالاترین لایههای حکومتی است که گاهگاه در سخنان احتیاط آمیز پارهای مسئولان و اظهار نظرهای آشکارتر پارهای مخالفان وفادار یا مجاز رژیم بازتاب مییابد. یک رویداد که میباید ترس را در قویترین دلها بیدار کرده باشد هیچ بر زبانها نیامده است ولی از نظر استراتژهای اسلامی میباید جای مهم، احتمالا تعیین کننده، داشته باشد. ویران شدن تاسیسات اتمی جنینی سوریه در حمله هوائی اسرائیل دو پیام اساسی داشت. نخست، کشورهائی هستند که نمیباید بمب اتمی داشته باشند. این کشورها یا مانند لیبی و کره شمالی امتیازاتی میگیرند و دست از بلندپروازیهای نامناسب برمیدارند یا مانند عراق و سوریه به زور اسلحه رویاهای خود را نقش بر آب میبینند. دوم، سیستم دفاع هوائی صدها میلیون دلاری که روسیه به جمهوری اسلامی و سوریه (از جیب و با "وام" یک میلیارد دلاری ایران) فروخته است به هر علت کار نمیکند. تکنولوژی امریکا و اسرائیل دست کم از عهده آنچه روسها آمادهاند به چنین رژیمهائی بفروشند پیشرفتهتر است. سران رژیم اسلامی که از وضع غمانگیز نیروی هوائی ایران آگاهند (سی سال پیش این نیرو با اسرائیل آن زمان پهلو میزد) بسیار به سیستم روسی خود دلخوش بودند. اف ۱٦ های اسرائیلی آن توهمات را از میان بردهاند. ایران دربرابر حملات هوائی امریکا یا اسرائیل بکلی بی دفاع است.
* * * یک نگرانی دیگر و ریشهدارتر به "دیکتاتور حقیری" که بر جمهوری اسلامی ریاست میکند و به جایگاهی که چاه جمکران در سیاستگزاری او و پشتیبانانش دارد برمیگردد. او و آن بخش "روحانیت" که پشت سر اوست گاهگاه انسان را به این اندیشه میاندازند که نه تنها درباره جنگ حسابهای اشتباهی میکنند، در ته وجود خویش بیمی از آن ندارند. همه روانشناسی و نظام اعتقادی آنها برگرد ظهور حضرت شکل گرفته است. آنها مامور آماده کردن اسباب ظهورند، چنانکه آن کوچکمرد بارها گفته است. اگر جنگ به گمانشان استکبار را درهم شکند جهان را به پیشباز آنکه از ژرفای جمکران برخواهد خاست خواهند برد و حقی بر گردن دنیا و آخرت خواهند یافت. اگر هم ببازند باز اسباب ظهور را راست خواهند کرد. مگر آنها افسار "کشور امام زمان" را در دست ندارند؟ یادآوری گاهگاهی نقش عادتها و قالبهای ذهنی، همانکه ازجمله ایمان نامیده میشود، در مصیبتهائی که به سر مردم میآید به ویژه در بحرانهای بزرگ لازم است. مردمی این گونه دچار تناقض و آشفتگی فکری که مائیم، خود را به جائی رساندهایم که ــ درست همچنانکه آلمانهای سده بیستم ــ احتمال دارد در زندگی یک نسل، نه یک بلکه دو مصیبت بنیانکن ملی را تحمل کنیم. انتظار ظهور در تعبیر آخوندی-فولکلوریک آن، اکنون میتواند به یک "آرماگدون" توراتی برای ملت ما بینجامد. آرزوی رهاننده نهائی را پیشوایان مذهبی زرتشتی، سرگشته از پیروزیهای پایانناپذیر نیروهای اهریمن و ناتوانی همیشگی آدمیان از چیرگی بر دیو درون خود (در بیشتر آدمها چندان هم در درون نمیماند) و همچون پادزهری بر سرنوشت تراژیک انسان، در فرایافت concept سوشیانس و دورانهای سه هزار ساله رستاخیز و پیروزی بر بدی و اهریمنی، به اندیشه مذهبی دادند. آن فرایافت آززوپرورانه، از آنجا به آئین یهود و مسیحیت راه جست و در سرزمین سوشیانس، "طبیعی" ترین باززائی خود را در مذهب شیعه یافت. (آن اندیشهمندان، بهشت و دوزخ و پاداش و کیفر آن جهانی را نیز همچون انگیزهای برای انسان اصلاحناپذیر، بر الهیات خود افزودند که به همان ترتیب به مذاهب دیگر رسید.) انتظار ظهور شمشیری دودم بوده است. میتوان در صورت سرهی زرتشتیاش که دیری نپائید، از آن انرژی زاینده گرفت و همدوش اهورا مزدا برای شکست نهائی اهریمن جنگید؛ یا میتوان، چنانکه در همه دورانهای انحطاط پیش آمده است، با تسلیم شدن هرچه بیشتر به نیروهای بدی و زشتی، با بیحرکت ماندن و کمک کردن به "چهار سوار آپوکالیپس" (جنگ، کشور گشائی، قحطی، طاعون) به آن شتاب بخشید ــ "عالم خراب گشت تو پا در رکاب کن." در پستترین دوران قرون وسطای اروپا (سده چهاردهم) همین رویکرد امثال کوچکمرد جمکران را در این سدههای دراز انحطاط اندیشه مذهبی ایران داشتند. مردمی که شب و روز از روزگار خود مینالند و حق دارند، با این باورها و تاریکاندیشیها بهتر از این سرنوشتی نخواهند داشت. اگر با فرستادن پیام الکترونیک (میتوان تصورش را کرد که بالاترین تکنولوژی به کجاها میرسد؟) و نامهنگاری به چاه و ضریح، مشکلات برطرف خواهد شد بفرمایند: بجای یک چاه دو تا دارند، با بزرگراه و بارگاه و تاسیسات و شعبههاشان؛ و در هر گوشه سرزمین، ضریحی برایشان آماده کردهاند سراسر آماده معجزات. مسئله همه در این یا آن مقام نیست که یک روز آرزومندانه، بستایند و روز دیگر سرخورده، دشنام دهند (هردو بر زمینه فضای عمومی "پاسیو" جامعه) و خود همواره در جامه پاک بیمسئولیتی، یک روز طلبکار و روز دیگر نالان، زندگی را بسر آورند. آن میلیونها که وزنه سنگین خرافهپرستی و خردستیزی خود را بر فرهنگ و سیاست ایران انداختهاند به اندازه هر مقام سیاسی و شخصیت تاریخی، گناهکار سرنوشت ناشاد خویشند. به زور آنها بوده است ــ تا چشم در تاریخ برمیگردد ــ که صداها راخفه کردهاند و سرها را بریدهاند و روزنههای روشنائی را بستهاند. به زور آنهاست که بالاترین شخصیت سیاسی کشور در جایگاهی مانند مجمع عمومی سازمان ملل متحد میتواند به آن آسودگی چنان یاوههائی بگوید و هیچ اتفاقی نیفتد. اگر آنها، زندانی جهان مهآلود پوشیده از هالههای گوناگون، نباشند چنین شخصی، فراورده پائینترین سطح فرهنگی در یکی از جامعههای واپسمانده جهان (لایههای پیشرفته درخشان جامعه ایرانی که همه امید ما به آنهاست به کنار) حقیقتا فکر نمیکند که هالهای پیکرش را درمیان گرفته بوده است.
مسافران ایران خبر از نگرانی روزافزون مردم، آن بخش طبقه متوسط و بالای مردم که پیرامون این مسافران را میسازد (ما هرکدام مردم خود را داریم) میدهند. همه جا سخن از تهدید جنگ است. خانوادهها هر چه بتوانند بیرون میفرستند و دوراندیشانه بسیج گریز احتمالی میکنند. در زیر سطح زندگی روزانه، هراس و بدبینی به آینده انباشته میشود. خبرهای خارجی هیچ خوب نیست و لاف زدنهای سران نظامی و غیرنظامی بجای دلگرمی دادن بر احساس ناامیدی میافزاید ــ با سرنوشت کشور در چنین دستهائی، با فرو افتادن در چنین ژرفاهائی جز فاجعه چه میتوان انتظار داشت؟ اینهمه، افزون بر بیترتیبی و ازهم بدر رفتن همه چیز است که در هر بازدید از ایران زنندهتز به چشم میخورد. پاسخ اینکه آیا از این هم بدتر ممکن است، همواره آری در میآید. آنچه مسافران طبعا کمتر میتوانند ببینند نگرانی در بالاترین لایههای حکومتی است که گاهگاه در سخنان احتیاط آمیز پارهای مسئولان و اظهار نظرهای آشکارتر پارهای مخالفان وفادار یا مجاز رژیم بازتاب مییابد. یک رویداد که میباید ترس را در قویترین دلها بیدار کرده باشد هیچ بر زبانها نیامده است ولی از نظر استراتژهای اسلامی میباید جای مهم، احتمالا تعیین کننده، داشته باشد. ویران شدن تاسیسات اتمی جنینی سوریه در حمله هوائی اسرائیل دو پیام اساسی داشت. نخست، کشورهائی هستند که نمیباید بمب اتمی داشته باشند. این کشورها یا مانند لیبی و کره شمالی امتیازاتی میگیرند و دست از بلندپروازیهای نامناسب برمیدارند یا مانند عراق و سوریه به زور اسلحه رویاهای خود را نقش بر آب میبینند. دوم، سیستم دفاع هوائی صدها میلیون دلاری که روسیه به جمهوری اسلامی و سوریه (از جیب و با "وام" یک میلیارد دلاری ایران) فروخته است به هر علت کار نمیکند. تکنولوژی امریکا و اسرائیل دست کم از عهده آنچه روسها آمادهاند به چنین رژیمهائی بفروشند پیشرفتهتر است. سران رژیم اسلامی که از وضع غمانگیز نیروی هوائی ایران آگاهند (سی سال پیش این نیرو با اسرائیل آن زمان پهلو میزد) بسیار به سیستم روسی خود دلخوش بودند. اف ۱٦ های اسرائیلی آن توهمات را از میان بردهاند. ایران دربرابر حملات هوائی امریکا یا اسرائیل بکلی بی دفاع است.
* * * یک نگرانی دیگر و ریشهدارتر به "دیکتاتور حقیری" که بر جمهوری اسلامی ریاست میکند و به جایگاهی که چاه جمکران در سیاستگزاری او و پشتیبانانش دارد برمیگردد. او و آن بخش "روحانیت" که پشت سر اوست گاهگاه انسان را به این اندیشه میاندازند که نه تنها درباره جنگ حسابهای اشتباهی میکنند، در ته وجود خویش بیمی از آن ندارند. همه روانشناسی و نظام اعتقادی آنها برگرد ظهور حضرت شکل گرفته است. آنها مامور آماده کردن اسباب ظهورند، چنانکه آن کوچکمرد بارها گفته است. اگر جنگ به گمانشان استکبار را درهم شکند جهان را به پیشباز آنکه از ژرفای جمکران برخواهد خاست خواهند برد و حقی بر گردن دنیا و آخرت خواهند یافت. اگر هم ببازند باز اسباب ظهور را راست خواهند کرد. مگر آنها افسار "کشور امام زمان" را در دست ندارند؟ یادآوری گاهگاهی نقش عادتها و قالبهای ذهنی، همانکه ازجمله ایمان نامیده میشود، در مصیبتهائی که به سر مردم میآید به ویژه در بحرانهای بزرگ لازم است. مردمی این گونه دچار تناقض و آشفتگی فکری که مائیم، خود را به جائی رساندهایم که ــ درست همچنانکه آلمانهای سده بیستم ــ احتمال دارد در زندگی یک نسل، نه یک بلکه دو مصیبت بنیانکن ملی را تحمل کنیم. انتظار ظهور در تعبیر آخوندی-فولکلوریک آن، اکنون میتواند به یک "آرماگدون" توراتی برای ملت ما بینجامد. آرزوی رهاننده نهائی را پیشوایان مذهبی زرتشتی، سرگشته از پیروزیهای پایانناپذیر نیروهای اهریمن و ناتوانی همیشگی آدمیان از چیرگی بر دیو درون خود (در بیشتر آدمها چندان هم در درون نمیماند) و همچون پادزهری بر سرنوشت تراژیک انسان، در فرایافت concept سوشیانس و دورانهای سه هزار ساله رستاخیز و پیروزی بر بدی و اهریمنی، به اندیشه مذهبی دادند. آن فرایافت آززوپرورانه، از آنجا به آئین یهود و مسیحیت راه جست و در سرزمین سوشیانس، "طبیعی" ترین باززائی خود را در مذهب شیعه یافت. (آن اندیشهمندان، بهشت و دوزخ و پاداش و کیفر آن جهانی را نیز همچون انگیزهای برای انسان اصلاحناپذیر، بر الهیات خود افزودند که به همان ترتیب به مذاهب دیگر رسید.) انتظار ظهور شمشیری دودم بوده است. میتوان در صورت سرهی زرتشتیاش که دیری نپائید، از آن انرژی زاینده گرفت و همدوش اهورا مزدا برای شکست نهائی اهریمن جنگید؛ یا میتوان، چنانکه در همه دورانهای انحطاط پیش آمده است، با تسلیم شدن هرچه بیشتر به نیروهای بدی و زشتی، با بیحرکت ماندن و کمک کردن به "چهار سوار آپوکالیپس" (جنگ، کشور گشائی، قحطی، طاعون) به آن شتاب بخشید ــ "عالم خراب گشت تو پا در رکاب کن." در پستترین دوران قرون وسطای اروپا (سده چهاردهم) همین رویکرد امثال کوچکمرد جمکران را در این سدههای دراز انحطاط اندیشه مذهبی ایران داشتند. مردمی که شب و روز از روزگار خود مینالند و حق دارند، با این باورها و تاریکاندیشیها بهتر از این سرنوشتی نخواهند داشت. اگر با فرستادن پیام الکترونیک (میتوان تصورش را کرد که بالاترین تکنولوژی به کجاها میرسد؟) و نامهنگاری به چاه و ضریح، مشکلات برطرف خواهد شد بفرمایند: بجای یک چاه دو تا دارند، با بزرگراه و بارگاه و تاسیسات و شعبههاشان؛ و در هر گوشه سرزمین، ضریحی برایشان آماده کردهاند سراسر آماده معجزات. مسئله همه در این یا آن مقام نیست که یک روز آرزومندانه، بستایند و روز دیگر سرخورده، دشنام دهند (هردو بر زمینه فضای عمومی "پاسیو" جامعه) و خود همواره در جامه پاک بیمسئولیتی، یک روز طلبکار و روز دیگر نالان، زندگی را بسر آورند. آن میلیونها که وزنه سنگین خرافهپرستی و خردستیزی خود را بر فرهنگ و سیاست ایران انداختهاند به اندازه هر مقام سیاسی و شخصیت تاریخی، گناهکار سرنوشت ناشاد خویشند. به زور آنها بوده است ــ تا چشم در تاریخ برمیگردد ــ که صداها راخفه کردهاند و سرها را بریدهاند و روزنههای روشنائی را بستهاند. به زور آنهاست که بالاترین شخصیت سیاسی کشور در جایگاهی مانند مجمع عمومی سازمان ملل متحد میتواند به آن آسودگی چنان یاوههائی بگوید و هیچ اتفاقی نیفتد. اگر آنها، زندانی جهان مهآلود پوشیده از هالههای گوناگون، نباشند چنین شخصی، فراورده پائینترین سطح فرهنگی در یکی از جامعههای واپسمانده جهان (لایههای پیشرفته درخشان جامعه ایرانی که همه امید ما به آنهاست به کنار) حقیقتا فکر نمیکند که هالهای پیکرش را درمیان گرفته بوده است.
تسلیم به ننگ وخواری وذلت یا جنگیدن با مشت خالی ؟
رژیم جمهوری اسلامی ایران 278 نفر را اعدام کرده است. ما بر ضد این اعدامها اعتراض می کنیم و سوال می کنیم کجاست انسانیت ما ؟؟؟ شاخه نورنبرگ وهسته شهر بایروت بنا به در خواست دبیر کل حزب مشروطه ایران از شاخه ها وهسته های حزبی اقدام به یک راه پیمائی وتهیه امضائ ازشهر وندان نمود از آنجائی که طبق در خواست کتبی این شاخه از مقامات این شهرجهت بر گزاری میز کتاب به هموندان ما اجازه ندادند وبه تقاضای فردی برای راه پیمائی وتهیه امضا ء موافقت نمود ند در روز 15.11.2007 در خیابانهای شهر بایروت در هوای سرد اقدام به جمع آوری امضا ء از شهر وندان آلمانی وپخش اعلا میه به صورت نمادین آویزان کردن پوستردر گردن ونقص مستمرو فاحش حقوق بشر در ایران به اعتراض در روزهای مختلف ادامه داده ونسبت به سیاستهای سر کوبگرانه جمهوری اسلامی دردرون ایران به ویژه در مورد تسلیحات اتمی وسیاست حمایت از تروریسم اسلامی وپشتیبانی از زندانیان سیاسی اعدام جوانان وسنگسار به آگاهی وافشا گری پرداختند که مورد توجه وپرسش شهر وندان آلمانی قرار گرفتند واز وضعیت موجود ابراز نگرانی نمودند مخصوصأ در مورد سخنان احمدی نژاد در مورد نفی هلوکاست مورد خشم وخروش این شهر وندان قرار گرفت طبق گزارش هموندان حزب مشروطه ایران با این اقدام در این برهه از زمان برای خود این فرصت طلائی را از دست نداده اندو همیشه خواستار این هستند که بدون دخالت ها ی نظامی راه را بر قیام سراسری مردمان ما در داخل کشور هموار وبر خود باوری وهم بستگی که در زمانی که دولتهای گوناگون از چهار گوشه جهان با ترو ریست ها دست به گریبان اند؛ در ایران دولت تروریستها، حکم فرمائی می کند ، وچون بیش از دیگران آسیب خورده ایم وبر آنیم که با افشاء گری واطلاع رسانی این بیماری درد ناک را به همت خود ریشه کن کرده به دنیائی به پیوندیم ، میان « نور روشنفکری وآزاد اندیشی » و « تاریکی جهل وبنیاد گرائی » با آغوش باز به استفبال گزینه اول خواهیم رفت این آینده مشترک ماست ، وبه هر وسیله ای تلاش به کار بسته ایم به روند سر نگونی این نظام شتاب بیشتری به بخشیم تا بار دیگر آن دورانهای قبل از فتنه وآشوب را برای فرزندان خود فراهم آوریم و به مرد م عزیز د ا خل ا یرا ن ند ا می دهیم ، که جوا نا ن شما ، روشنفکرا ن شما ، زند ا نی ها ی سیا سی شما ، ز نا ن شما ، دیگر تنها نخو ا هند بود ا علا م می کنیم . یرا ی آ زا دی هر چه زود تر ایرا ن از پا ی نخوا هیم نشست . و تا آ زادی کشورعزیز ایرا ن از دست آ خوند ها ی اسلا م نما در کنا ر شما خوا هیم بود کیست تا پاسخ درستی براین دو گانه زیستن داشته باشد؟در یک فرصت تاریخی که با هر دلایلی فراهم شد گروهی بی آزرم دزد وقاتل اوباش واراذل با زور چوب وچماق وبعدها مجهز به توپ وتانک وهواپیماهای جنگنده کالائی را ربودند وبر سر آن خوان هزار رنگ سفره گستراندند وهر کس هم که نگاه چپ به سهم خود دوخت چشمش را کور می کنند.کالائی که به چندین نسل و ملتی با تاریخ وفرهنگ کهن تعلق دارد را آن راه زنان با نام دین شبیه یورش اعراب صدر اسلام در جنگ های نهاوند وقادسیه ربودند و بر سر تقسیم آن نیز با یک دیگر سازش کردند وسهم مردم بی دفاع اعم از زن ومرد وکودک وپیر وجوان را به غارت وچپاول برده ومی برند. خودشان دادگاه دارندقاضی و محکمه از خودشان بند وسلول های مخوف خصوصی هم هر دسته از آن جنایت کاران خود برقرار کرده اند وبا اجاره کردن صدها گرسنه وبی کار اجنبی نیروهای امنیتی دایر کرده اند وزور ملت هم برای استرداد حق وحقوق خود ازآن جنایت کاران وخیانت کاران غاصب نیز بجائی نمی رسد چرا که با همان پول های بغارت برده شده هزینه های هنگفتی را در راه محافظت ازمخازن ومنابع آن گنجهای ربوده شده بمصرف می رسانند.دنیای غرب هم بی اعتنا به همه آن فریادها پیشنهاد هویج بعنوان مشوق به قاتلان می دهد که در اصطلاح این طرفی ها هویج برای رام کردن حیوان وحشی و چماق به معنی جنگ رو در رو تفسیر میشودبا همراهی صمیمانه هموندان گرامی آقایان / امین رمضانی / محمد علی قاری /ابراهیم قادر پناه /کیان شهامت دوست /جوادگلستانیمسئول شاخه حزب مشروطه ایران نورنبرگ آلمان /اصغرمردانی
۱۳۸۶ آذر ۲, جمعه
قطعنامه کنفرانس اروپائی حزب مشروطه ایران (کنفرانس یک کشور یک ملت)
ما به عنوان هموندان حزبی که بیشتر و پیش تر از هر گرایش سیاسی دیگر، اولویت اصلی خود را نگهبانی استقلال و یگانگی ملی و یکپارچگی ایران قرار داده است در این روزهای پر مخاطره بار دیگر با احساس عمیق نگرانی از آینده و مسئولیت دربرابر ملت، اعلام می داریم:1 ــ جمهوری اسلامی با برنامه تسلیحات اتمی خود امنیت بین المللی و موجودیت ایران را به خطر انداخته است و مسئولیت مستقیم حمله نظامی احتمالی به ایران و پیامد های مصیبت بار آن را بر عهده دارد. هدف رژیم از دستیابی به بمب اتمی صرفا تقویت موقعیت خویش است و ربطی به منافع ملی ایران ندارد.2 ــ سیاست های تبعیض آمیز و سرکوبگرانه رژیم اسلامی در استان های مرزی ایران و فضای پر تنشی که بوجود آورده میدان مناسبی برای گروه های تجزیه طلب داخلی و قدرت های خارجی فراهم کرده است. این قدرت ها و عوامل آنان با بهره گیری از تجاوزات حکومت آخوندی-سپاهی به حقوق بشر و دامن زدن بر نارضائی و خشم برحق مردم در استان های مرزی ایران منتظر فرصت مناسب جنگ و حمله نظامی بر ایران هستند تا طرح های خود را به زیان ملت ایران عملی سازند. 3 ــ سه دهه حکومت بد ترین گروه فرمانروائی که تاریخ نزدیک تر ایران به یاد دارد کشور ما را چنان از هم گسیخته است که تاب جنگ و حمله نظامی را نخواهد آورد. بد ترین پیش بینی ها نیز در چنان صورتی می تواند درست درآید. ما همزمان جنگ و جمهوری اسلامی را محکوم می کنیم و اعلام می داریم که ایرانیان با همه دشمنی با رژیم در دفاع از سرزمین خود لحظه ای تردید نخواهند کرد. حمله نظامی به ایران مردمی را که تنها هواداران امریکا و غرب در آن منطقه اند به صورت دشمنان آنها درخواهد آورد.در عین حال به کسانی که در اوضاع بحرانی کنونی به اندیشه پاک کردن حساب های ایدئولوژیک خود هستند هشدار می دهیم که مبارزه ما در این مرحله با امریکا و غرب نیست که قبله گاه آنان را در جنگ سرد شکست داده است. ما حتی در این لحظات دشوار ترین و تلخ ترین گزینش ها، در جبهه جهانی دمکراسی و حقوق بشر خواهیم ماند و در اردوگاه تروریسم اسلامی و دیکتاتوری های ورشکسته جهان سوم قرار نخواهیم گرفت. مردم ما نباید پیوسته در مواقع بحرانی زیر تاثیر عواطف برانگیخته از چاله به چاه بیفتند. بد ترین احساسات دشمنانه و برحق ترین مخالفت ها نیز نمی باید اسباب دست ملاحظات شخصی و مسلکی شود. سی سال پیش مردم ما چنین اشتباهی کردند و دیگر جای تکرار آن نیست. 4 ــ حقوق اقوام ایرانی به موجب اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های آن در چهارچوب یک کشور (کشور یکپارچه ایران) و یک ملت (ملت یگانه ایران شامل اقوام و مذاهب گوناگون) و یک نظام حکومتی غیر متمرکز ــ که ما آن را حکومت های محلی اصطلاح کرده ایم ــ می تواند رعایت شود و هیچ نیازی به دامن زدن به کینه قومی و دشمنی زبانی نیست. ما با تاکید بر منشور حزب و قطعنامه عدم تمرکز و حقوق اقوام پیوست آن بار دیگر همه گروه هائی را که در پی تامین حقوق فرهنگی اقوام ایرانی و تمرکز زدائی از نظام حکومتی هستند فرا می خوانیم که از آمادگی تقریبا همه آزادیخواهان ایران برای درانداختن طرحی انسانی و پیشرو برای آینده ایران بهره گیرند. ایران در یگانگی خود که از گوناگونی اش برخاسته است آسان تر می تواند بهترین زندگی را برای همه ایرانیان فراهم دارد. سیاست ها و شعار هائی که ناگزیر به جنگ داخلی و پاکشوئی های قومی و زبانی و مداخله بیگانگان خواهد انجامید پیش از هرچیز به زیان اقوامی است که به نام آنها تاریخ و جغرافیا و زبانشناسی جعل می شود و تا همین جا آسیب های سخت به مبارزه ما با رژيم زده است. امید ما آن است که سازمان های قومی احساس همبستگی عمیق ما را بشناسند و دست دوستی ما را که همواره به سویشان دراز است بفشرند تا با هم ایران آزاد و آبادی بسازیم که هیچ کس در آن دچار سرکوبی و تبعیض نباشد5 ــ ما به موجب اصل اول منشور حزب که بارها در ادبیات و مواضع رسمی بر آن تاکید شده است از "استقلال و تمامیت ارضی و یگانگی ملی ایران" که "برای ما از همه بالا تر است" "به هر قیمت و در هر وضعی دفاع می کنیم" و از هم اکنون برای هیچ کس جای تردید نمی گذاریم که درصورت جنگ و تجزیه ایران جای ما موقتا در کنار همه نیرو هائی ــ صرفنظر از پیشینه آنان ــ خواهد بود که بهر دلیل از یکپارچگی و یگانگی ملی ایران دفاع کنند. اول این کشور را نگاه خواهیم داشت و سپس پیکار خود را با رژیمی که مسئول همه تیره روزی های ماست از سر خواهیم گرفت. ما رهائی ایران و دمکراسی و حقوق بشر را زیر سایه بمب افکن های امریکائی نمی خواهیم. جمهوری اسلامی رفتنی است ولی ایران برگشتنی نخواهد بود. 6 ــ در شرایط بحران و مخاطره نخست می باید هر توهمی را از میان برد. آنها که طرح های حمله به ایران را می ریزند باید اطمینان یابند که مردم به پیشبازشان نخواهند آمد. آنها که فکر می کنند با حمله امریکا ایران از جمهوری اسلامی آزاد خواهد شد باید بدانند که جنگ، آنچه را که جمهوری اسلامی هنوز از عهده بر نیامده است کامل خواهد کرد. آنها که بمب اتمی رژیم را با غرور ملی ایرانیان درهم می آمیزند باید از پیامد های هولناک آن آگاه باشند. آنها که خیال تکه تکه کردن ملت و سرزمین ایران را به نام "حقوق ملیت ها" در سر می پزند باید از پیش دریابند که با چه مقاومت یکپارچه ای روبرو خواهند بود. 7 ــ حزب ما مانند همیشه و بی انتظار چندان، آماده همفکری و اقدامات همسو زیر شعار نه جنگ، نه جمهوری اسلامی، نه تجزیه ایران با همه نیرو های سیاسی است که موقعیت استثنائی کنونی را احساس می کنند.
پاينده ايران
زنده باد ملت ايران
حزب مشروطه ايران
_____________________________________________________
ما به عنوان هموندان حزبی که بیشتر و پیش تر از هر گرایش سیاسی دیگر، اولویت اصلی خود را نگهبانی استقلال و یگانگی ملی و یکپارچگی ایران قرار داده است در این روزهای پر مخاطره بار دیگر با احساس عمیق نگرانی از آینده و مسئولیت دربرابر ملت، اعلام می داریم:1 ــ جمهوری اسلامی با برنامه تسلیحات اتمی خود امنیت بین المللی و موجودیت ایران را به خطر انداخته است و مسئولیت مستقیم حمله نظامی احتمالی به ایران و پیامد های مصیبت بار آن را بر عهده دارد. هدف رژیم از دستیابی به بمب اتمی صرفا تقویت موقعیت خویش است و ربطی به منافع ملی ایران ندارد.2 ــ سیاست های تبعیض آمیز و سرکوبگرانه رژیم اسلامی در استان های مرزی ایران و فضای پر تنشی که بوجود آورده میدان مناسبی برای گروه های تجزیه طلب داخلی و قدرت های خارجی فراهم کرده است. این قدرت ها و عوامل آنان با بهره گیری از تجاوزات حکومت آخوندی-سپاهی به حقوق بشر و دامن زدن بر نارضائی و خشم برحق مردم در استان های مرزی ایران منتظر فرصت مناسب جنگ و حمله نظامی بر ایران هستند تا طرح های خود را به زیان ملت ایران عملی سازند. 3 ــ سه دهه حکومت بد ترین گروه فرمانروائی که تاریخ نزدیک تر ایران به یاد دارد کشور ما را چنان از هم گسیخته است که تاب جنگ و حمله نظامی را نخواهد آورد. بد ترین پیش بینی ها نیز در چنان صورتی می تواند درست درآید. ما همزمان جنگ و جمهوری اسلامی را محکوم می کنیم و اعلام می داریم که ایرانیان با همه دشمنی با رژیم در دفاع از سرزمین خود لحظه ای تردید نخواهند کرد. حمله نظامی به ایران مردمی را که تنها هواداران امریکا و غرب در آن منطقه اند به صورت دشمنان آنها درخواهد آورد.در عین حال به کسانی که در اوضاع بحرانی کنونی به اندیشه پاک کردن حساب های ایدئولوژیک خود هستند هشدار می دهیم که مبارزه ما در این مرحله با امریکا و غرب نیست که قبله گاه آنان را در جنگ سرد شکست داده است. ما حتی در این لحظات دشوار ترین و تلخ ترین گزینش ها، در جبهه جهانی دمکراسی و حقوق بشر خواهیم ماند و در اردوگاه تروریسم اسلامی و دیکتاتوری های ورشکسته جهان سوم قرار نخواهیم گرفت. مردم ما نباید پیوسته در مواقع بحرانی زیر تاثیر عواطف برانگیخته از چاله به چاه بیفتند. بد ترین احساسات دشمنانه و برحق ترین مخالفت ها نیز نمی باید اسباب دست ملاحظات شخصی و مسلکی شود. سی سال پیش مردم ما چنین اشتباهی کردند و دیگر جای تکرار آن نیست. 4 ــ حقوق اقوام ایرانی به موجب اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های آن در چهارچوب یک کشور (کشور یکپارچه ایران) و یک ملت (ملت یگانه ایران شامل اقوام و مذاهب گوناگون) و یک نظام حکومتی غیر متمرکز ــ که ما آن را حکومت های محلی اصطلاح کرده ایم ــ می تواند رعایت شود و هیچ نیازی به دامن زدن به کینه قومی و دشمنی زبانی نیست. ما با تاکید بر منشور حزب و قطعنامه عدم تمرکز و حقوق اقوام پیوست آن بار دیگر همه گروه هائی را که در پی تامین حقوق فرهنگی اقوام ایرانی و تمرکز زدائی از نظام حکومتی هستند فرا می خوانیم که از آمادگی تقریبا همه آزادیخواهان ایران برای درانداختن طرحی انسانی و پیشرو برای آینده ایران بهره گیرند. ایران در یگانگی خود که از گوناگونی اش برخاسته است آسان تر می تواند بهترین زندگی را برای همه ایرانیان فراهم دارد. سیاست ها و شعار هائی که ناگزیر به جنگ داخلی و پاکشوئی های قومی و زبانی و مداخله بیگانگان خواهد انجامید پیش از هرچیز به زیان اقوامی است که به نام آنها تاریخ و جغرافیا و زبانشناسی جعل می شود و تا همین جا آسیب های سخت به مبارزه ما با رژيم زده است. امید ما آن است که سازمان های قومی احساس همبستگی عمیق ما را بشناسند و دست دوستی ما را که همواره به سویشان دراز است بفشرند تا با هم ایران آزاد و آبادی بسازیم که هیچ کس در آن دچار سرکوبی و تبعیض نباشد5 ــ ما به موجب اصل اول منشور حزب که بارها در ادبیات و مواضع رسمی بر آن تاکید شده است از "استقلال و تمامیت ارضی و یگانگی ملی ایران" که "برای ما از همه بالا تر است" "به هر قیمت و در هر وضعی دفاع می کنیم" و از هم اکنون برای هیچ کس جای تردید نمی گذاریم که درصورت جنگ و تجزیه ایران جای ما موقتا در کنار همه نیرو هائی ــ صرفنظر از پیشینه آنان ــ خواهد بود که بهر دلیل از یکپارچگی و یگانگی ملی ایران دفاع کنند. اول این کشور را نگاه خواهیم داشت و سپس پیکار خود را با رژیمی که مسئول همه تیره روزی های ماست از سر خواهیم گرفت. ما رهائی ایران و دمکراسی و حقوق بشر را زیر سایه بمب افکن های امریکائی نمی خواهیم. جمهوری اسلامی رفتنی است ولی ایران برگشتنی نخواهد بود. 6 ــ در شرایط بحران و مخاطره نخست می باید هر توهمی را از میان برد. آنها که طرح های حمله به ایران را می ریزند باید اطمینان یابند که مردم به پیشبازشان نخواهند آمد. آنها که فکر می کنند با حمله امریکا ایران از جمهوری اسلامی آزاد خواهد شد باید بدانند که جنگ، آنچه را که جمهوری اسلامی هنوز از عهده بر نیامده است کامل خواهد کرد. آنها که بمب اتمی رژیم را با غرور ملی ایرانیان درهم می آمیزند باید از پیامد های هولناک آن آگاه باشند. آنها که خیال تکه تکه کردن ملت و سرزمین ایران را به نام "حقوق ملیت ها" در سر می پزند باید از پیش دریابند که با چه مقاومت یکپارچه ای روبرو خواهند بود. 7 ــ حزب ما مانند همیشه و بی انتظار چندان، آماده همفکری و اقدامات همسو زیر شعار نه جنگ، نه جمهوری اسلامی، نه تجزیه ایران با همه نیرو های سیاسی است که موقعیت استثنائی کنونی را احساس می کنند.
پاينده ايران
زنده باد ملت ايران
حزب مشروطه ايران
_____________________________________________________
۱۳۸۶ آبان ۳۰, چهارشنبه
روز سه شنبه ٢٠/ اکتبر/ ٢٠٠٧ نشستی با حضور آقای داریوش همایون، دو تن از اعضای شورای مرکزی حزب مشروطه ایران و هم میهنان وطن پرست در دانشگاه دوسلدورف از ساعت ١٩- ١٧برگزار شد. در این نشست مسایل اخیر ایران از جمله بحران اتمی ایران، خطر جنگ احتمالی و نقض حقوق بشر در ایران مورد بررسی قرا گرفت. در پایان نیز به سووالات مطرح شده از سوی شرکت کنندگان در این جلسه پاسخ داداه شد.
۱۳۸۶ آبان ۲۶, شنبه
مبارزه بجای سرنگونی
مبارزه بجای سرنگونی
داريوش همايون
اجتماعات ايرانی در بيرون با همه دوری از ايران و ديرپائی رژيم اسلامی، دلمشغول ايراناند و مردمان سياستانديش در ميانشان فراوان میتوان يافت. فرورفتن هر روزه جامعه ايرانی در پليدی و بينوائی جهانبينی آخوندی، و ابتذال جنايتآميز گروههای فرمانروای ايران آنان را آسوده نمیگذارد. نخستين پرسشها از مسافر جوينده در هر شهر به مسئله بيست و چند ساله اکثريتی از ايرانيان برمیگردد: چگونه میتوان اين رژيم را سرنگون کرد؟ هواداران اصلاحطلبان هرچه بگويند، و سودهای پاگير بخشهائی از جمعيت ايران و پارههائی از "مخالفان رژيم" در نگهداری جمهوری اسلامی به اين يا آن صورت، و اختلاف در روشها هر چه باشد در يک چيز ترديد نيست: بيشتر ايرانيان در هر جا خواستار به زير کشيدن اين جهانبينی و اين گروههای فرمانروا هستند و ادامه فاجعه سه دهه گذشته را به حال ايران خطرناک میدانند. در بيرون حتی در امريکا که کار، بخش بزرگتری از زندگی را میگيرد و پاداشهايش بيشتر است، نگرانی از آينده ايران و دلسوزی به حال همميهنان در ايران را به همان شدت میتوان احساس کرد که در خود ايران ــ چنانکه میخوانيم و میشنويم. عموم اين ايرانيان از هر گرايش سياسی باشند طبعا چاره را جز در تغيير رژيم نمیبينند. (تغيير رژيم را چون نخست با اين عبارت از واشينگتن آمده است از واژگان سياست نمیبايد حذف کرد. ايرانيان حق دارند به دلائل خودشان، تغيير رژيم را بخواهند و بازسازی ايران را از آنجا آغاز کنند.) آن پرسش نخستينی، مادر پرسشها، بيست و چند سال در اجتماعات ايرانی بيرون تکرار شده است و هنوز پاسخی که اکثريتی را متقاعد کند نيافته است. کسانی، روزافزون، سرخورده و نوميد میشوند و شدهاند. اگر به اين پرسش نمیتوان پاسخ داد و خواست سرنگونی همچنان دور از دسترس است پس راهی نيست و میبايد رها کرد. اما شايد مشکل در خود پرسش بوده است؛ در تعريف بوده است. در اين گفتار، ناگزير به ايرانيان بيرون مینگريم که سرمايه شگرف غفلت شدهای، حتی در مبارزه با رژيم هستند. چرا اين جماعات بزرگ، در ميانشان بسياری از بهترين ايرانيان، پاسخی نيافتهاند؟ (عوامل ديگر از جمله نقش مهم بسياری از رسانهها را در کم اثر شدن اجتماعات تبعيدی، میبايد به آينده گذاشت.)اشتباه در تعريف از روز نخست و در تعريف نقش تبعيديان روی داد. آنها نمیتوانستند رژيم را سرنگون کنند و بيهوده اين رسالت را به خود بستند. به دليل سادهء دوری هزاران کيلومتری از ايران و فاصله فزاينده با همميهنان اصلا نمیشد انتظار داشت که يک جماعت چند ميليونی هم بتواند با کنترل از راه دور چراغ عمر چنين رژيمی را خاموش کند. بگذريم از اينکه چند ميليون مهاجر محتاط و گريخته از سختی و در جستجوی آسايش، و يک پای هميشگی در زنجير دلبستگیهای گوناگون در ايران، بيشتر دست و پا گير مبارزهاند. آنها هر انگيزهای را از آن اقليت کوشنده میگيرند؛ در آنان به چشم تمسخر و ترحم مینگرند و با رفتار و گفتار هر روزهشان تبعيديان را در اين دريای انسانی ازخود بيگانه میسازند. تبعيدی ايرانی (که با مهاجر تفاوت دارد و البته حق مهاجرت و گريختن از دردسرهای ايرانی بودن را از هيچ کس نمیتوان گرفت) در بيرون نيز دور افتاده است. او در واقع دوبار تبعيد شده است.
* * * پرسش درست با توجه به مشکلات ساختاری در موقعيت مبارزان اين نيست که چگونه رژيم را سرنگون کنند؛ اين است که چگونه مبارزه کنند؟ زيرا مبارزه در صورت های بيشمار دگرگون شوندهاش تنها کار موثری است که از ما در بيرون برمیآيد. اگر نخست به اين پاسخ، در واقع به تعريف نقش خودمان، بپردازيم، آنگاه به ناکامیهای ناگزير طرحهای غير عملی، آرزوهای بالاتر از توانائیها و رقابتها بر سر ميوههای درختی که چنان ميوههائی نمیآورد دچار نخواهيم شد؛ لشگرکشیهای خيالی به ايران نخواهيم کرد و شوراهای رهبری بیپيرو و نهادهای جايگزين بیپايه نخواهيم ساخت. اگر رقابتها نه برسر جانشينی رژيم که هدف اعلام نشده بسياری طرحها (روياها)ی سرنگونی است، بلکه موثر بودن در مبارزه باشد شکاف ميان دگرانديشان نيز کمتر خواهد شد. چنانکه بارها نشان داده شده است بسياری از آنها بی دشواری زياد به ابتکاراتی خواهند پيوست که میتواند به مبارزه مردم ايران برای سرنگونی رژيم کمک کند. کمک به مبارزه مردم ايران بالاترين هدف ما میتواند باشد. ما نه جايگزين رژيم هستيم نه توانائی سرنگون کردنش را از راه دور داريم ولی مردم ايران، آن دهها ميليون تن دست درکار هر روزه، بازوان و مغزها و زبانهای ما را لازم دارند و بی آن کار خود را دشوارتر خواهند کرد. نگريستن به مسئله از نظرگاه مبارزه بجای سرنگونی دو سودمندی دارد: نخست کوشندگان سياسی در هر جا به آنچه در همان جا و موقعيت میتوان برای نيرو بخشيدن به مبارزه و ضعيف کردن رژيم انجام داد خواهند پرداخت و طرحهای بلندبانگ ميانتهی را که اسبابش فراهم نيست رها خواهند کرد. دوم موفقيت در طرحها و تلاشهای عملی، اگرجه کوچک، بر امکانات آنها خواهد افزود و از سرخوردگیشان جلوگيری خواهد کرد. ما با دشمنی روبرو هستيم که به اين سادگیها از قدرت دست نخواهد کشيد. اوضاع و احوال ۱۳۵۷ و انقلاب اسلامی تکرار شدنی نيست؛ و تازه در آن انقلاب نيز آخوندها بيش از سه دهه فعالانه برای گسترش شبکه خود در درون و بيرون ايران تلاش کرده بودند و از همه امکانات حکومتی و بينالمللی سود جسته بودند. دربرابر دشمنی اين چنين و دورنمای مبارزهای که به سه دهه میرسد کمتر کسی تاب میآورد. اگر کاميابیهای گاهگاهی در ميان نباشد نااميدی خواهد آمد، و نااميدی بيش از همه با نشان دادن اينکه کوششها میتوانند به نتيجه برسند برطرف میشود. از اين روست که میبايد نگاه را از آسمان به زمين دوخت و از هر تظاهرات يا گردهمائی انتظار سرنگون شدن رژيم را نداشت و درعين حال ارزش هر کوشش کوچک را شناخت. کوه بلندی پيشاپيش ماست و ناگزيريم آن را با گامهای کوتاه بپيمائيم. چنانکه چينيان میگويند راه پيمائی هزار فرسنگی با يک گام آغاز میشود. منظور اين نيست که سرنگونی رژيم را میبايد به عنوان بخشی از طرح بزرگتر رهائی ايران از بخش بزرگ اين فرهنگ، و بازسازی ايران از روی بهترين الگوهای غربی کنار گذاشت. سرنگونی در جای خودش هست ولی سرنگونی بی مبارزه نمیشود و مبارزه يعنی هزاران کار کوچک و بزرگ در هزاران گوشه اين جامعه بزرگ ايرانی در هرجا و در هر موقعيت که اجازه دهد. زنان و دانشجويان و کارگران و روشنفکران ما درگير چنين مبارزهای هستند. آنان نيز مانند تظاهر کنندگان در شهرهای گوناگون ايران انتظار ندارند با هر چالش رژيم و اعتصاب يا سرکشی و نشان دادن مخالفت خود، جمهوری اسلامی را سرنگون کنند. ولی مبارزه آنان موريانهای است که مانند صدها نمونه کامياب ديگر، آهسته و پيوسته يک نظام فاسد استبدادی را میخورد. چند سال پيش گروهی از ايرانيان در برگن نروژ، رشوهگيری پسر رفسنجانی را از شرکت نفت دولتی نروژ برملا کردند و رسوائی بزرگی برای رژيم شد. در اين روزها گروهی از ايرانيان در کاليفرنيا با کمک حياتی "لابی" نيرومند يهوديان امريکائی درکار گذراندن قانونی از مجلس استاناند که معاملات مستقيم و غير مستقيم صندوق بازنشستگی ۲۴ ميليارد دلاری کارمندان حکومت محلی را در ايران ممنوع میسازد. در هردو ابتکار، هموندان حزب مشروطه ايران سهم بزرگ و کوچکی داشتند و اين مايه قدرشناسی، سزاوار آنهاست. هيچ کدام از اين ضربهها جمهوری اسلامی را سرنگون نخواهد کرد و هيچ توهمی نمیبايد داشت. ولی میبايد در تدارک صدها و هزاران ديگر باشيم.
داريوش همايون
اجتماعات ايرانی در بيرون با همه دوری از ايران و ديرپائی رژيم اسلامی، دلمشغول ايراناند و مردمان سياستانديش در ميانشان فراوان میتوان يافت. فرورفتن هر روزه جامعه ايرانی در پليدی و بينوائی جهانبينی آخوندی، و ابتذال جنايتآميز گروههای فرمانروای ايران آنان را آسوده نمیگذارد. نخستين پرسشها از مسافر جوينده در هر شهر به مسئله بيست و چند ساله اکثريتی از ايرانيان برمیگردد: چگونه میتوان اين رژيم را سرنگون کرد؟ هواداران اصلاحطلبان هرچه بگويند، و سودهای پاگير بخشهائی از جمعيت ايران و پارههائی از "مخالفان رژيم" در نگهداری جمهوری اسلامی به اين يا آن صورت، و اختلاف در روشها هر چه باشد در يک چيز ترديد نيست: بيشتر ايرانيان در هر جا خواستار به زير کشيدن اين جهانبينی و اين گروههای فرمانروا هستند و ادامه فاجعه سه دهه گذشته را به حال ايران خطرناک میدانند. در بيرون حتی در امريکا که کار، بخش بزرگتری از زندگی را میگيرد و پاداشهايش بيشتر است، نگرانی از آينده ايران و دلسوزی به حال همميهنان در ايران را به همان شدت میتوان احساس کرد که در خود ايران ــ چنانکه میخوانيم و میشنويم. عموم اين ايرانيان از هر گرايش سياسی باشند طبعا چاره را جز در تغيير رژيم نمیبينند. (تغيير رژيم را چون نخست با اين عبارت از واشينگتن آمده است از واژگان سياست نمیبايد حذف کرد. ايرانيان حق دارند به دلائل خودشان، تغيير رژيم را بخواهند و بازسازی ايران را از آنجا آغاز کنند.) آن پرسش نخستينی، مادر پرسشها، بيست و چند سال در اجتماعات ايرانی بيرون تکرار شده است و هنوز پاسخی که اکثريتی را متقاعد کند نيافته است. کسانی، روزافزون، سرخورده و نوميد میشوند و شدهاند. اگر به اين پرسش نمیتوان پاسخ داد و خواست سرنگونی همچنان دور از دسترس است پس راهی نيست و میبايد رها کرد. اما شايد مشکل در خود پرسش بوده است؛ در تعريف بوده است. در اين گفتار، ناگزير به ايرانيان بيرون مینگريم که سرمايه شگرف غفلت شدهای، حتی در مبارزه با رژيم هستند. چرا اين جماعات بزرگ، در ميانشان بسياری از بهترين ايرانيان، پاسخی نيافتهاند؟ (عوامل ديگر از جمله نقش مهم بسياری از رسانهها را در کم اثر شدن اجتماعات تبعيدی، میبايد به آينده گذاشت.)اشتباه در تعريف از روز نخست و در تعريف نقش تبعيديان روی داد. آنها نمیتوانستند رژيم را سرنگون کنند و بيهوده اين رسالت را به خود بستند. به دليل سادهء دوری هزاران کيلومتری از ايران و فاصله فزاينده با همميهنان اصلا نمیشد انتظار داشت که يک جماعت چند ميليونی هم بتواند با کنترل از راه دور چراغ عمر چنين رژيمی را خاموش کند. بگذريم از اينکه چند ميليون مهاجر محتاط و گريخته از سختی و در جستجوی آسايش، و يک پای هميشگی در زنجير دلبستگیهای گوناگون در ايران، بيشتر دست و پا گير مبارزهاند. آنها هر انگيزهای را از آن اقليت کوشنده میگيرند؛ در آنان به چشم تمسخر و ترحم مینگرند و با رفتار و گفتار هر روزهشان تبعيديان را در اين دريای انسانی ازخود بيگانه میسازند. تبعيدی ايرانی (که با مهاجر تفاوت دارد و البته حق مهاجرت و گريختن از دردسرهای ايرانی بودن را از هيچ کس نمیتوان گرفت) در بيرون نيز دور افتاده است. او در واقع دوبار تبعيد شده است.
* * * پرسش درست با توجه به مشکلات ساختاری در موقعيت مبارزان اين نيست که چگونه رژيم را سرنگون کنند؛ اين است که چگونه مبارزه کنند؟ زيرا مبارزه در صورت های بيشمار دگرگون شوندهاش تنها کار موثری است که از ما در بيرون برمیآيد. اگر نخست به اين پاسخ، در واقع به تعريف نقش خودمان، بپردازيم، آنگاه به ناکامیهای ناگزير طرحهای غير عملی، آرزوهای بالاتر از توانائیها و رقابتها بر سر ميوههای درختی که چنان ميوههائی نمیآورد دچار نخواهيم شد؛ لشگرکشیهای خيالی به ايران نخواهيم کرد و شوراهای رهبری بیپيرو و نهادهای جايگزين بیپايه نخواهيم ساخت. اگر رقابتها نه برسر جانشينی رژيم که هدف اعلام نشده بسياری طرحها (روياها)ی سرنگونی است، بلکه موثر بودن در مبارزه باشد شکاف ميان دگرانديشان نيز کمتر خواهد شد. چنانکه بارها نشان داده شده است بسياری از آنها بی دشواری زياد به ابتکاراتی خواهند پيوست که میتواند به مبارزه مردم ايران برای سرنگونی رژيم کمک کند. کمک به مبارزه مردم ايران بالاترين هدف ما میتواند باشد. ما نه جايگزين رژيم هستيم نه توانائی سرنگون کردنش را از راه دور داريم ولی مردم ايران، آن دهها ميليون تن دست درکار هر روزه، بازوان و مغزها و زبانهای ما را لازم دارند و بی آن کار خود را دشوارتر خواهند کرد. نگريستن به مسئله از نظرگاه مبارزه بجای سرنگونی دو سودمندی دارد: نخست کوشندگان سياسی در هر جا به آنچه در همان جا و موقعيت میتوان برای نيرو بخشيدن به مبارزه و ضعيف کردن رژيم انجام داد خواهند پرداخت و طرحهای بلندبانگ ميانتهی را که اسبابش فراهم نيست رها خواهند کرد. دوم موفقيت در طرحها و تلاشهای عملی، اگرجه کوچک، بر امکانات آنها خواهد افزود و از سرخوردگیشان جلوگيری خواهد کرد. ما با دشمنی روبرو هستيم که به اين سادگیها از قدرت دست نخواهد کشيد. اوضاع و احوال ۱۳۵۷ و انقلاب اسلامی تکرار شدنی نيست؛ و تازه در آن انقلاب نيز آخوندها بيش از سه دهه فعالانه برای گسترش شبکه خود در درون و بيرون ايران تلاش کرده بودند و از همه امکانات حکومتی و بينالمللی سود جسته بودند. دربرابر دشمنی اين چنين و دورنمای مبارزهای که به سه دهه میرسد کمتر کسی تاب میآورد. اگر کاميابیهای گاهگاهی در ميان نباشد نااميدی خواهد آمد، و نااميدی بيش از همه با نشان دادن اينکه کوششها میتوانند به نتيجه برسند برطرف میشود. از اين روست که میبايد نگاه را از آسمان به زمين دوخت و از هر تظاهرات يا گردهمائی انتظار سرنگون شدن رژيم را نداشت و درعين حال ارزش هر کوشش کوچک را شناخت. کوه بلندی پيشاپيش ماست و ناگزيريم آن را با گامهای کوتاه بپيمائيم. چنانکه چينيان میگويند راه پيمائی هزار فرسنگی با يک گام آغاز میشود. منظور اين نيست که سرنگونی رژيم را میبايد به عنوان بخشی از طرح بزرگتر رهائی ايران از بخش بزرگ اين فرهنگ، و بازسازی ايران از روی بهترين الگوهای غربی کنار گذاشت. سرنگونی در جای خودش هست ولی سرنگونی بی مبارزه نمیشود و مبارزه يعنی هزاران کار کوچک و بزرگ در هزاران گوشه اين جامعه بزرگ ايرانی در هرجا و در هر موقعيت که اجازه دهد. زنان و دانشجويان و کارگران و روشنفکران ما درگير چنين مبارزهای هستند. آنان نيز مانند تظاهر کنندگان در شهرهای گوناگون ايران انتظار ندارند با هر چالش رژيم و اعتصاب يا سرکشی و نشان دادن مخالفت خود، جمهوری اسلامی را سرنگون کنند. ولی مبارزه آنان موريانهای است که مانند صدها نمونه کامياب ديگر، آهسته و پيوسته يک نظام فاسد استبدادی را میخورد. چند سال پيش گروهی از ايرانيان در برگن نروژ، رشوهگيری پسر رفسنجانی را از شرکت نفت دولتی نروژ برملا کردند و رسوائی بزرگی برای رژيم شد. در اين روزها گروهی از ايرانيان در کاليفرنيا با کمک حياتی "لابی" نيرومند يهوديان امريکائی درکار گذراندن قانونی از مجلس استاناند که معاملات مستقيم و غير مستقيم صندوق بازنشستگی ۲۴ ميليارد دلاری کارمندان حکومت محلی را در ايران ممنوع میسازد. در هردو ابتکار، هموندان حزب مشروطه ايران سهم بزرگ و کوچکی داشتند و اين مايه قدرشناسی، سزاوار آنهاست. هيچ کدام از اين ضربهها جمهوری اسلامی را سرنگون نخواهد کرد و هيچ توهمی نمیبايد داشت. ولی میبايد در تدارک صدها و هزاران ديگر باشيم.
امام جمعه مشهد : حضور زنان در مجامع ورزشی حرام است
شهرزاد نیوز: احمد علم الهدی امام جمعه مشهد روز 25 آبان در خطبه های نماز جمعه، حضور زنا ن در کنار مردان در مجامع ورزشی را "حرام" خواند. او این مطلب را ضمن اشاره به آیه ای از قران عنوان کرد و گفت: "ورزش مانند غذا است و ما با ورزش زنان مخالف نیستیم؛ اما حضور زنان در جوامع ورزشی بین المللی با حضور مردان طبق آیه 33 احزاب تبرج بوده و تبرج نیز حرام است."
وی که علاوه بر امامت نماز جمعه مشهد، عضو مجلس خبرگان نیز می باشد، در توضیح این گفته خود افزوده است : "رعایت حقوق زن به معنی در رهگذر شهوت رانی و فحشا قرار دادن آنها نمی باشند." علم الهدی در بخش دیگری از خطبه های نماز جمعه، به دفاع از سیاست های دولت احمدی نژاد پرداخت و از وجود "افراد ولنگار" در بین اعضای دولت احمدی نژاد سخن گفت.
امام جمعه مشهد ایده حضور زنان در مجامع و استادیوم های ورزشی را به کشورهای خارجی نسبت داد و آنها را از عوامل بیگانه خواند
شهرزاد نیوز: احمد علم الهدی امام جمعه مشهد روز 25 آبان در خطبه های نماز جمعه، حضور زنا ن در کنار مردان در مجامع ورزشی را "حرام" خواند. او این مطلب را ضمن اشاره به آیه ای از قران عنوان کرد و گفت: "ورزش مانند غذا است و ما با ورزش زنان مخالف نیستیم؛ اما حضور زنان در جوامع ورزشی بین المللی با حضور مردان طبق آیه 33 احزاب تبرج بوده و تبرج نیز حرام است."
وی که علاوه بر امامت نماز جمعه مشهد، عضو مجلس خبرگان نیز می باشد، در توضیح این گفته خود افزوده است : "رعایت حقوق زن به معنی در رهگذر شهوت رانی و فحشا قرار دادن آنها نمی باشند." علم الهدی در بخش دیگری از خطبه های نماز جمعه، به دفاع از سیاست های دولت احمدی نژاد پرداخت و از وجود "افراد ولنگار" در بین اعضای دولت احمدی نژاد سخن گفت.
امام جمعه مشهد ایده حضور زنان در مجامع و استادیوم های ورزشی را به کشورهای خارجی نسبت داد و آنها را از عوامل بیگانه خواند
برخي از ساكنان به تنگ آمده منطقه 10 شهرداري كرج در اعتراض به تخريب واحدهاي مسكوني خود، به شهرداري هجوم آورده و شهردار اين منطقه کتک زدند.به گزارش سایت حکومتی «تابناک»، دادستان عمومي و انقلاب شهرستان كرج با تأييد اين خبر گفت: شهرداري منطقه 10 و اداره برق، بر اساس قانون پنج واحدهاي مسكوني را كه به صورت غيرمجاز و در حريم دكلهاي فشارقوي در منطقه منظريه كرج احداث شده بود، تخريب كردند.فرهادي افزود: بر اساس قانون، ساخت و ساز در حريم رودخانهها و دكلهاي فشارقوي برق ممنوع است.يكي از كارمندان شهرداري منطقه 10 كرج هم گفت: پس از تخريب اين واحدهاي مسكوني افراد ناشناس به شهرداري اين منطقه مراجعه كردند و با پرتاب سنگ شيشههاي ساختمان مركزي شهرداري منطقه 10 را شكستند.وي گفت: اين افراد با هجوم به دفتر سليمانينژاد، شهردار منطقه 10، وي را نيز مورد ضرب و شتم قرار دادند و او را روانه بيمارستان كردند.فرمانده نيروي انتظامي كرج نيز از بازداشت يكي از عوامل هجوم به دفتر شهردار منطقه 10 كرج خبر داد.
۱۳۸۶ آبان ۲۵, جمعه
کمپین گل
آیت الله شاهرودی رئیس قوه ی قضایه جمهوری اسلامی ایران با ارسال نامه ای خواستار توقف حکم اعدام ماکوان مولود زاده شد. تلاش های انجام شده در هفته های گذشته و اعتراضات بین المللی به این گونه اعدام ها تاثیر خوبی داشتند
گروه اوری وان (روبرتو میلانی - ماتیو پگورارو - داریو پیسایو - احمد رافت - آرشام پارسی - سالواتور کونته - استید گامرو - فابیو پاترونلی - گلنیس روبینسون - ایشا آیاری - لوردانا مارانو - لاورا تودیسکو - آرینه کمپاری و آلساندرو ماتا ) کمپینی با عنوان گل برای زندگی در ایران راه اندازی کردند
این کمپین در حمایت از کمپین جهانی توقت اعدام است که سازمان ایرکیو آن را هدایت می کند. کمپین گل برای زندگی در ایران از همه ی مردم خواسته است که برای توقف اعدام و نجات جان انسان ها تمامی مردم از سرتاسر دنیا یک شاخه گل قرمز به نشانه ی خون و یک شاخه کل سفید به نشانه ی زندگی برای رئیس جمهور ایران ارسال کنند و بخواهند که برای توقف احکام اعدام و سنگسار تلاش کند
۱۳۸۶ آبان ۲۴, پنجشنبه
اعتراض حزب مشروطه ایران شاخه هامبورگ به سیاستهای ضد ایرانی رژیم جمهوری اسلامی
اعتراض حزب مشروطه ایران شاخه هامبورگ به سیاستهای ضد ایرانی رژیم جمهوری اسلامی
در تاریخ 27.10.2007 حزب مشروطه ایران شاخه هامبورگ اقدام به برپایی میز اطلاعاتی در مرکز این شهر نمود .سران حکومت اسلامی برای جلب حمایت حکومت روسیه در مقابل موج جدید تحریمها و احتمالا قطعنامه سوم سازمان ملل حاضر شدند بار دیگر منافع ملت ایران را برای بقای نظام پوسیده خود قربانی کنند و سهم ایران از دریاچه خزر را که طبق قرارداد گذشته به صورت مساوی بین ایران و اتحاد جماهیر شوروی سابق تقسیم شده بود به کمتر از 13% تقلیل دهند . تا شاید با جلب حمایت روسیه از تصویب قطعنامه سوم بر علیه خود جلوگیری کنند . گویا حضرات از اشغال ایران توسط روسیه ، جدا کردن بخشهای وسیعی از خاک ایران و ضمیمه کردن آن به خاک خود ، سامان دهی فرقه های جدایی طلب در ایران و ایجاد حرج و مرج و باج خواهی های مکرر در طول تاریخ چیزی به گوششان نخورده که اینچنین فرش قرمز برای سران آن پهن کرده اند . شاخه هامبور در اعتراض به سیاستهای ضد ایرانی جمهوری اسلامی با بر پایی میزهای اطلاعاتی وظیفه مبارزاتی خود را ادامه خواهد داد .
در تاریخ 27.10.2007 حزب مشروطه ایران شاخه هامبورگ اقدام به برپایی میز اطلاعاتی در مرکز این شهر نمود .سران حکومت اسلامی برای جلب حمایت حکومت روسیه در مقابل موج جدید تحریمها و احتمالا قطعنامه سوم سازمان ملل حاضر شدند بار دیگر منافع ملت ایران را برای بقای نظام پوسیده خود قربانی کنند و سهم ایران از دریاچه خزر را که طبق قرارداد گذشته به صورت مساوی بین ایران و اتحاد جماهیر شوروی سابق تقسیم شده بود به کمتر از 13% تقلیل دهند . تا شاید با جلب حمایت روسیه از تصویب قطعنامه سوم بر علیه خود جلوگیری کنند . گویا حضرات از اشغال ایران توسط روسیه ، جدا کردن بخشهای وسیعی از خاک ایران و ضمیمه کردن آن به خاک خود ، سامان دهی فرقه های جدایی طلب در ایران و ایجاد حرج و مرج و باج خواهی های مکرر در طول تاریخ چیزی به گوششان نخورده که اینچنین فرش قرمز برای سران آن پهن کرده اند . شاخه هامبور در اعتراض به سیاستهای ضد ایرانی جمهوری اسلامی با بر پایی میزهای اطلاعاتی وظیفه مبارزاتی خود را ادامه خواهد داد .
۱۳۸۶ آبان ۲۱, دوشنبه
سخنان احمدی نژاد در مورد همجنسگرای
سخنان احمدی نژاد در مورد همجنسگرائی این واقعیت را رو می کند که در ایران نقض حقوق بشر امری عادی است.به گزارش انجمن هومان تا سال 1384 ؛4000 نفر به علت همجنسگرائی اعدام شده اند.در سال های اخیر نیز تعداد بسیاری ازهمجنسگرایان به دست حکومت اعدام شده اند. ایا اقای احمدی نژاد از این کشتارها بی خبر است؟ایا خبر ندارد که سالانه تعداد بسیاری از همجنسگرایان از دست رژیم ایران به کشور های همسایه پناه می برند؟در کشور ترکیه بسیاری از همجنسگرایان ایران زندکی می کنند.کیارش و کیانوش دو همجنسگرای ایرانی چندی پس از سخنان احمدی نژاد به صورت علنی ازدواج کردند .این دو همجنسگرا با این کار نشان دادند که ما نیز وجود داریم.
بهائیان ایران قربانی بد ترین تبعیض و تجاوز به حقوق
.
اعلامیه حزب مشروطه ایران
بهائیان ایران قربانی بد ترین تبعیض و تجاوز به حقوق
جامعه ایرانی در حکومت اسلامی سراسر پوشیده از تبعیض است. جز یک اقلیت عددی همه مردم از نظر حقوق در اقلیت هستند به این معنی که از گونه ای از تبعیض رنج می برند. از زنان که بزرگ ترین اقلیت اند (بیش از نیمی از جمعیت) تا غیر مسلمانان، تا گروه های قومی، و سنیان که در فرهنگ آخوندی مسلمان شمرده نمی شوند و حتا از حقوق محدود "اهل کتاب" بی بهره اند. اما وضع بهائیان در این دریای ستمگری و تبعیض از همه بد تر است. هیچ دشمن مهاجم خارجی به اندازه آنان هدف دشمنی رژیم نیست. کینه حزب اللهی ها به اقلیت بهائی به اندازه ای است که اگر می توانستند یکی از آفراد آن را نیز در ایران باقی نمی گذاشتند.پس از اعدام ها و کشتار های بی شمار اوایل انقلاب که دست عوامل رژیم باز تر بود، فشار برای واداشتن بهائیان به تغییر مذهب یا بیرون رفتن از ایران در همه جبهه ها آغاز شد و همچنان با جدیت دنبال می شود. اخراج سراسری آنان از ادارات و موسسات دولتی و مصادره اموال، اقدامات هر روزی است که دامن گروه های بزرگ تری را می گیرد. محروم ساختن بهائیان از آموزش عالی تاکتیک دیگری است که برای ازمیان بردن اقلیت بهائی به عنوان یک نیروی موثر جامعه دنبال می شود. اخراج ١۲۸ دانشجوی بهائی تازه ترین اقدام رژیم در این زمینه است. این دانشجویان صرفا به علت مذهب خود از حق آموزش بی بهره می شوند.بهائیان البته بیکار ننشسته اند. آنها به عنوان یکی از درس خوانده ترین و برجسته ترین گروه های ایرانی، خانه های خود را کلاس های دانشگاه کرده اند. فرهیختگان بهائی به رایگان به جوانان درس می دهند و سطح بالای این دانشگاه های خانگی می تواند مایه رشگ بیشتر دانشگاه های ایران باشد. کیفیت دانشاموختگان این کلاس ها به گونه ای است که در دانشگاه های اروپا امریکا پذیرفته می شوند و متاسفانه مانند بهترین دانشجویان و دانشاموزان ایرانی عموما در همان کشور ها می مانند و از دست ملت ما می روند. نظام حکومتی آخوندی که بر نادانی و خرافات استوار است البته از این فرار مغز ها (تا دویست هزار در سال) هیچ ناراحت نیست و آن را از برکات چاه جمکران می شمارد. ولی آنچه بر بهائیان و دیگر اقلیت های جنسیتی، قومی و مذهبی می رود می باید عزم ما را به برچیدن دستگاه فساد و ستمگری و تاراج جمهوری اسلامی استوار تر سازد. ایران جای همه ایرانیان و مال همه آنهاست. هیچ تبعیض و هیچ امتیاز ویژه ای به هیچ گروهی تعلق نمی گیرد. مذهب مردمان امر خصوصی آنهاست و هیچ کس حق مداخله در باور های دیگران ندارد.
پاينده ايران
زنده باد ملت ايران
حزب مشروطه ايران
اعلامیه حزب مشروطه ایران
بهائیان ایران قربانی بد ترین تبعیض و تجاوز به حقوق
جامعه ایرانی در حکومت اسلامی سراسر پوشیده از تبعیض است. جز یک اقلیت عددی همه مردم از نظر حقوق در اقلیت هستند به این معنی که از گونه ای از تبعیض رنج می برند. از زنان که بزرگ ترین اقلیت اند (بیش از نیمی از جمعیت) تا غیر مسلمانان، تا گروه های قومی، و سنیان که در فرهنگ آخوندی مسلمان شمرده نمی شوند و حتا از حقوق محدود "اهل کتاب" بی بهره اند. اما وضع بهائیان در این دریای ستمگری و تبعیض از همه بد تر است. هیچ دشمن مهاجم خارجی به اندازه آنان هدف دشمنی رژیم نیست. کینه حزب اللهی ها به اقلیت بهائی به اندازه ای است که اگر می توانستند یکی از آفراد آن را نیز در ایران باقی نمی گذاشتند.پس از اعدام ها و کشتار های بی شمار اوایل انقلاب که دست عوامل رژیم باز تر بود، فشار برای واداشتن بهائیان به تغییر مذهب یا بیرون رفتن از ایران در همه جبهه ها آغاز شد و همچنان با جدیت دنبال می شود. اخراج سراسری آنان از ادارات و موسسات دولتی و مصادره اموال، اقدامات هر روزی است که دامن گروه های بزرگ تری را می گیرد. محروم ساختن بهائیان از آموزش عالی تاکتیک دیگری است که برای ازمیان بردن اقلیت بهائی به عنوان یک نیروی موثر جامعه دنبال می شود. اخراج ١۲۸ دانشجوی بهائی تازه ترین اقدام رژیم در این زمینه است. این دانشجویان صرفا به علت مذهب خود از حق آموزش بی بهره می شوند.بهائیان البته بیکار ننشسته اند. آنها به عنوان یکی از درس خوانده ترین و برجسته ترین گروه های ایرانی، خانه های خود را کلاس های دانشگاه کرده اند. فرهیختگان بهائی به رایگان به جوانان درس می دهند و سطح بالای این دانشگاه های خانگی می تواند مایه رشگ بیشتر دانشگاه های ایران باشد. کیفیت دانشاموختگان این کلاس ها به گونه ای است که در دانشگاه های اروپا امریکا پذیرفته می شوند و متاسفانه مانند بهترین دانشجویان و دانشاموزان ایرانی عموما در همان کشور ها می مانند و از دست ملت ما می روند. نظام حکومتی آخوندی که بر نادانی و خرافات استوار است البته از این فرار مغز ها (تا دویست هزار در سال) هیچ ناراحت نیست و آن را از برکات چاه جمکران می شمارد. ولی آنچه بر بهائیان و دیگر اقلیت های جنسیتی، قومی و مذهبی می رود می باید عزم ما را به برچیدن دستگاه فساد و ستمگری و تاراج جمهوری اسلامی استوار تر سازد. ایران جای همه ایرانیان و مال همه آنهاست. هیچ تبعیض و هیچ امتیاز ویژه ای به هیچ گروهی تعلق نمی گیرد. مذهب مردمان امر خصوصی آنهاست و هیچ کس حق مداخله در باور های دیگران ندارد.
پاينده ايران
زنده باد ملت ايران
حزب مشروطه ايران
نامه جامعه جهانی بهائیان به دبیرکل حزب
.
جناب آقای پاشائی، دبیرکل محترم حزب مشروطه ایرانبا درود گرم و فراوان. جامعه بهائی از توجه حزب مشروطه ایران به مسئله حقوق بشر در ایران و صدور اعلامیه روشن بینانه مورخ اول سپتامبر 2007 که در آن وضع وخیم اقلیت ها بخصوص بهائیان مقیم آن سرزمین را به توجه هم میهنان خود رسانده اید سپاسگزاری می نماید. به شما و همکاران شما اطمینان می دهیم که بهائیان ایران علی رغم آزار و اذیت های بی حدی که در حال حاضر در کشور خود با آن روبرو هستند با روش و سلوک همیشگی خود که بر پایه عشق به وطن، اتحاد و یگانگی با دیگران و عدم دخالت در سیاست حزبی استوار است در کمال صداقت می کوشند تا همواره با دیگر هم وطنان خود آنچه را ضامن سربلندی و پایندگی ایران می دانند مجری دارند. همجنین میلیون ها بهائی دیگر در سراسر عالم که ایران را به عنوان زادگاه دین خود می ستایند آرزومندند که شاهد توسعه و رفاه عمومی آن در سرزمین باستانی باشند.بار دیگر از شما برای دفاع از حقوق بهائیان ایران تشکر می نمائیم.با تقدیم احترامبانی دوگالجامعه جهانی بهائی دفتر سازمان ملل متحد، نیویورک31 اکتبر 2007
جناب آقای پاشائی، دبیرکل محترم حزب مشروطه ایرانبا درود گرم و فراوان. جامعه بهائی از توجه حزب مشروطه ایران به مسئله حقوق بشر در ایران و صدور اعلامیه روشن بینانه مورخ اول سپتامبر 2007 که در آن وضع وخیم اقلیت ها بخصوص بهائیان مقیم آن سرزمین را به توجه هم میهنان خود رسانده اید سپاسگزاری می نماید. به شما و همکاران شما اطمینان می دهیم که بهائیان ایران علی رغم آزار و اذیت های بی حدی که در حال حاضر در کشور خود با آن روبرو هستند با روش و سلوک همیشگی خود که بر پایه عشق به وطن، اتحاد و یگانگی با دیگران و عدم دخالت در سیاست حزبی استوار است در کمال صداقت می کوشند تا همواره با دیگر هم وطنان خود آنچه را ضامن سربلندی و پایندگی ایران می دانند مجری دارند. همجنین میلیون ها بهائی دیگر در سراسر عالم که ایران را به عنوان زادگاه دین خود می ستایند آرزومندند که شاهد توسعه و رفاه عمومی آن در سرزمین باستانی باشند.بار دیگر از شما برای دفاع از حقوق بهائیان ایران تشکر می نمائیم.با تقدیم احترامبانی دوگالجامعه جهانی بهائی دفتر سازمان ملل متحد، نیویورک31 اکتبر 2007
۱۳۸۶ آبان ۱۶, چهارشنبه
روز کورش، بازشناسی سهم بزرگ ایران
.
اعلامیه حزب مشروطه.
ایرانجنگ زدود. کورش مسیح نبود ولی نشان داد که جنگ و سیاست نیز می تواند انسانی باشد. نظام نوین آزاد منشانه او با خودش نمرد. ایرانیان هزار سالی آن را در امپراتوری های خود نگهداشتند و به دیگران آموختند. ما در شرمساری این دوران سیاه تاریخ خود حق داریم به روز جهانی کورش ببالیم. از آن مهم تر وظیفه داریم بار
روز کورش، بازشناسی سهم بزرگ ایران
بازشناسی جایگاه کورش بزرگ در تاریخ جهانی يک استثناست. پادشاهان و کشورگشایان در تاریخ فراوان بوده اند و بسیاری در اقتدار و دامنه امپراتوری های خود از کورش درگذشته اند. اینکه از میان همه آنان کورش هخامنشی چنین بزرگ داشته می شود به دستاورد های تمدنی برمی گردد که کورش بزرگ ترین نماینده آن بود. اگر بپذیریم که حقوق بشر یا به زبان دیگر دمکراسی لیبرال از دو جزء حق و آزادی ترکیب شده است آنگاه سهم بزرگ کورش و ایران هخامنشی را در پیشبرد این هردو بهتر خواهیم شناخت. در فضای عمومی فرهنگی ایران هخامنشی ــ زرتشتی که تا اشکانیان کشید، آزادی مذهبی و حق مردمان به داشتن باور های خود و احترام به فرد انسانی ــ اگرچه در چهارچوب یک نظام سیاسی بسته و استبدادی ــ یک گام بلند در حقوق بشر بشمار می رفت. آزادمنشی و رواداری ایرانی دست در دست دمکراسی یونانی همزمان خود پایه های دمکراسی لیبرال را در عرصه عمل و نظر گذاشتند.کورش آزاد منشی و رواداری آن فرهنگ را به قلمرو جنگ و سیاست برد و دو هزار و پانصد سال پیش از بیشتر جهان امروز نیز پیشتر افتاد. او لکه کشتار و تاراج و ویرانی شهر ها و برده ساختن مردمان را برای نخستین بار از دیگر فرزندانی شایسته چنان نیای بزرگی بشویم.
پاينده ايران
زنده باد ملت ايران
حزب مشروطه ايران
اعلامیه حزب مشروطه.
ایرانجنگ زدود. کورش مسیح نبود ولی نشان داد که جنگ و سیاست نیز می تواند انسانی باشد. نظام نوین آزاد منشانه او با خودش نمرد. ایرانیان هزار سالی آن را در امپراتوری های خود نگهداشتند و به دیگران آموختند. ما در شرمساری این دوران سیاه تاریخ خود حق داریم به روز جهانی کورش ببالیم. از آن مهم تر وظیفه داریم بار
روز کورش، بازشناسی سهم بزرگ ایران
بازشناسی جایگاه کورش بزرگ در تاریخ جهانی يک استثناست. پادشاهان و کشورگشایان در تاریخ فراوان بوده اند و بسیاری در اقتدار و دامنه امپراتوری های خود از کورش درگذشته اند. اینکه از میان همه آنان کورش هخامنشی چنین بزرگ داشته می شود به دستاورد های تمدنی برمی گردد که کورش بزرگ ترین نماینده آن بود. اگر بپذیریم که حقوق بشر یا به زبان دیگر دمکراسی لیبرال از دو جزء حق و آزادی ترکیب شده است آنگاه سهم بزرگ کورش و ایران هخامنشی را در پیشبرد این هردو بهتر خواهیم شناخت. در فضای عمومی فرهنگی ایران هخامنشی ــ زرتشتی که تا اشکانیان کشید، آزادی مذهبی و حق مردمان به داشتن باور های خود و احترام به فرد انسانی ــ اگرچه در چهارچوب یک نظام سیاسی بسته و استبدادی ــ یک گام بلند در حقوق بشر بشمار می رفت. آزادمنشی و رواداری ایرانی دست در دست دمکراسی یونانی همزمان خود پایه های دمکراسی لیبرال را در عرصه عمل و نظر گذاشتند.کورش آزاد منشی و رواداری آن فرهنگ را به قلمرو جنگ و سیاست برد و دو هزار و پانصد سال پیش از بیشتر جهان امروز نیز پیشتر افتاد. او لکه کشتار و تاراج و ویرانی شهر ها و برده ساختن مردمان را برای نخستین بار از دیگر فرزندانی شایسته چنان نیای بزرگی بشویم.
پاينده ايران
زنده باد ملت ايران
حزب مشروطه ايران
۱۳۸۶ آبان ۱۴, دوشنبه
مجمع عمومی شاخه واشینگتن حزب مشروطه ایران
مجمع عمومی شاخه واشنگتن حزب مشروطه ايران پيش از ظهر روز يکشنبه برابر 21 اکتبر 2007 با حضور شماری از همووندان آن شاخه برگزار شد. در اين نشست جناب دکتر خسرو اکمل ضمن تشريح شرايط سياسی اجتماعی امروز ايران، هموندان را به فعاليت بيشتر حزبی فراخواندند. سپس آقای مهدی مفخمی گزارش کوتاهی از عملکرد يکساله شورای شاخه ارايه داد.آنگاه طبق اساسنامه برای انتخاب شورای جديد شاخه رای گيری شد و هموندان زير به ترتيب رای برگزيده شدند:آقای حسين اسماعيليان آقای احمد مظاهری آقای مهدی مفخمی.آقای جواد آرياناآقای سينا دبستانی و آقای ناصر رحيمی به عنوان عضو جانشينشورای تازه در اولين نشست خود آقای مهدی مفخمی را به سمت رييس شاخه برگزيد.
چنین گفت کورش کبیر ؛
فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و
مومیایی
به خاک بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات
خاک ایران را تشکیل دهد.
مومیایی
به خاک بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات
خاک ایران را تشکیل دهد.
انفجار آرژانتین؛ آغاز نشست پلیس بین الملل در مراکش
به گزارش خبرگزاری فرانسه، هفتاد و ششمین مجمع عمومی پلیس بین الملل (اینترپل) امروز با حضور 600 نماینده از 144 کشور در مراکش آغاز بکار کرد .در این نشست که تا روز پنجشنبه ادامه خواهد داشت، مسایل مربوط به تروریسم بین الملل و درخواست آرژانتين مبنی بر صدور قرار بازداشت بین المللی برای پنج تن از مقامات رژیم تهران كه در انفجار تروريستی کانون همیاری یهودیان بوئنوس آيرس در سال 1994 دست داشتند، مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت.
در نشست ماه مارس گذشته اينترپل که در مقر این سازمان در ليون فرانسه برگزار گردید، در پی اعتراض هیئت جمهوری اسلامی، تصميم گرفته شد كه تصميم نهايی در مورد پرونده بمب گذاری آرژانتین در اجلاس بعدی مجمع عمومی اين سازمان در مراکش اتخاذ شود.
محسن بهاروند، كاردار جمهوری اسلامی در آرژانتين با نگرانی از پیامدهای تصمیم اینترپل گفت "ما به اينترپل هشدار می دهيم تحت فشار آمریکا قرار نگيرد و خود را از اين بازی سياسی دور نگاه دارد."
وی با لحن تهدیدآمیزی گفت "در صورت وارد شدن به اين بازی، صدور قرار بازداشت برای مقامات جمهوری اسلامی، پايان آن نخواهد بود."
وضعیت قرمز در انتظار مقامات رژیم
خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز در گزارشی نوشت در اجلاس مجمع عمومی اینترپل در مراکش، درخواست آرژانتین مبنی بر صدور وضعیت قرمز برای چند تن از مقامات رژیم تهران بررسی خواهد شد.
وضعیت قرمز در اسناد پلیس اینترپل به این معنی است که فرد متهم برای استرداد احتمالی تحت تعقیب قرار می گیرد. هرچند صدور این وضعیت، کشورها را ملزم به بازداشت یا استرداد متهمان نخواهد کرد اما افرادی که وضعیت قرمز گرفته باشند، در فهرست تحت تعقیب اینترپل قرار خواهند گرفت.
خاطرنشان می شود سال گذشته دستگاه قضاييه آرژانتين حكم جلب رفسنجانی، رئیس جمهور وقت و هفت تن از وزيران و مقامات بلندپايه دوران رياست جمهوری او را به اتهام جنايت عليه بشريت و به عنوان طراحان و مجريان انفجار تروريستی سال 1994 صادر کرد.
علاوه بر رفسنجانی، هفت تن از مقامات دوران رياست جمهوری وی كه حكم جلب بين المللی آنها توسط دستگاه قضايی آرژانتين صادر شده، عبارتند از علی اكبر ولايتی، وزير امور خارجه، علی فلاحيان، وزير اطلاعات، محسن رضايی، سرکرده سپاه پاسداران، احمد وحيدی، سركرده نیروی تروريستی قدس، محسن ربانی و احمد رضا اصغری، دو ديپلمات رژيم و عماد مغنيه، سركرده سابق بخش امنيتی گروه تروریستی حزب الله لبنان.
آلبرتو نیسمان، دادستان آرژانتین و شاکی پرونده در آستانه سفر به مراکش اعلام کرد رژیم تهران به طور مداوم تلاش می کند این مسئله را سیاسی جلوه دهد در حالی که این یک پرونده قضایی است.
وی افزود ما بهمراه خود تمام مدارک را به مراکش می بریم و قصد داریم در این اجلاس توضیح دهیم که چرا این متهمان باید تحت تعقیب قرار گیرند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، هفتاد و ششمین مجمع عمومی پلیس بین الملل (اینترپل) امروز با حضور 600 نماینده از 144 کشور در مراکش آغاز بکار کرد .در این نشست که تا روز پنجشنبه ادامه خواهد داشت، مسایل مربوط به تروریسم بین الملل و درخواست آرژانتين مبنی بر صدور قرار بازداشت بین المللی برای پنج تن از مقامات رژیم تهران كه در انفجار تروريستی کانون همیاری یهودیان بوئنوس آيرس در سال 1994 دست داشتند، مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت.
در نشست ماه مارس گذشته اينترپل که در مقر این سازمان در ليون فرانسه برگزار گردید، در پی اعتراض هیئت جمهوری اسلامی، تصميم گرفته شد كه تصميم نهايی در مورد پرونده بمب گذاری آرژانتین در اجلاس بعدی مجمع عمومی اين سازمان در مراکش اتخاذ شود.
محسن بهاروند، كاردار جمهوری اسلامی در آرژانتين با نگرانی از پیامدهای تصمیم اینترپل گفت "ما به اينترپل هشدار می دهيم تحت فشار آمریکا قرار نگيرد و خود را از اين بازی سياسی دور نگاه دارد."
وی با لحن تهدیدآمیزی گفت "در صورت وارد شدن به اين بازی، صدور قرار بازداشت برای مقامات جمهوری اسلامی، پايان آن نخواهد بود."
وضعیت قرمز در انتظار مقامات رژیم
خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز در گزارشی نوشت در اجلاس مجمع عمومی اینترپل در مراکش، درخواست آرژانتین مبنی بر صدور وضعیت قرمز برای چند تن از مقامات رژیم تهران بررسی خواهد شد.
وضعیت قرمز در اسناد پلیس اینترپل به این معنی است که فرد متهم برای استرداد احتمالی تحت تعقیب قرار می گیرد. هرچند صدور این وضعیت، کشورها را ملزم به بازداشت یا استرداد متهمان نخواهد کرد اما افرادی که وضعیت قرمز گرفته باشند، در فهرست تحت تعقیب اینترپل قرار خواهند گرفت.
خاطرنشان می شود سال گذشته دستگاه قضاييه آرژانتين حكم جلب رفسنجانی، رئیس جمهور وقت و هفت تن از وزيران و مقامات بلندپايه دوران رياست جمهوری او را به اتهام جنايت عليه بشريت و به عنوان طراحان و مجريان انفجار تروريستی سال 1994 صادر کرد.
علاوه بر رفسنجانی، هفت تن از مقامات دوران رياست جمهوری وی كه حكم جلب بين المللی آنها توسط دستگاه قضايی آرژانتين صادر شده، عبارتند از علی اكبر ولايتی، وزير امور خارجه، علی فلاحيان، وزير اطلاعات، محسن رضايی، سرکرده سپاه پاسداران، احمد وحيدی، سركرده نیروی تروريستی قدس، محسن ربانی و احمد رضا اصغری، دو ديپلمات رژيم و عماد مغنيه، سركرده سابق بخش امنيتی گروه تروریستی حزب الله لبنان.
آلبرتو نیسمان، دادستان آرژانتین و شاکی پرونده در آستانه سفر به مراکش اعلام کرد رژیم تهران به طور مداوم تلاش می کند این مسئله را سیاسی جلوه دهد در حالی که این یک پرونده قضایی است.
وی افزود ما بهمراه خود تمام مدارک را به مراکش می بریم و قصد داریم در این اجلاس توضیح دهیم که چرا این متهمان باید تحت تعقیب قرار گیرند.
منشور ازادی کورش بزرگ
منشور آزادی کوروش بزرگ.
"اينک که به ياری مزدا تاج پادشاهی ايران و بابل و کشور های اطراف را بر سر گذاشه ام اعلام می کنم تا روزی که زنده هستم و اورمزد توفيق پادشاهی را به من ميدهد دين و آيين و رسوم ملت هايی را که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذشت که حکام و زير دستان من نيز آنانرا کوچک شمارند يا نسبت به آنها بی حرمتی روا دارند. من هرگز فرمانروايی خود را بر هيچ ملت، قوميت و سرزمينی تحميل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا پادشاه خود بداند و من برای حکمرانی بر آنها مبادرت به جنگ نخواهم کرد.
من تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق پادشاهی را به من می دهد، نخواهم گذاشت کسی بر ديگری ظلم کند و اگر کسی مظلوم واقع شد من حق وی را از ستمگر خواهم ستاند و باو باز خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد. نخواهم گذاشت ." از کتاب (سرزمين جاويد، ماراموال ديگری را به زور و يا روش ديگر بدون پرداخت بهای آن و بر خلاف خواست صاحب مال آن را به چنگ آورد. نخواهم گذاشت شخصی ـ ديگری را به بيگاری گرفته و بدون پرداخت دستمزد او را به کار گيرد.
من امروز اعلام می دارم که هر کس آزاد است هر دينی را که خواست بپرستد و در هر مکان و سرزمينی که دلخواه اوست زيست نمايد، بشرط آنکه به حقوق ديگران لطمه نزند. من اعلام می کنم هر کس پاسخگوی اعمال خود است و هيچ کس را نبايد به خاطر گناه ديگری يا خويشاوندان او مجازات کرد. پادافراه برادر گنهکار و بر عکس به کلی ممنوع است و اگر يکی از افراد خانواده ای يا قبيله ای مرتکب گناهی شود تنها او بايد مجازات شود نه ديگران. نخواهم گذاشت مردان و يا زنان را به عنوان غلام و کنيز بفروشند و حکام وفرمانروايان من نيز می بايست از آن جلوگيری کنند. آيين بردگی را بايد به کلی از جهان برانداخت. از اهورامزدا خواهانم که مرا در کارم کامياب گرداندژين ماله)
"اينک که به ياری مزدا تاج پادشاهی ايران و بابل و کشور های اطراف را بر سر گذاشه ام اعلام می کنم تا روزی که زنده هستم و اورمزد توفيق پادشاهی را به من ميدهد دين و آيين و رسوم ملت هايی را که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذشت که حکام و زير دستان من نيز آنانرا کوچک شمارند يا نسبت به آنها بی حرمتی روا دارند. من هرگز فرمانروايی خود را بر هيچ ملت، قوميت و سرزمينی تحميل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا پادشاه خود بداند و من برای حکمرانی بر آنها مبادرت به جنگ نخواهم کرد.
من تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق پادشاهی را به من می دهد، نخواهم گذاشت کسی بر ديگری ظلم کند و اگر کسی مظلوم واقع شد من حق وی را از ستمگر خواهم ستاند و باو باز خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد. نخواهم گذاشت ." از کتاب (سرزمين جاويد، ماراموال ديگری را به زور و يا روش ديگر بدون پرداخت بهای آن و بر خلاف خواست صاحب مال آن را به چنگ آورد. نخواهم گذاشت شخصی ـ ديگری را به بيگاری گرفته و بدون پرداخت دستمزد او را به کار گيرد.
من امروز اعلام می دارم که هر کس آزاد است هر دينی را که خواست بپرستد و در هر مکان و سرزمينی که دلخواه اوست زيست نمايد، بشرط آنکه به حقوق ديگران لطمه نزند. من اعلام می کنم هر کس پاسخگوی اعمال خود است و هيچ کس را نبايد به خاطر گناه ديگری يا خويشاوندان او مجازات کرد. پادافراه برادر گنهکار و بر عکس به کلی ممنوع است و اگر يکی از افراد خانواده ای يا قبيله ای مرتکب گناهی شود تنها او بايد مجازات شود نه ديگران. نخواهم گذاشت مردان و يا زنان را به عنوان غلام و کنيز بفروشند و حکام وفرمانروايان من نيز می بايست از آن جلوگيری کنند. آيين بردگی را بايد به کلی از جهان برانداخت. از اهورامزدا خواهانم که مرا در کارم کامياب گرداندژين ماله)
۱۳۸۶ آبان ۱۰, پنجشنبه
نخست ببینیم هدف ما چیست؟
نخست ببینیم هدف ما چیست؟
داريوش همايون
بر خلاف آنچه تصور میشود امر بدیهی به معنی بی نیاز از موشکافی و روشنگری در جهان وجود ندارد (علم از باریک شدن بر امور بدیهی آغاز شد.) مبارزه با جمهوری اسلامی که سه دههای دلمشغولی عموم ایرانیان فعال تبعیدی بوده از همان بدیهیهاست که از سوی همگان مسلم گرفته شده است. به خوبی میتوان ادعا کرد که اگر پس از نزدیک سی سال هنوز اینهمه آشفتگی و پراکندگی در این جماعت کاهنده دیده میشود از آن است که نخست درباره تکلیفی که بیدرنگ پس از رهائی از رژيم برخود گرفتند اندیشه نکردند. مبارزه لازم بود ولی برای آنکه به جائی برسد هدفهای روشن و استراتژی متناسب با آن میخواست. تغییر رژیم، یا به زبان دیگر سرنگونی آن، دست کم در نخستین سالها چنان هدف آسانی به شمار میرفت که اگر کسی میخواست اندکی ژرفتر به آن بنگرد از هر سو به رخش میکشیدند که " دوصد گفته چون نیم کردار نیست." (امروز برایش شایعه میسازند که با رژیم تماس گرفته است!) جماعات بیشماری با انگیزههای گوناگون ــ از انتقامجوئی تا جبران زیانها تا برقراری نظام سياسی وشکل حکومت دلخواه ــ همه سخن از سرنگونی رژیم میراندند و با بیاثر کردن یکدیگر، در عمل به ماندگاریش کمک میکردند. با گذشت سالها و پابرجائی رژیم و تحولات پراهمیت در ایران و در موقعیت بینالمللی مسئله پیچیدهتر شد. اشکال از آنجا برخاست که صرف تغییر رژِیم نه هدف روشنی بود که بتواند گروههای بزرگی را بسیج کند، به این معنی که در مبارزه منظم نگهدارد، و نه به آن آسانیها بود که میپنداشتند. اختلافات که از همان نخستین روزها برسر آنچه میباید بجای این رژيم بیاید بروز کرد، در نبود کوشش جدی برای رسیدن به يک همرائی بر امر ملی و نه گروهی، پیوسته بیشتر شد؛ و پایداری دستگاه حکومتی آخوندی و اندک اندک سپاهی-اطلاعاتی، دربرابر دشواریهای از هر گونه، شمار فزایندهای را از سرنگونیخواهان به کنارهگيری رساند و میرساند. اکنون با این تجربه در پشت سر، زمان آن است که از امر بدیهی آغاز کنیم و نخست بپرسیم که هدف ما چیست؟ سرنگونی رژیم هدفی است که برای بیشتر ما که این سرنوشت شوم را برای ایران نمیپسندیم اهمیت تمام دارد، ولی به همان اندازه اهميت، جایگزینی است که برای جمهوری اسلامی میخواهیم و بهائی است که آمادهایم ملت ایران برای سرنگونی آن بپردازد ــ به ویژه اکنون که کسانی از ایرانی و بیگانه گزینه حمله ویرانگر نظامی را دربرابر مردم ایران مینهند. ما میخواهیم مانند مجاهدین آن زمان در پشت زنجیر تانکهای عراقی، یا امروز در زیر سایه بمبافکنهای امریکائی به قدرت برسیم یا برای هدف بزرگتری مبارزه میکنیم؟ در اینجا روی سخن با کسانی نیست که تنها به انتقامجوئی میاندیشند، یا "ایستادهاند که پادشاهی به ایران برنگردد،" یا پادشاهی و ديگر هیچ، یا تنها مصدق است و بس. آنها در واقع از مبارزه بیرون هستند زیرا مسئله ملی را به اندازه هدفهای کوچک خود رساندهاند؛ هدفهای آنان ارتباطی با موقعیت مرگ و زندگی ما به عنوان یک ملت ندارد. آوردن نمونه آن گروهها و گرایشها از این رو سودمند است که موضوع "پس از جمهوری اسلامی" را به جای شایستهاش در مبارزه بالا میبرد. برچیدن رژیم اسلامی هدف نهائی نیست؛ هدف مرحله اول و وسیله لازم و صرفنظر نکردنی برای رسیدن به هدف نهائی است ــ ایرانی که بجای این پارگین اخلاقی و سیاسی میخواهیم. اکنون که دانستهایم پریشیدگی در اندیشه به چه بهائی تمام شده است میباید مسئله را در همه سویههایش روشنتر کنیم. هدف نهائی خود را از مبارزه چنان قرار دهیم که نخست، بتواند بیشترین و بهترین را (کسانی که به همه ایران و ایرانیان میاندیشند،) از آنها که در میدان ماندهاند، به همرائی برساند؛ و دوم، با هر فراز و نشیب در احوال رژیم دگرگون نشود؛ و سوم، ارزش مبارزه و گذاشتن نیرو، جانفشانی به کنار، را داشته باشد. استراتژی و تاکتیکهای مناسب مبارزه برای چنان هدفهائی پس از آن میآید و طبعا میباید چنان باشد که نه به هدف نهائی و نه به هدف مرحله اول یعنی تغییر رژیم آسیبی برساند.
* * *
این گونه نگریستن به تکلیفی که بر خود قرار دادهایم سبب میشود که مبارزه را چنانکه بایست جدی بگیریم. جدی گرفتن مبارزه به معنی آن است که در هر گام به هدف نهائی و هدف مرحله اول خود بیندیشیم و کاری نکنیم و سخنی نگوئیم که در خدمت آنها نباشد. جدی گرفتن همچنین به این معنی است که شعار سرنگونی دادن را جانشین مبارزه نکنیم. اگر با نوشتن و گفتن سرنگونی اتفاقی نیفتاد نا امید نشویم و از آن بدتر چپ و راست را مسئول بیهوده ماندن شعارهای خود نشماریم. مبارزه با سرنگونی یکی نیست. هر مبارزه به سرنگونی نمیانجامد و بسا "مبارزه"ها به ضد خود عمل میکند. تنها مبارزات درست و موثر به یاری عوامل دیگر، مهمتر از همه اقدامات خود رژیمها، به سرنگونی انجامیده است. حالت دیگر، و بدترینی نیز هست و آن سرنگونی با مداخله بيگانگان و همکاری دستنشاندگان داخلی آنهاست. چنانکه میبینیم سرنگونی هم شرایط دارد. اینکه مبارزه لزوما به سرنگونی، به ويژه دربرابر يک رژيم مجهز و بی هيچ ملاحظه، نخواهد انجامید یک نکته کلیدی است و پافشاری از یک سو، و انعطافپذیری در تاکتیکها را از سوی دیگر میطلبد. ما میباید گاه برضد امید، خوشبینی خود را به پیروزی نگهداریم. همین که ما پس از بیست و هشت سال لازم است در باره هدفها و استراتژی و تاکتیکهای مبارزه بیندیشیم و از مقدمات آغاز کنیم پیچیدگی موقعیتی را که درگیر آنیم نشان میدهد. این بیست و هشت ساله بیهودگی و بیربطی و آسیبرسانی بیشتر کارهائی را که به نام مبارزه شده است نشان میدهد. دهها هزار تن در چنان مدت طولانی و با صرف شاید صدها میلیون دلار نه رژیم را سرنگون کردهاند نه مبارزهشان در شرایط خوبی است. از آن همه تلاشها امروز بقایائی این سو و آن سو مانده است که اگر درست عمل کند اتفاقا در دو زمینه مهم اوضاع و احوالش مساعدتر از هر زمان است. نزدیک شدن به همرائی برسر هدف نهائی مبارزه يکی از این زمینههاست. برقراری یک دمکراسی عرفیگرا برپایه اعلامیه جهانی حقوق بشر در کشوری یکپارچه و مال همه ایرانیان و به دست ایرانیان هدفی است که در چپ و راست طیف سیاسی بیشترین جاذبه را دارد. کوشش بیست و چند ساله برای یافتن یک گفتمان ملی و فراتر از ملاحظات گروهی بیهوده نمانده است. ما سرانجام به يک گفتمان مشترک رسیدهایم که مانند رشتهای ناپیدا مبارزان را در درون و بیرون ایران بهم میپیوندد ــ اختلافاتشان باهم هر اندازه باشد. خرده گفتمانهائی مانند پادشاهی و جمهوری، یا فدرالیسم زبانی تا حد دشمنی و جدائی، همچنانکه جنگ برسر رویدادها و شخصیتهای تاریخی از نیروی زندگی بیبهرهاند. مسئله مردم حکومتی است که برگزیده و در خدمت آنها باشد و همین است که در قلب گفتمان ملی قرار دارد. ورشکستگی همه سویه جمهوری اسلامی، و بیگانگی مردم حتی توده مذهبی از گروههای فرمانروا ــ از آخوند و سپاهی- امنیتی ــ زمینه دیگر است. از خط امام تا عملگرا و از اصلاح طلب دوم خردادی تا اصولگرا همه رنگهای رژيم آزموده شده است. دیگر کسی امید رهائی را در جمهوری اسلامی نمیبیند. ممکن است مردم از ناگزیری تحمل کنند ولی مانند دورههائی در گذشته ــ پس از جنگ و پس از دوم خرداد ــ گول نخواهند خورد. جمهوری اسلامی سیر "تکاملی" خود را کرده است، همه گونه فرصت در اختیارش بوده است ــ تازهترینش درامدهای افسانهای نفتی که اجازه داد در دو سال صد و چهل میلیارد دلار مصرف کنند. مذهب به عنوان کشورداری، فلسفه فراگیر زندگی، و ابزار پیشبرد جامعه و بهروزی مردمان همین است که پس از بیست و هشت سال تجربه میبینیم. از فولکلور آخوندی با روضهخوانی و رسالهها و کتاب دعا هایش همین فاجعهای در میآید که هر روز در سطح و ژرفای جامعه جریان دارد. در پایان تونل دراز، کورسوئی اگر نه نوری پدیدار شده است. پایان ناگزیر رژیم نزدیکتر مینماید. اکنون میتوان در آرزوی قدرت کشور را هم فدا کرد. میتوان هرچه بیشتر و بیملاحظهتر خواست، و راه را بر هر همرائی بست. میتوان بند و بست را بجای همبستگی، حتی جایگزینی رژیم اسلامی گذاشت و در ضرورت حمله نظامی به ایران استدلال بافت. میتوان مانند بسیاری از واماندگان ترحمانگیز تاریخ، روز تا شب "سقط گفت و نفرین و دشنام داد." همچنین میتوان از فرصتی که یکبار دیگر در این صد ساله برای انسانی کردن جامعه و حکومت ایران پیدا شده است بهره گرفت و طرحی دیگر درانداخت که برای بسیاری از ما میباید از خودمان و رویکردهامان آغاز شود. زمان بزرگترین دشمن و خدمتگزار ماست، بسته به اینکه با خودمان چه کنیم.
داريوش همايون
بر خلاف آنچه تصور میشود امر بدیهی به معنی بی نیاز از موشکافی و روشنگری در جهان وجود ندارد (علم از باریک شدن بر امور بدیهی آغاز شد.) مبارزه با جمهوری اسلامی که سه دههای دلمشغولی عموم ایرانیان فعال تبعیدی بوده از همان بدیهیهاست که از سوی همگان مسلم گرفته شده است. به خوبی میتوان ادعا کرد که اگر پس از نزدیک سی سال هنوز اینهمه آشفتگی و پراکندگی در این جماعت کاهنده دیده میشود از آن است که نخست درباره تکلیفی که بیدرنگ پس از رهائی از رژيم برخود گرفتند اندیشه نکردند. مبارزه لازم بود ولی برای آنکه به جائی برسد هدفهای روشن و استراتژی متناسب با آن میخواست. تغییر رژیم، یا به زبان دیگر سرنگونی آن، دست کم در نخستین سالها چنان هدف آسانی به شمار میرفت که اگر کسی میخواست اندکی ژرفتر به آن بنگرد از هر سو به رخش میکشیدند که " دوصد گفته چون نیم کردار نیست." (امروز برایش شایعه میسازند که با رژیم تماس گرفته است!) جماعات بیشماری با انگیزههای گوناگون ــ از انتقامجوئی تا جبران زیانها تا برقراری نظام سياسی وشکل حکومت دلخواه ــ همه سخن از سرنگونی رژیم میراندند و با بیاثر کردن یکدیگر، در عمل به ماندگاریش کمک میکردند. با گذشت سالها و پابرجائی رژیم و تحولات پراهمیت در ایران و در موقعیت بینالمللی مسئله پیچیدهتر شد. اشکال از آنجا برخاست که صرف تغییر رژِیم نه هدف روشنی بود که بتواند گروههای بزرگی را بسیج کند، به این معنی که در مبارزه منظم نگهدارد، و نه به آن آسانیها بود که میپنداشتند. اختلافات که از همان نخستین روزها برسر آنچه میباید بجای این رژيم بیاید بروز کرد، در نبود کوشش جدی برای رسیدن به يک همرائی بر امر ملی و نه گروهی، پیوسته بیشتر شد؛ و پایداری دستگاه حکومتی آخوندی و اندک اندک سپاهی-اطلاعاتی، دربرابر دشواریهای از هر گونه، شمار فزایندهای را از سرنگونیخواهان به کنارهگيری رساند و میرساند. اکنون با این تجربه در پشت سر، زمان آن است که از امر بدیهی آغاز کنیم و نخست بپرسیم که هدف ما چیست؟ سرنگونی رژیم هدفی است که برای بیشتر ما که این سرنوشت شوم را برای ایران نمیپسندیم اهمیت تمام دارد، ولی به همان اندازه اهميت، جایگزینی است که برای جمهوری اسلامی میخواهیم و بهائی است که آمادهایم ملت ایران برای سرنگونی آن بپردازد ــ به ویژه اکنون که کسانی از ایرانی و بیگانه گزینه حمله ویرانگر نظامی را دربرابر مردم ایران مینهند. ما میخواهیم مانند مجاهدین آن زمان در پشت زنجیر تانکهای عراقی، یا امروز در زیر سایه بمبافکنهای امریکائی به قدرت برسیم یا برای هدف بزرگتری مبارزه میکنیم؟ در اینجا روی سخن با کسانی نیست که تنها به انتقامجوئی میاندیشند، یا "ایستادهاند که پادشاهی به ایران برنگردد،" یا پادشاهی و ديگر هیچ، یا تنها مصدق است و بس. آنها در واقع از مبارزه بیرون هستند زیرا مسئله ملی را به اندازه هدفهای کوچک خود رساندهاند؛ هدفهای آنان ارتباطی با موقعیت مرگ و زندگی ما به عنوان یک ملت ندارد. آوردن نمونه آن گروهها و گرایشها از این رو سودمند است که موضوع "پس از جمهوری اسلامی" را به جای شایستهاش در مبارزه بالا میبرد. برچیدن رژیم اسلامی هدف نهائی نیست؛ هدف مرحله اول و وسیله لازم و صرفنظر نکردنی برای رسیدن به هدف نهائی است ــ ایرانی که بجای این پارگین اخلاقی و سیاسی میخواهیم. اکنون که دانستهایم پریشیدگی در اندیشه به چه بهائی تمام شده است میباید مسئله را در همه سویههایش روشنتر کنیم. هدف نهائی خود را از مبارزه چنان قرار دهیم که نخست، بتواند بیشترین و بهترین را (کسانی که به همه ایران و ایرانیان میاندیشند،) از آنها که در میدان ماندهاند، به همرائی برساند؛ و دوم، با هر فراز و نشیب در احوال رژیم دگرگون نشود؛ و سوم، ارزش مبارزه و گذاشتن نیرو، جانفشانی به کنار، را داشته باشد. استراتژی و تاکتیکهای مناسب مبارزه برای چنان هدفهائی پس از آن میآید و طبعا میباید چنان باشد که نه به هدف نهائی و نه به هدف مرحله اول یعنی تغییر رژیم آسیبی برساند.
* * *
این گونه نگریستن به تکلیفی که بر خود قرار دادهایم سبب میشود که مبارزه را چنانکه بایست جدی بگیریم. جدی گرفتن مبارزه به معنی آن است که در هر گام به هدف نهائی و هدف مرحله اول خود بیندیشیم و کاری نکنیم و سخنی نگوئیم که در خدمت آنها نباشد. جدی گرفتن همچنین به این معنی است که شعار سرنگونی دادن را جانشین مبارزه نکنیم. اگر با نوشتن و گفتن سرنگونی اتفاقی نیفتاد نا امید نشویم و از آن بدتر چپ و راست را مسئول بیهوده ماندن شعارهای خود نشماریم. مبارزه با سرنگونی یکی نیست. هر مبارزه به سرنگونی نمیانجامد و بسا "مبارزه"ها به ضد خود عمل میکند. تنها مبارزات درست و موثر به یاری عوامل دیگر، مهمتر از همه اقدامات خود رژیمها، به سرنگونی انجامیده است. حالت دیگر، و بدترینی نیز هست و آن سرنگونی با مداخله بيگانگان و همکاری دستنشاندگان داخلی آنهاست. چنانکه میبینیم سرنگونی هم شرایط دارد. اینکه مبارزه لزوما به سرنگونی، به ويژه دربرابر يک رژيم مجهز و بی هيچ ملاحظه، نخواهد انجامید یک نکته کلیدی است و پافشاری از یک سو، و انعطافپذیری در تاکتیکها را از سوی دیگر میطلبد. ما میباید گاه برضد امید، خوشبینی خود را به پیروزی نگهداریم. همین که ما پس از بیست و هشت سال لازم است در باره هدفها و استراتژی و تاکتیکهای مبارزه بیندیشیم و از مقدمات آغاز کنیم پیچیدگی موقعیتی را که درگیر آنیم نشان میدهد. این بیست و هشت ساله بیهودگی و بیربطی و آسیبرسانی بیشتر کارهائی را که به نام مبارزه شده است نشان میدهد. دهها هزار تن در چنان مدت طولانی و با صرف شاید صدها میلیون دلار نه رژیم را سرنگون کردهاند نه مبارزهشان در شرایط خوبی است. از آن همه تلاشها امروز بقایائی این سو و آن سو مانده است که اگر درست عمل کند اتفاقا در دو زمینه مهم اوضاع و احوالش مساعدتر از هر زمان است. نزدیک شدن به همرائی برسر هدف نهائی مبارزه يکی از این زمینههاست. برقراری یک دمکراسی عرفیگرا برپایه اعلامیه جهانی حقوق بشر در کشوری یکپارچه و مال همه ایرانیان و به دست ایرانیان هدفی است که در چپ و راست طیف سیاسی بیشترین جاذبه را دارد. کوشش بیست و چند ساله برای یافتن یک گفتمان ملی و فراتر از ملاحظات گروهی بیهوده نمانده است. ما سرانجام به يک گفتمان مشترک رسیدهایم که مانند رشتهای ناپیدا مبارزان را در درون و بیرون ایران بهم میپیوندد ــ اختلافاتشان باهم هر اندازه باشد. خرده گفتمانهائی مانند پادشاهی و جمهوری، یا فدرالیسم زبانی تا حد دشمنی و جدائی، همچنانکه جنگ برسر رویدادها و شخصیتهای تاریخی از نیروی زندگی بیبهرهاند. مسئله مردم حکومتی است که برگزیده و در خدمت آنها باشد و همین است که در قلب گفتمان ملی قرار دارد. ورشکستگی همه سویه جمهوری اسلامی، و بیگانگی مردم حتی توده مذهبی از گروههای فرمانروا ــ از آخوند و سپاهی- امنیتی ــ زمینه دیگر است. از خط امام تا عملگرا و از اصلاح طلب دوم خردادی تا اصولگرا همه رنگهای رژيم آزموده شده است. دیگر کسی امید رهائی را در جمهوری اسلامی نمیبیند. ممکن است مردم از ناگزیری تحمل کنند ولی مانند دورههائی در گذشته ــ پس از جنگ و پس از دوم خرداد ــ گول نخواهند خورد. جمهوری اسلامی سیر "تکاملی" خود را کرده است، همه گونه فرصت در اختیارش بوده است ــ تازهترینش درامدهای افسانهای نفتی که اجازه داد در دو سال صد و چهل میلیارد دلار مصرف کنند. مذهب به عنوان کشورداری، فلسفه فراگیر زندگی، و ابزار پیشبرد جامعه و بهروزی مردمان همین است که پس از بیست و هشت سال تجربه میبینیم. از فولکلور آخوندی با روضهخوانی و رسالهها و کتاب دعا هایش همین فاجعهای در میآید که هر روز در سطح و ژرفای جامعه جریان دارد. در پایان تونل دراز، کورسوئی اگر نه نوری پدیدار شده است. پایان ناگزیر رژیم نزدیکتر مینماید. اکنون میتوان در آرزوی قدرت کشور را هم فدا کرد. میتوان هرچه بیشتر و بیملاحظهتر خواست، و راه را بر هر همرائی بست. میتوان بند و بست را بجای همبستگی، حتی جایگزینی رژیم اسلامی گذاشت و در ضرورت حمله نظامی به ایران استدلال بافت. میتوان مانند بسیاری از واماندگان ترحمانگیز تاریخ، روز تا شب "سقط گفت و نفرین و دشنام داد." همچنین میتوان از فرصتی که یکبار دیگر در این صد ساله برای انسانی کردن جامعه و حکومت ایران پیدا شده است بهره گرفت و طرحی دیگر درانداخت که برای بسیاری از ما میباید از خودمان و رویکردهامان آغاز شود. زمان بزرگترین دشمن و خدمتگزار ماست، بسته به اینکه با خودمان چه کنیم.
اشتراک در:
پستها (Atom)