۱۳۸۷ آذر ۱۸, دوشنبه

«نجات کشور» از چی؟ از کی؟


اگر به یاد داشته باشید، احمدی نژاد و کسانی که پشت او را داشتند، با شعار «می شود و می توانیم» پای به «انتخابات» ریاست جمهوری اسلامی در تابستان 1384 (2005) گذاشتند. واقعا هم توانستند آنچه را می خواستند به کرسی بنشانند: ریاست جمهوری احمدی نژاد و غلبه بر رقبای خودی. اما همین «شدن» و «توانستن» را نیز به اعتراف سران خود رژیم از جمله رفسنجانی و کروبی و خاتمی و همچنین نامزدهای ناتوانی چون معین و غیره مدیون اقدامات سازمان یافته سپاه و بسیج و تقلب های گسترده ای بودند که از آن پس «خواب» را در تمامی رأی گیری های آینده تا زمانی که جمهوری اسلامی باقیست، بر چشم همگان و به ویژه نامزدهای این مراسم حرام کرد. ولی آیا واقعا «شد» و آنها «توانستند»؟! رؤیای بدون تعبیربرای پاسخ به این پرسش، نخست باید دید این «شدن» و «توانستن» از جانب چه کسانی مطرح می شود و برآورنده انتظارات و توقعات کدام گروه های اجتماعی است. چه چیز شد؟ چه چیز را توانستند؟ کسانی که توانستند «انتخاب» خود را شدنی کنند، با چه هدفی رقبا را از میدان به در کردند؟اگر هدف و مسئله تنها بر سر ریاست جمهوری فردی به نام احمدی نژاد می بود، واقعا هم شد و آنها توانستند. لیکن گمان نمی رود در هیچ جای جهان کسانی بخواهند مقامی را قبضه کنند، صرفا به این دلیل که آن مقام را قبضه کرده باشند. آنها قطعا از به دست آوردن این مقام و قدرتی که به سبب آن حاصل می شود، به دنبال هدفی هستند. کسانی هم که با شرکت کردن در رأی گیری ها فکر می کنند با آرای خویش این افراد را به این مقام ها می رسانند، قطعا انتظارات و توقعاتی از آنها و این قدرت دارند. اینکه انتظارات رأی دهندگان با اهداف به قدرت رسیدگان تا چه اندازه همخوانی دارد، بماند. ولی اینکه احمدی نژاد رییس جمهوری شد و حامیانش توانستند قوه مجریه را نیز مانند قوه مقننه و قضاییه در اختیار خود بگیرند، تا به امروز با پشتیبانی همه جانبه سیدعلی خامنه ای به عنوان رهبر سیاسی و مذهبی جمهوری اسلامی، با هدف بازگشت به آرمان ﮬای انقلاب اسلامی و تأمین اقتدار حکومت در داخل و خارج توضیح داده می شود.نکته اما در اینجاست که اگر خود انقلاب اسلامی و پیروزی آن با اکثریت قاطع مردم مدهوش و روشنفکران نشئه همراهی می شد، و همین نیز سبب «اقتدار» و «اهمیت» آن گشته بود، شعار بازگشت به اهداف آن پس از تقریبا سی سال جز اندکی از خودی ها را به دنبال نتوانست و نتواند کشید آن هم در شرایطی که از هر چیزی جز «اقتدار» و «اهمیت» این رژیم می توان سخن گفت. فراموش نکنیم که سرکوب داخلی به شکل قلع و قمع دگراندیشان و مخالفان، و آزار خارجی به شکل پشتیبانی از تروریسم و تلاش برای دستیبابی به بمب اتمی در فرهنگ سیاسی هرگز به «اقتدار» و «اهمیت» تعریف نشده است.در این میان، رؤیای اصلاحات، خوابی بود که در واقعیت تعبیر نشد. این رؤیا اگرچه تا مدتها بخشی از مردم و مخالفان تا کشورهای غربی و حتی ایالات متحده آمریکا را به خود مشغول و امیدوار ساخته بود، لیکن در یک تجربه هشت ساله نشان داد از امامزاده اصلاحات هیچ معجزه ای بر نمی خیزد. مردمی که دو بار با امید به پای صندوق های رأی کشانده شده بودند، بسی زودتر از کشورهای خارجی دریافتند، آرای خود را هزینه یک خیال کرده اند. خیال اینکه جمهوری اسلامی به «اصلاح» خویش بپردازد و از این طریق آرزوی «تغییر» را میسر سازد. تغییر خویش! در این رؤیای شیرین اما نه تنها حسابی برای کابوس مقاومت کنندگان در برابر «اصلاح» و «تغییر» باز نشده بود، بلکه اساسا آنچه «رأی دهندگان اصلاحات» می پنداشتند با آنچه «انتخاب شدگان اصلاحات» در نظر داشتند، زمین تا آسمان تفاوت داشت. این همه در حالی بود که هم مقاومت کنندگان و هم «انتخاب شدگان اصلاحات» از یک پشتوانه قوی ساختاری و مبتنی بر قانون اساسی برخوردار بودند، حال آنکه آرزوی رأی دهندگان به «اصلاحات» کلبه کاغذینی بود که در مسیر باد و بر شن بنا شده بود.هنوز هم معلوم نیست کسانی که هم چنان دم از «اصلاحات» می زنند، چرا در زمان همان «رییس جمهوری اصلاحات» بار و بندیل خود را بسته و راهی خارج شدند و چرا سالهاست از اینجا و با پشتیبانی مادی و معنوی کشورهای خارجی که رسانه ﮬای خود را دست و دلبازانه در اختیار آنها گذاشتند، تلاش می کنند به مردم بقبولانند آن تجربه مشترک که به فرار آنها از کشور انجامیده، برای مردم اما هنوز کافی نیست. این مردم همچنان باید بیازمایند و امیدوار باشند تا همان فردی که نقش خود را در مقام ریاست جمهوری اسلامی با واژه «تدارکاتچی» تعریف کرد، و یا یک فرد مشابه، باز هم زیر عنوان «اصلاحات» این بار معجزه کند. ولی آخر ای مسلمانان، در کجای جهان می توان از ریاست قوه مجریه و نمایندگان نشسته بر کرسی های قوه مقننه که همگی به حفظ قانون اساسی و گردن نهادن بر آن سوگند یاد می کنند، انتظار داشت خلاف آن و یا در جهت تغییر آن اقدام کنند؟! و اگر چنین چیزی امکان دارد، چرا در طول هشت سال تسلط بر دو قوه مقننه و مجریه، کاری از پیش برده نشد؟این همان چیزیست که به اصطلاح اصلاح طلبان خارج کشوری از نثر تاریخ بیهقی تا نثر آمیخته به هزل و هجو، در باره اش سکوت می کنند! آنها سکوت می کنند که اگر «اصلاحات» به این معنی باشد که برای تحقق آن باید از مرزهای قانون اساسی و ساختار جمهوری اسلامی عبور کرد، پس سوگندخوردگان به آن هرگز نمی تواند چنین کنند، مگر آنکه در برابر نظام بایستند. و اگر به این معنی است که این «اصلاحات» چیزی جز در چارچوب قانون اساسی کنونی نیست، که خب، همین انواع و اقسام اصولگرایان و خود این احمدی نژاد هم می توانند! و این در حالیست که خود آنها همین را هم نتوانستند! واقعیت بدون تفسیراگر حجت الاسلام محمد خاتمی توانست با سخنان نرم، سیاست سخت حکومت اسلامی را چه در داخل (سرکوب مطبوعات و دانشجویان و قتل های زنجیره ای) و چه در خارج (پشتیبانی از حماس و حزب الله و تلاش مخفیانه برای به دست آوردن بمب اتمی) پیش ببرد، احمدی نژاد توانست با سخنان سخت، سیاست نرم را به ویژه در رابطه با آمریکا (و حتی اسراییل) در پیش گیرد.این همه را جز در چارچوب رقابت های درونی و جنگ قدرت خودی های رژیم و هم چنین تلاش برای بقا نمی توان ارزیابی کرد. اگر کسی بر این گمان است که فردی از درون این نظام خواهد توانست کاستی های ساختاری این رژیم را در جهت دمکراتیزه شدن سیاسی و اقتصادی چنان از میان بردارد که هم خود بماند و هم نظام، در این صورت باید برای این فرد، چنان ویژگی هایی قائل شود که اولا بتواند تمامی سدهای پیش روی تا رسیدن به تأیید نامزدی ریاست جمهوری خود را پشت سر بنهد، و ثانیا در مرحله رأی گیری، از سدهای سازمان یافته گروه های مافیایی بگذرد، و ثالثا در آخرین مرحله، همان اصلاحاتی را به اجرا در آورد که زنان و جوانان در سالهای 76 و 80 به امید آن به پای صندوق های رأی رفتند و آن هم در شرایطی که تنها یک معجزه خواهد توانست آنها را تابستان آینده به پای همان صندوق ها بکشاند. و خودمانیم، این دیگر نامش «اصلاحات» نیست!امروز دیگر «اصلاح» و «انقلاب» هر دو رؤیاهای تعبیرناشده ای هستند بر بستر واقعیتی که نیازی به تفسیر ندارد. جمهوری اسلامی پس از سی سال که از انقلابش می گذرد، هنوز گریبانش در چنگ «رهبر انقلاب اسلامی» و «دادگاه های انقلاب اسلامی» و «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» و غیره است. «انقلاب فرهنگی» به شکل سرکوب و پاکسازی و یا اساسا بستن راه رشد و ترقی به سوی شهروندانی که از خودشان نیست، همچنان ادامه دارد. «انقلاب پی در پی» به ویژه در شرایطی که نسل های جدید به میدان می آیند، به جمهوری اسلامی اجازه نمی دهد تا اندکی به «اصلاح» خود بیندیشد و خود را با نیاز زمان تطبیق دهد. اصلاح این رژیم از بیرون و یا از درون خود، همان اندازه ناممکن است که انقلاب علیه آن. سرنوشت محتوم فروپاشی در آخرین سال های قرن بیستم بر پیشانی نظام هایی حک شد که راهشان به سوی اصلاح و انقلاب، هر دو، بسته شده است. آن کشورهایی که اپوزیسیون اتکاپذیری داشتند، توانستند خود را زودتر جمع و جور کنند و هن و هن کنان راه آزادی سیاسی و اقتصادی در پیش گیرند. آنهایی که نظام و جامعه شان چنان از درون گسسته بود که نمی شد سخنی از اپوزیسیون به میان آورد، مجبور شدند به پس مانده های حتی امنیتی رژیم پیشین بسنده کنند و سردمداران فروپاشی را از صحنه سیاست برانند تا در گوشه ای خاطرات خود را بنویسد. «نجات کشور» نخستین چیزیست که در چنین شرایطی بر زبان از جمله خود زمامداران جاری می شود. آنها اما نمی گویند «نجات کشور» از دست چه کسی و در برابر چه چیزی؟ اگر فقط به لعن و نفرین «شرایط» بپردازند، آنگاه بلافاصله مورد پرسش قرار می گیرند که این «شرایط» چرا، چگونه و توسط چه کسانی به وجود آمد؟ آنها نمی توانند حساب خود را از به وجود آورندگان شرایط کنونی نیز جدا کنند، چرا که در تمام این سالها مردم جز نام اینها چیز دیگری نشنیده اند. آنها کس دیگری را به بازی نگرفته اند که حالا بتوانند کاسه و کوزه «شرایط» را بر سر آنان بشکنند. اگر هم «شرایط» را انکار کنند و همه چیز را در بهترین حالت ممکن تبلیغ نمایند، آنگاه بر فاصله نجومی خود از مردم خواهند افزود. کلاف سر در گم «شرایط» و مشکلات را با دروغ و تبلیغ و شعار نمی توان دور زد.ایران در شرایطی که رؤیای انقلاب نیز درست مانند اصلاحات هر امکانی را برای تعبیر از دست می دهد، به بازیگرانِ سیاسی نیاز دارد تا نجات کشور را با هدایت جامعه به سوی دمکراسی و حقوق بشر میسر سازند. در صحنه سیاست جمهوری اسلامی اما نه بازیگرِ سیاسی بلکه تا بخواهید سیاستمدارِ بازیگر وجود دارد. وای به حال کشوری که «نجات» آن به شعار انتخاباتی تبدیل شده باشد.

هیچ نظری موجود نیست: