تنش میان ملی و مذهبی در نظام آخوندی هست و تا هر کدام بر سر جای شان نشانده نشوند خواهد بود؛ در سه ساله گذشته به ویژه به نظر می رسد که مذهبیان خیز نهائی را برای نابود کردن ایران و در آوردن ش به کشور امام زمان برداشته اند اندکی از جمهوری اسلامی برنیامده، نویسندگانی "انقلاب شکوهمند" را حمله دوم اعراب نامیدند و هر سال که از این بیست و نه سال گذشته درستی نظر آنها را بیشتر نشان داده است. کارزار خستگی ناپذیر آخوند های فرمانروا و هزاران و صد هزارانی که به خدمت آنها کمر بسته اند بر ضد عنصر ایرانی ــ و بر ضد آنچه از زیبائی و والائی که دست شان می رسد ــ یکی از زننده ترین جلوه های حکومت اسلامی است. انقلابی که رنگ ملی مذهبی به آن داده بودند نمی توانست ناسازگاری آشکار این بندبازی و تقلب ایدئولوژیک را تاب آورد. انقلاب، مذهبی بود و حکومت آن هر چه بیشتر زائده های ملی را پس از مصرف بدور افکند. در ایران ستیزی خمینی و پیروان ش تنها ملاحظات ایدئولوژیک در کار نمی بود. جدا از اینکه پرورش حوزه ای و حذف کردن تاریخ و فرهنگ بشری به سود یک دوره کوتاه و چند شخصیت محدود، روان های کوچک آنان را به دشمنی با هر چه جز خود شان است برمی انگیخت، ناگزیر بودند به یک ملاحظه حیاتی عملی نیز بیندیشند. آخوند ها صد سال دیر رسیده بودند. جامعه ایرانی از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، دو سه سده را ــ از بسیاری جهات ــ درنوردیده بود. آنها تنها با ایرانی سر و کار نداشتند که به 1400 سال تاریخ پر افتخار و استثنائی پیش از اسلام خود سربلند بود و زخم آن حمله نخستین را هنوز بر دل داشت. اسلامی ها برای آنکه بمانند بایست هم آن صد سال و هم آن 1400 سال را نابود می کردند. بهشتی که هوشمند ترین رهبر انقلابی بود در همان آغاز کار، هم مشکل رژیم تازه را دریافت و هم چاره آن را. او گفت ما [آخوند های بی خبر و خشک مغز] نمی توانیم به اندازه یک جامعه امروزی مانند ایران برسیم؛ می باید جامعه را به اندازه خود مان برسانیم. مذهب درجا زننده ای که توانسته بودند آن را با لگد انقلاب، پنج سده به پس رانند بایست آنچه را که از پیشرفت و روشنگری و والائی در برابر می یافت در بحار الانوار دفن کند. عرب ها برای اسلامی کردن ایران دویست سال و درجات باور نکردنی خشونت و کشتار لازم می داشتند. در کشوری که توده مردم خواندن و نوشتن نمی دانست و میان مناطق گوناگون آن، چه رسد به جهان بیرون، ارتباطی نبود باز ایرانیان، عرب نشدند و گذشته خود را پاک فراموش نکردند. ایران پیش از اسلام، ایران غیر از اسلام، مانند شعله هائی از یک آتش درونی در اینجا و آنجا همچنان درخشید و در کوچک ترین فرصت از زیر خاکستر بیرون آمد و سرانجام در جنبش مشروطه با شعار زنده باد ملت ایران پیروزی نهائی خود را بر یک نگرش مذهبی که یا ایران را در برابر اسلام به چیزی نمی گرفت و یا به یاری و لطف اسلام قابل اعتنا می شمرد اعلام داشت. در دهه های پایانی سده بیستم و آستانه انقلاب الکترونیک و در جامعه ای که دیگر بی سواد نبود و دور ترین روستائیان ش نیز در احساس تاریخی ملی انباز شده بودند وظیفه ایران زدائی آخوند ها و ملی مذهبی ها بسیار دشوار تر می بود. خلخالی نتوانست تخت جمشید را ویران کند و بازرگان که گفت ایران پس از شاهنامه دیگر به گوش ها نرسید و با شاهنامه تمام شد به بی اعتنائی عمومی برخورد. این کوتاهی و بی خدمتی دیگرش را نیز بر "آدم خوبی" که او می بود بخشودند.ولی تنش میان ملی و مذهبی در نظام آخوندی هست و تا هر کدام بر سر جای شان نشانده نشوند خواهد بود. در سه ساله گذشته به ویژه به نظر می رسد که مذهبیان خیز نهائی را برای نابود کردن ایران و در آوردن ش به کشور امام زمان برداشته اند. آب بستن به آثار تاریخی، ویران کردن هر چه بتوان به بهانه ساختن نابود کرد، و گذاشتن بقیه به آسیب باد و باران، یک گوشه سیاست آنهاست، پاکسازی کتابخانه ها از آثار "خلاف سیاست" politically incorrect و نامطلوب، آخوندی کردن کتاب های درسی، اسلامی کردن، به معنی بی محتوا کردن علوم انسانی، تهی کردن دانشکاه ها از استادان، کاستن از بودجه آموزش و پرورش و سرازیر کردن منابع مالی به مسجد ها و هیئت ها و تبلیغات مذهبی، تنگ کردن عرصه بر ناشران و نویسندگان و روزنامه نگاران، گوشه دیگر آن. نبرد فرهنگی در همه زمینه ها در گرفته است و پول و تعصب و نادانی دارد کار خود را می کند.* * *اینهمه بس نیست، ایران دارد از پویا ترین و آگاه ترین ایرانیان تهی می شود. آخوند ها، بخشی آگاهانه و بخشی به طبیعت رژیم و جهان بینی آلوده خویش، و بخش مهمی هم به برکت گنج باد آورده دلار های نفتی فضائی از ایران ساخته اند که آن برجسته ترین ایرانیان نمی توانند بی دشواری زیاد در آن دوام آورند ولی می تواند بی دشواری زیاد از آن بیرون بزنند. در هر جای جهان پیشرفته فوج فوج ایرانیان را می توان دید که تازه مهاجرت کرده اند. در آماری که چندی پیش در جمهوری اسلامی انتشار یافت فرار مغز ها به سالی 180 هزار تن رسیده بود. دانشجویان ممتاز ایرانی تقریبا بی استثنا در دانشگاه های بیرون از دست می روند. از دانشاموزان برنده المپیاد های ریاضی یکی هم در ایران نمی ماند. رئیس بانک در دبی به آشنای ایرانی خود در اروپا اظهار شگفتی می کند که در کشور شما، کشوری که همه ما داریم از کف می دهیم، چه خبر است که هر که پولی به دستش می رسد به آنجا می برد. در کانادا و امریکا و استرالیا و اقتصاد های بزرگ تر جهانی البته این انتقال سرمایه از ایران چنان نمودی ندارد؛ ولی اگر گفته آن پیمانکار قدیمی ایرانی که دست از کار کشیده است درست باشد مهندسان جوان نیز در نخستین فرصت سرمایه هائی را که به کاردانی و زرنگی گرد آورده اند به بیرون می فرستند و شرکت های خود را جمع می کنند. ایران با همه امکانات کار ــ امکاناتی که بیش از پیش در ساختمان و زمین و واردات منحصر می شود ــ برای آنان زندانی بیش نیست. مردمان کامیاب همان اندازه در رها کردن ش بی تاب اند که واپس ماندگان و به جان آمدگان. از این شگفتاور تر بی اعتنائی محض رژیم به چنین خونروشی است که فراوانی درامد نفت اجازه می دهد. آخوند ها و وابستگان شان که خود دستی دراز در پول فرستادن به بیرون دارند به گشاده بودن راه های انتقال ارز بیشتر می اندیشند تا بستن آن. از این گذشته هر چه کشور از مردمان کاری و بلند پرواز تهی تر برای فرو مایگان بهتر. بهشتی زمان نیافت که تدبیر های عملی برای رساندن ایران به قامت کوتاه حکومت مذهبی بیابد ولی رهبران پس از او به آسانی راه ش را یافتند: بیرون راندن کار شناسان و مدیران و کارآفرینان و تکنوکرات ها و گماشتن خودی ها به جای آنان. یکدست کردن دستگاه حکومتی که سه دهه است به درجات گوناگون دنبال شده اکنون کمابیش به مراحل پایانی می رسد. تنها معدودی را در رده های بالائی می توان نشان داد که شایستگی مقام خود را دارند. همچنانکه در رفتار با فعالان سیاسی، رژیم آخوندی ترجیح می دهد غیرخودی ها را در بیرون مرز های ایران ببیند. بر خلاف همه دیکتاتوری های توتالیتر دیگر جمهوری اسلامی سیاست "در های باز" برای آنها که می روند درپیش گرفته است. جامعه ای می خواهند بی مدعی که هر روز از نیروی زندگی بی بهره تر و دست دریوزگی اش به حکومت دراز تر شود. تنها در چنان جامعه ای است که مذهب می تواند به پشتگرمی درامد نفت، ایران را شکست دهد و ملی مذهبی به نتیجه منطقی اش برسد. زیرا در آن ترکیب ناخجسته، مذهبی است که در تحلیل آخر دست بالا تر را دارد. مگر نه آن که ایرانی غیر مسلمان غیر شیعی، و سر تا سر ایران پیش از اسلام بنا بر تعریف، از ترکیب ملی مذهبی بیرون است؟ اصلا اگر "خدمات متقابل ایران و اسلام" مطهری، آیت الله ملی مذهبیان، نباشد چه ضرورتی برای ایران می ماند؟
۱۳۸۷ شهریور ۱, جمعه
ملی مذهبی "پیروز"
تنش میان ملی و مذهبی در نظام آخوندی هست و تا هر کدام بر سر جای شان نشانده نشوند خواهد بود؛ در سه ساله گذشته به ویژه به نظر می رسد که مذهبیان خیز نهائی را برای نابود کردن ایران و در آوردن ش به کشور امام زمان برداشته اند اندکی از جمهوری اسلامی برنیامده، نویسندگانی "انقلاب شکوهمند" را حمله دوم اعراب نامیدند و هر سال که از این بیست و نه سال گذشته درستی نظر آنها را بیشتر نشان داده است. کارزار خستگی ناپذیر آخوند های فرمانروا و هزاران و صد هزارانی که به خدمت آنها کمر بسته اند بر ضد عنصر ایرانی ــ و بر ضد آنچه از زیبائی و والائی که دست شان می رسد ــ یکی از زننده ترین جلوه های حکومت اسلامی است. انقلابی که رنگ ملی مذهبی به آن داده بودند نمی توانست ناسازگاری آشکار این بندبازی و تقلب ایدئولوژیک را تاب آورد. انقلاب، مذهبی بود و حکومت آن هر چه بیشتر زائده های ملی را پس از مصرف بدور افکند. در ایران ستیزی خمینی و پیروان ش تنها ملاحظات ایدئولوژیک در کار نمی بود. جدا از اینکه پرورش حوزه ای و حذف کردن تاریخ و فرهنگ بشری به سود یک دوره کوتاه و چند شخصیت محدود، روان های کوچک آنان را به دشمنی با هر چه جز خود شان است برمی انگیخت، ناگزیر بودند به یک ملاحظه حیاتی عملی نیز بیندیشند. آخوند ها صد سال دیر رسیده بودند. جامعه ایرانی از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی، دو سه سده را ــ از بسیاری جهات ــ درنوردیده بود. آنها تنها با ایرانی سر و کار نداشتند که به 1400 سال تاریخ پر افتخار و استثنائی پیش از اسلام خود سربلند بود و زخم آن حمله نخستین را هنوز بر دل داشت. اسلامی ها برای آنکه بمانند بایست هم آن صد سال و هم آن 1400 سال را نابود می کردند. بهشتی که هوشمند ترین رهبر انقلابی بود در همان آغاز کار، هم مشکل رژیم تازه را دریافت و هم چاره آن را. او گفت ما [آخوند های بی خبر و خشک مغز] نمی توانیم به اندازه یک جامعه امروزی مانند ایران برسیم؛ می باید جامعه را به اندازه خود مان برسانیم. مذهب درجا زننده ای که توانسته بودند آن را با لگد انقلاب، پنج سده به پس رانند بایست آنچه را که از پیشرفت و روشنگری و والائی در برابر می یافت در بحار الانوار دفن کند. عرب ها برای اسلامی کردن ایران دویست سال و درجات باور نکردنی خشونت و کشتار لازم می داشتند. در کشوری که توده مردم خواندن و نوشتن نمی دانست و میان مناطق گوناگون آن، چه رسد به جهان بیرون، ارتباطی نبود باز ایرانیان، عرب نشدند و گذشته خود را پاک فراموش نکردند. ایران پیش از اسلام، ایران غیر از اسلام، مانند شعله هائی از یک آتش درونی در اینجا و آنجا همچنان درخشید و در کوچک ترین فرصت از زیر خاکستر بیرون آمد و سرانجام در جنبش مشروطه با شعار زنده باد ملت ایران پیروزی نهائی خود را بر یک نگرش مذهبی که یا ایران را در برابر اسلام به چیزی نمی گرفت و یا به یاری و لطف اسلام قابل اعتنا می شمرد اعلام داشت. در دهه های پایانی سده بیستم و آستانه انقلاب الکترونیک و در جامعه ای که دیگر بی سواد نبود و دور ترین روستائیان ش نیز در احساس تاریخی ملی انباز شده بودند وظیفه ایران زدائی آخوند ها و ملی مذهبی ها بسیار دشوار تر می بود. خلخالی نتوانست تخت جمشید را ویران کند و بازرگان که گفت ایران پس از شاهنامه دیگر به گوش ها نرسید و با شاهنامه تمام شد به بی اعتنائی عمومی برخورد. این کوتاهی و بی خدمتی دیگرش را نیز بر "آدم خوبی" که او می بود بخشودند.ولی تنش میان ملی و مذهبی در نظام آخوندی هست و تا هر کدام بر سر جای شان نشانده نشوند خواهد بود. در سه ساله گذشته به ویژه به نظر می رسد که مذهبیان خیز نهائی را برای نابود کردن ایران و در آوردن ش به کشور امام زمان برداشته اند. آب بستن به آثار تاریخی، ویران کردن هر چه بتوان به بهانه ساختن نابود کرد، و گذاشتن بقیه به آسیب باد و باران، یک گوشه سیاست آنهاست، پاکسازی کتابخانه ها از آثار "خلاف سیاست" politically incorrect و نامطلوب، آخوندی کردن کتاب های درسی، اسلامی کردن، به معنی بی محتوا کردن علوم انسانی، تهی کردن دانشکاه ها از استادان، کاستن از بودجه آموزش و پرورش و سرازیر کردن منابع مالی به مسجد ها و هیئت ها و تبلیغات مذهبی، تنگ کردن عرصه بر ناشران و نویسندگان و روزنامه نگاران، گوشه دیگر آن. نبرد فرهنگی در همه زمینه ها در گرفته است و پول و تعصب و نادانی دارد کار خود را می کند.* * *اینهمه بس نیست، ایران دارد از پویا ترین و آگاه ترین ایرانیان تهی می شود. آخوند ها، بخشی آگاهانه و بخشی به طبیعت رژیم و جهان بینی آلوده خویش، و بخش مهمی هم به برکت گنج باد آورده دلار های نفتی فضائی از ایران ساخته اند که آن برجسته ترین ایرانیان نمی توانند بی دشواری زیاد در آن دوام آورند ولی می تواند بی دشواری زیاد از آن بیرون بزنند. در هر جای جهان پیشرفته فوج فوج ایرانیان را می توان دید که تازه مهاجرت کرده اند. در آماری که چندی پیش در جمهوری اسلامی انتشار یافت فرار مغز ها به سالی 180 هزار تن رسیده بود. دانشجویان ممتاز ایرانی تقریبا بی استثنا در دانشگاه های بیرون از دست می روند. از دانشاموزان برنده المپیاد های ریاضی یکی هم در ایران نمی ماند. رئیس بانک در دبی به آشنای ایرانی خود در اروپا اظهار شگفتی می کند که در کشور شما، کشوری که همه ما داریم از کف می دهیم، چه خبر است که هر که پولی به دستش می رسد به آنجا می برد. در کانادا و امریکا و استرالیا و اقتصاد های بزرگ تر جهانی البته این انتقال سرمایه از ایران چنان نمودی ندارد؛ ولی اگر گفته آن پیمانکار قدیمی ایرانی که دست از کار کشیده است درست باشد مهندسان جوان نیز در نخستین فرصت سرمایه هائی را که به کاردانی و زرنگی گرد آورده اند به بیرون می فرستند و شرکت های خود را جمع می کنند. ایران با همه امکانات کار ــ امکاناتی که بیش از پیش در ساختمان و زمین و واردات منحصر می شود ــ برای آنان زندانی بیش نیست. مردمان کامیاب همان اندازه در رها کردن ش بی تاب اند که واپس ماندگان و به جان آمدگان. از این شگفتاور تر بی اعتنائی محض رژیم به چنین خونروشی است که فراوانی درامد نفت اجازه می دهد. آخوند ها و وابستگان شان که خود دستی دراز در پول فرستادن به بیرون دارند به گشاده بودن راه های انتقال ارز بیشتر می اندیشند تا بستن آن. از این گذشته هر چه کشور از مردمان کاری و بلند پرواز تهی تر برای فرو مایگان بهتر. بهشتی زمان نیافت که تدبیر های عملی برای رساندن ایران به قامت کوتاه حکومت مذهبی بیابد ولی رهبران پس از او به آسانی راه ش را یافتند: بیرون راندن کار شناسان و مدیران و کارآفرینان و تکنوکرات ها و گماشتن خودی ها به جای آنان. یکدست کردن دستگاه حکومتی که سه دهه است به درجات گوناگون دنبال شده اکنون کمابیش به مراحل پایانی می رسد. تنها معدودی را در رده های بالائی می توان نشان داد که شایستگی مقام خود را دارند. همچنانکه در رفتار با فعالان سیاسی، رژیم آخوندی ترجیح می دهد غیرخودی ها را در بیرون مرز های ایران ببیند. بر خلاف همه دیکتاتوری های توتالیتر دیگر جمهوری اسلامی سیاست "در های باز" برای آنها که می روند درپیش گرفته است. جامعه ای می خواهند بی مدعی که هر روز از نیروی زندگی بی بهره تر و دست دریوزگی اش به حکومت دراز تر شود. تنها در چنان جامعه ای است که مذهب می تواند به پشتگرمی درامد نفت، ایران را شکست دهد و ملی مذهبی به نتیجه منطقی اش برسد. زیرا در آن ترکیب ناخجسته، مذهبی است که در تحلیل آخر دست بالا تر را دارد. مگر نه آن که ایرانی غیر مسلمان غیر شیعی، و سر تا سر ایران پیش از اسلام بنا بر تعریف، از ترکیب ملی مذهبی بیرون است؟ اصلا اگر "خدمات متقابل ایران و اسلام" مطهری، آیت الله ملی مذهبیان، نباشد چه ضرورتی برای ایران می ماند؟
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر