۱۳۸۶ اسفند ۸, چهارشنبه

حزب ملت ایران انتخابات رژیم را تحریم کرد

ای آفريدگار پاك ترا پرستش ميكنم و از تو ياري ميجويم پاينده ايران
بررسی وضع موجود در آستانه نمایش انتخابات ما در انتخابات شرکت نمی کنیم
هم میهنان انتخابات دور هشتم مجلس شورای اسلامی در پیش است. یکبار دیگر صدای سرودهای میهنی و ملی که بهنگام هر انتخابات در سراسر میهن طنین افکن می شود تا احساسات ملی ملت را برانگیزند بگوش می رسد. هم میهنان جهان متمدن بر این باور است شرکت در انتخابات هرگاه زمینه ی برگزاری سالم و آزاد آن فراهم شده باشد، راهیست برای رسیدن به مردمسالاری. از آنجا که انسان ها حق دارند در اداره عمومی کشور خود مستقیم یا از طریق گزینش نمایندگانی که آزادنه و با اختیار کامل انتخاب شده باشند، شرکت جویند، اساس قدرت حکومت ها را اراده مردم می دانند. بروز و ظهور چنین اراده ای تنها در رعایت حقوق مساوی بین مردم و تأمین و تضمین آزادی رأی همگان ایجاد می شود. انتخابات به مثابه روشی است که به مردم اجازه می دهد سرنوشت خود را در دست گیرند و در صورت تمایل، قوانین و سیاست های جاری را دگرگون کنند، تا آنجا که اختیار استیضاح و تغییر حکومت گران را نیز دارا هستند. از این رو این مکانیسم نباید از روح تهی شده به ابزاری در خدمت مهره چین ها و مقاصد گروهی و در نهایت به اهرمی ضد ملی و توجیه گر نابسامانی ها تبدیل شود. حزب ملت ایران پس از سال 1359 بارها اعلام کرده است که پیش نیاز شرکت در انتخاباتی واقعی پدید آوردن فضای سیاسی باز از راه پاسداشت آزادی گفتار و نوشتار و آزاد گزاردن همه حزب های دگراندیش، اتحادیه ها و نهادهای مدنی و صنفی هر گروه اجتماعی و عدم تجاوز گروه های فشار به هر عنوان به زنان، جوانان، دانشجویان و کارگران است. آزادی زندانیان سیاسی – مطبوعاتی و عدم تعقیب فعالان سیاسی – مدنی، دانشجویی، کارگری که به گناه اظهار عقیده به بند کشیده شده اند. دادن تأمین های لازم به ایرانیانی که ناگزیر به کشورهای بیگانه کوچ کرده اند برای بازگشت به میهن. بر رویهم برگزاری سالم انتخابات در گرو زنده داشت همه حقوق ملت است.
هم میهنان آیا در شرایط حاکم بر میهن ما اصولا ملت از حقی برخوردار است؟ آیا پیش نیازهای یاد شده بر آورده شده اند یا روز به روز اوضاع بدتر و دامنه ی فضای سیاسی – اقتصادی – اجتماعی تنگ و تنگ تر و مردم سیاه روزتر شده اند ؟ آیا رد صلاحیت نامزدها بصورت بی سابقه که مغایر با قانون است ملت را به بی راهه نخواهد برد ؟
هم میهنان آنان که شرکت در انتخابات را بهر قیمت توصیه می کنند آیا در کار شکل گیری جنبش دموکراسی خواهی کارشکنی نمی کنند و در عمل در خدمت ادامه وضع موجود نیستند؟ آیا آگاهند که برخلاف اصل 76 قانون اساسی که مجلس شورای اسلامی حق تحقیق و تفحص در تمام امور کشور را دارا است آیا در عمل حق هرگونه تحقیق و تفحص از او سلب نشده است ؟ آیا کسی که نامزد مورد نظرش نه بر اساس اصول قانونی که سلیقه ای در صافی های مختلف رد شده اند باز هم باید در این انتخابات شرکت کنند ؟ و برخلاف افکار و باورهایش و بدون شناخت، فرصت طلبانه به نامزدی که حکومت برای او برگزیده است رأی بدهند. آیا انتخابات در رژیم های تک صدایی، همچون ویترین فروشگاهی نخواهد بود که چون در آن وارد شوید در قفسه های آن بیکاری، فقر، گرانی، بی آیندگی، فرار مغزها، دشمنی با جهان، تبعیض های جنسیتی و قومی، خانوادگی و لباسی .... و در نتیجه اختناق و استبداد و زندان و بگیر و به بند ردیف ردیف چیده شده است، آیا در این دکان ها چیز دیگر یافت می شود؟
هم میهنان آیا باید مشاطه گر چهره زشت چنین انتخاباتی شد ؟ آیا با عدم رعایت ابتدایی ترین حقوق بشر حتا انتخاب نوع پوشش برای نیمی از ملت، جایی برای حضور در انتخابات باقی می ماند ؟ آیا شرکت در چنین انتخاباتی تاییدی نیست بر رفتاری که در کوی و برزن با زنان و دختران می شود، یا تاییدی نخواهد بود بر عدم وجود حتا یک روزنامه تحول طلب مستقل؟ آیا تاییدی بر عدم وجود مدیریت کلان جامعه نیست که کشور و میهن را به رویارویی با جهان کشانده و در نهایت مجبور می شود به استعمارگران باج بدهد. یا ملتی که بر اقیانوسی از نفت و گاز زندگی می کند باید در سرمای زمستان بدون سوخت بماند؟ آیا شرکت در انتخاباتی اینگونه می تواند ما را به دموکراسی و حقوق بشر رهنمون شود؟ یا ملک و ملت را به قهقرا خواهد برد؟
هم میهنان نتیجه چنین گزینش هایی و چنین نمایندگانی این است که آنگاه که رییس جمهوری مورد تاییدشان در نشست قطر زیر تابلوی مجعول "خلیج عربی" می نشیند از کسی کمترین صدایی در نمی آید یا با وزیر خارجه ای که سهم مشاع ملت را از دریاچه ی مازندران به 3/11 کاهش می دهد توانایی مخالفت و اعتراض نخواهد داشت. آیا حفظ استقلال اینگونه تأمین می شود آن هم با این مدیران؟ با اندوه ، هرچه زمامداران در صحنه های بین المللی و امور داخلی درمانده تر و ناکاراتر می شوند چون مجلسی مدافع ملت نداریم، بر موج سرکوب در داخل می افزایند که نتیجه آن مرگ دانشجو در زندان خواهد بود تا کسی یارای ابراز عقیده نداشته باشد. بگونه ای که شهرهای کوچک و بزرگ قدم به قدم زیر پوشش نیروهای امنیتی و انتظامی و انواع گشت های مختلف قرار گرفته است. با چنین کارنامه ی زشت در حالیکه روزگار مردم پیوسته سیاه تر و ناکامی ها افزونتر، فقر، تنگدستی فراگیر شده، بیکاری، نبود بهداشت و مسکن، گرانی ، تورم، موج خودکشی، فرار مغزها از سرزمین مادری در میان زنان و مردان و جوانان سرسام آور، تباهی اخلاقی ناشی از عدم مدیریت درست، آیا جایی برای آزمودن دوباره همین گونه مجلس و نمایندگان هست که در انتخابات شرکت جوییم و توجیه گر تمامی این ناکامی ها و ناکارآمدی ها و کمبودها باشیم یا از خود پرسیده اید این چه دیپلماسی است که در گردهمایی های دولتی مرگ بر این و آن گفته می شود و در نهان بدور از چشم ملت با کشورهای بیگانه و نمایندگان استعمارگران به گفتگوی پنهانی می نشینند. اگر مجلسی از نمایندگان راستین نه دستوری تشکیل شده بود به دولت اجازه این رفتارهای ضد ملی را می داد ؟
هم میهنان همانگونه که بارها اعلام کرده ایم گذار از این برهه با انتخابات فرمایشی امکان پذیر نیست، که این زمین شوره سنبل بر نیارد جز اینکه ایران را به ورطه خطرناک تجزیه سوق دهد که خواست استعمارگران است. برای رسیدن به جامعه سالم، آزاد، مستقل، عادلانه و بدور از آزارهای قومی – جنسیتی و هرگونه تنگ نظری با داشتن دیپلماسی ملی بدور از افتادن از ترس مار غاشیه به دام عقرب جراره، باید زمینه های انتخابات سالم فراهم شود. این دگرگشت به باور حزب ملت ایران تنها و تنها از راه برگزاری گزینش ملی پس از انجام پیش شرط های یاد شده امکان پذیر است. بی شک امکان برگزاری انتخابات می تواند و باید فرصتی باشد برای بسیج واقعی همه توانایی های مردم در انتخاباتی آزاد و بی سانسور و فیلترهای هزارتو چون شورای نگهبان تا با پیروی از یک سیاست راهبردی ملی و آگاهانه منجر به استقرار حاکمیت ملی شود.
حزب ملت ایران از آنجا که براستقلال، آزادی، و عدالت اجتماعی پای می فشارد، تا فراهم آمدن زمینه های قانونی بدور از هرگونه خشونت جهت هرگونه گزینش، همچون 27 سال گذشته از شرکت در اینگونه گزینش ها کناره جویی می کند. چون مشارکت در آن را مغایر با مصالح و منافع ملی استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی می داند
.
دبیرخانه حزب ملت ایران تهران 5 اسفند 1386 خورشیدی درود بر داریوش و پروانه فروهر رهگشایان مردم سالاریبرقرار باد همبستگی تمام نیروهای استقلال طلب و آزادیخواه آزادی زندانیان سیاسی خواست ملت آزاد ایران است هم میهن سرنوشت خود را خود برگزین

نفت بشکه ای 100 دلار و مردم ایران در فقر و نداری و گرسنگی

مشاور احمدی‌نژاد از مردم درخواست کرده است : "مسائل ‏گذرایی چون تورم را با انتخابات گره‎ ‎نزنید." روزنامه "صدای عدالت" به نقل از علی‌اکبر جوانفکر، مشاور محمود ‏احمدی‌نژاد مشکلات اقتصادی کشور نظیر تورم افسار گسیخته را "مسایلی گذرا" خواند و از مردم خواست "در انتخابات ‏مجلس هشتم، ‌سرنوشت سیاسی کشور را با مشکلات گذرای اقتصادی به ویژه مساله تورم گره نزنند." با همه خبرهای مهم وحاشیه دار این روزها میخواهم بیشتر حول محور تورم وفرمایشات مشاور محترم و با متانت رئیس جمهور بنویسم .علی اکبر جوانفکر یکی از چهره های ماندگار تاریخ معاصراست که از شدت توانمندیهای پرشمارش، در سنگر ریاست جمهوری جهت ارائه طریق به رئیس جمهور احمد ی نژاد، بکارگمارده شده و هر ازگاهی با بیانات مهم وارزشمندش راه به دولت مینمایاند واز سقوط درچاه بر حذرش میدارد.اصولا"کلیه مشاوران توانمند ومردمی رئیس جمهورعزیزمان ،فرهیختگان بامزه ای هستند وگاهی که در حاشیه مبارزه با مافیای قدرت وثروت ، مجالی برای مصاحبه پیدا میکنند با افاضات ارزشمند خودجامعه غفلت زده را از خواب غفلت بیداروبه تکاپوی دوباره وامیدارند.جوانفکرمشاور احمدی نژاد راست میگوید که این تورم گذراست وبهر حال روزی خواهد رفت ، ولی متاسفانه بیشتر توضیح نمیدهد که : اگر این غول بی شاخ ودم بخواهد از سر مردم گذر کند ، حال که بگفته طهماسب مظاهری رئیس کل بانک مرکزی ، تورم به مرز 20 درصد رسیده است ، بکدام طرف گذر خواهد کرد؟به رقم 21درصد خواهد رسید یا بیشتر؟ این دولت محترم که درهمه چیز اول میشود ، آیا به تورم درحال گذر اجازه خواهد داد تا از 20 درصد فعلی مثلا" به 19 برگردد؟؟؟ یا اینکه به رسم همیشگی تمام توان وتلاش خود را به افزایش هرچه بیشتر تورم معطوف خواهد کرد؟؟ حاشا وکلا..که اگر این اتفاق ناگوار بیافتد وبا وجود میلیاردها دلار درآمد مازاد نفتی در طی سه سال اخیر قدری از بوی نفت برسر سفره های این مردم سراپا تقصیر بوزد وخواب شعار پول نفت بر سر سفره های مردم تعبیر شود. مگر احمدی نژاد ودولتش مرده باشند که اجازه بدهند این تورم گذرای سه ساله به این زودیها دست از سر مردم بردارد ویا سیر صعودی اش را با نزولی تعویض کند.هرگزچنین نخواهد شد. جدا "این آقای مشاورتوانمند احمدی نژاد هم که از فرط نبوغ سرشار، گوی هوش و ذکاوت را از دانشمندان هسته ای مستقر درآشپزحانه آقای الهام نیز ربوده است، همان بهتر که سکوت کند ومردم بیچاره و گناهکار را درآستانه سال نو به درد وبدبختی خویش واگذارد وبیش از این زخم آنان را تازه نکند.امروز ششم اسفند است ، واگر سری به خیابانها بزنید علی الخصوص درمناطق جنوب شهر میتوانید عبور گذرای تورم احمدی نژادی را درچهره مردم کوچه وبازارمشاهده کنید. دراین روزها به لطف تدابیر درخشان مشاوران دلسوز دولت ، قیمت مواد خوراکی ( اعم از برنج وروغن نباتی ولبنیات وهراطعمه واشربه دیگر)، پوشاک ، هزینه حمل ونقل ، مصالح ساختمانی ، لوازم برقی و خانگی ، قبض آب وبرق و...حتی با ماه قبل هم تفاوت بسیار فاحشی داشته وافزایش یافته است. اغلب اقشار متوسط وپایین دستی جامعه در این روزهای منتهی به آخرسال 86 پس ازعبور از زمستان سرد و فراموش نشدنی ، به خرید لباس وکفش نو فکر نمیکنند، بلکه فقط دراین فکرند که چگونه امروز را به فردای دیگری پیوند دهند . شخصا"بنا به اقتضای شغلی ام بیماران بسیاری را دیده ومیبینم که دراین روزها ، از فرط نداری ودستان خالی خویش درد وبیماری را تحمل کرده وبه مراکزدرمانی مراجعه نمیکنند وگاه زمان درمان بیماری را از دست داده وبا عوارض وخیم تری روبرو میشوند. بسیار ی از کودکان جنوب شهر را میبینم که بعلت سوء تغذیه و نخوردن طولانی مدت گوشت ومیوه و...از فقر غذایی رنج میبرند . کارگران روزمزدی را دیده ام که روزهای متوالی بدنبال پیدا کردن کار ساختمانی وبنایی به سرگذرکارگران شهر میروند وشب دست خالی به خانه باز میگردند بدون آنکه درآمدی برای گذاردن بر سر سفره هاشان کسب کرده باشند. به یمن تلاشهای بی وقفه دولت محترم جهت توزیع وگسترش عدالت، اینروزها دیدن شرم وخجالت پدری که از نداشتن کار و درآمد روزانه درمقابل همسر وفرزندانش سر افکنده شده است، پدیده ای نایاب وافسانه ای نیست. مشاور عزیز: به جنابعالی که دراین و انفسای گرانی خرد کننده وغیر قابل تحمل، جز تصاحب قدرت درانتخابات مجلس هشتم دغدغه دیگری ندارید توصیه میکنیم : همانگونه که بمدد مشاورات ارزشمند وتاریخ ساز شما همای سعادت بر فراز این کشور به پرواز درآمده ودست ویژه خواران وفامیل سالاران از بیت المال کوتاه شده وهیچ قوم وخویشی از خانواده احمدی نژاد والهام و زریبافان وثمره هاشمی وباهنر وسعیدلو وبذرپاش ودیگران..... درمناصب دولتی به ویژه خواری مشغول نشده اند ، لطفا" مردم را با بیچارگی های خویش واگذارید وبا انکار بدبختی های آنان دراین روزهای پایانی سال نمک برزخم کهنه آنان نپاشید.

در برابر هر انحرافی ایستاده ایم

کنگره ششم یکی از مهمترین در تاریخچه حزب شد. گذشته از حساسیت اوضاع ایران و مخاطرات درونی و بیرونی، و در مواردی، درونی با کمک و تحریکات بیرونی، که با آن روبروئیم برای حزب این فرصت و تکلیف پیش آمد که به عنوان یک نیروی مستقل در برابر کوتاهی ها و زیاده روی های گاه خطرناک از سوی طیفی که ما به هر حال بخشی از آن هستیم بایستد.در ایرانیان بیشمار این احساس همواره نیرومند بوده است که موازنه نیروها بیش از آن به سود رژیمی با امکانات جمهوری اسلامی است که نیروهای مخالف به تنهائی بتوانند از آن برآیند. اما عامل خارجی که در بسیاری حساب ها وارد میشد تا این اواخر در واقع بیشتر به سود رژیم کار میکرد و اگر هم به ایران متفاوتی میاندیشید امیدش به دگرگونی ها در درون رژیم می بود. ایرانیان بسیاری هم که در سال های مبارزه از کمک های مستقیم و مادی خارجی ــ در این معنی امریکا ــ برخوردار شدند سرانجام دریافتند که استراتژی استواری پشت کمک ها نیست. از بالا گرفتن بحران اتمی وضع زیر و رو شده است. پس از آنکه اسرائیلیان به دامنه برنامه جمهوری اسلامی برای دست یافتن به سلاح اتمی پی بردند و آن را توسط سازمانی آماده به خدمت هرکس انتشار دادند، و پس از آنکه خود مقامات رژیم گفتند که از هژده سال پیش دنبال این برنامه بوده اند، امریکائیان بیدار شدند و تصمیم گرفتند جلو جمهوری اسلامی اتمی را بگیرند. گذشته از حمله نظامی به عنوان چاره آخر، نزدیکترین راه، تقویت مخالفان رژیم بود و آماده ترین مخالفان را برای همکاری در میان پاره ای سازمان های قومی یافتند، و نیز سیاستگرانی که به شتاب خود را به عنوان جایگزین رژیم عرضه داشتند. در آن سازمان های قومی و مانند هاشان عناصری هستند که از شش دهه پیش همواره در برهم ریختن ایران ــ جنگ، اشغال خارجی، انقلاب، ضعف حکومت مرکزی ــ فرصتی برای جدائی از ایران جستجو کرده اند و در ده ساله گذشته پیوسته دست بالاتر را یافته اند. عزم امریکا به تغییر رژیم یا در هر صورت گرفتار کردن آن در جبهه داخلی یک فرصت طلائی بوده است و آن سازمان ها بسیار شاد خواهند شد که امریکائیان تا پایان راه را بروند و هدیه ای را که در عراق داده شد در ایران نیز به هر بها برای کشور، به آنها بدهند. سیاستگران جایگزین ساز و داوطلب پر کردن جای رژیم اسلامی نیز اگرچه با حمله نظامی و تجزیه ایران مخالفند در همکاری با سازمان های قومی بخت بزرگ خود را در سر هم کردن یک جبهه گسترده دنیاپسند می بینند. آنها تاکنون آماده بوده اند امتیاز پشت امتیاز به سازمان هائی بدهند که رهبریشان در یک دگردیسی سی ساله و زیر تاثیر رویدادهای بیرون ایران دیگر هیچ تعهد جدی ــ نه تاکتیکی ــ به ایران ندارند. در نیروهای سیاسی ایران حزب مشروطه ایران قویترین مواضع را در برابر حمله به ایران از سوئی، و کمترین سازش بر سر یگانگی ملت و یکپارچگی سرزمین ایران گرفته و در برابر عناصر دیگری از طیف راست که در این زمینه ها سست میآیند ایستاده است. کسانی از این طیف هستند که رسما از بلندپایه ترین مقامات امریکائی گله میکنند که چرا رژیم ایران را عوض نمیکند؟ و کسان دیگری که آسیبشان بسیار بیشتر است در تشنگی خود به قدرت آماده اند امتیازات سیاسی و حقوقی اصلی را به نیروهای تجزیه طلب بدهند که در هنگام مناسب با تکیه به منشور سازمان ملل متحد بتوانند از حقوق سیاسی ویژه، یا موقعیت خود به عنوان واحدهای فدرال برای پیشبرد هدف های واقعی خویش بهره گیرند و هیچ کس نتواند اعتبار امضاهای سنگینی را که در پای این تعهدات است انکار کند.تا این اواخر این کسان امیدوار بودند که با پیوندی که میان سازمان های مهم چپ و سازمان های قومی است خواهند توانست با تسلیم شدن به خواست های حداکثر گروه های اخیر، آن سازمان ها را نیز به جبهه خود بکشند. ولی سازمان های مهم چپ با نگاهی به افراد و نیروها و مقاصدی که پشت تلاش های یک ساله گذشته برای سر هم کردن جایگزین است هر روز بر آینده ایران بیمناکتر میشوند و اگر هم با حزب همداستان نباشند به چنان تلاش هائی نخواهند پیوست. حزب در کارزار خود با جایگزین سازان تنها نیست. این اندیشه که دستور کار و برنامه مبارزه ما صرفا میباید در میان خود ما و در فرایندی طبیعی و مستقل شکل گیرد و نه به صورت بسته بندی برای عرضه به دیگران؛ و این نگرانی که اکنون تنها ایران است که برای ما مانده است و میباید نگهش داریم، جریان اصلی سیاسی را در مخالفان رژیم برداشته است. اکنون کمتر گروهی را میتوان یافت که اختیار امر همرائی یا همکاری گرایش های گوناگون را به دست سازمان های قومی بسپارد. ما یا به عنوان افراد یک ملت می توانیم با هم کار کنیم، یا بازهم می باید بکوشیم و شکیبا باشیم. ولی هیج امتیازی بیش از اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های پیوست آن به هیچ سازمانی داده نخواهد شد. ما از اینکه در چنین جبه های اگرچه صرفا به عنوان گفتمان، هستیم خشنودیم و به آینده با خوشبینی تازه ای مینگریم. اگر بخشی از راست بر راه خطا میرود بخشی از چپ به راه درست پیوسته است. اکنون زمان آن است که حزب مشروطه ایران بیش از گذشته و با صراحت بیشتر راه مستقل خود را دنبال کند و به تصحیح سخن نادرست خطرناک از هر جا باشد بکوشد.کنگره ششم جای مناسبی برای شکافتن و گسترش استراتژی ما برای سال های پرمخاطره آینده بود. ما از نیروهائی دورتر افتاده ایم و با نیروهائی همراه تر شده ایم که تازگی دارد ولی مسئله ایران به مراحل تازه ای پا گذاشته است و چالاکی و جسارت تازه ای میطلبد

ادامه تجمع دانشجویان دانشگاه شیراز،استعفای رییس دانشگاه مهمترین خواسته متحصنین

سه‌شنبه، 7 اسفند 1386ادوارنیوز:دانشجويان دانشگاه شيراز در ادامه ي تحصن دو روزه ي خود ديشب(دوشنبه شب) را در ساختمان مديريت سر كردند. دانشجويان در اين تحصن خواستار استعفاي بي قيد وشرط صادقي رئيس دانشگاه هستند. ديرور تعداد زيادي از اين دانشجويان با حضور در مقابل اتاق رياست دانشگاه بر اين خواسته ي خود تاكيد كردند .صادقي نيز با استفاده از افراد نفوذي سعي در ايجاد تشنج در اين حركت خودجوش را داشت كه متحصنين با هوشياري اتحاد خود را حفظ كرده و بيش از بيش بر خواسته ي خود پافشاري كردند . نكته ي قابل توجه در تجمع ديروز اين بود كه صادقي از ترس روبرو شدن با متحصنين از درب اضطراري ساختمان فرار كرد . سپس دانشجويان با حضور در مقابل درب اصلي ساختمان مديريت و خواندن سرودهاي يارديستاني ، اي ايران و همراه شوعزيز و سر دادن شعار فرياد اعتراض خود را به گوش مردم خارج از دانشگاه رساندند كه مردم نيز با تجمع در خيابان دانشگاه ازاين حركت دانشجويان حمايت كردند .روز سوم"ما زن و مرد جنگیم بجنگ تا بجنگیم "دانشجويان در ادامه ي تحصن شبانه شان در ساختمان مديريت امروز ( سه شنبه ) در صحن اصلي دانشگاه تجمع كرده و مانع از تشكيل كلاس هاي درس شدند وعبور و مرور در دانشگاه را به كنترل خود در آورده اند و به جز اتوموبيل هايي كه حاوي اقلام ضروري است به هيچ خودروي ديگري اجازه تردد نمي دهند. تعداد دانشجويان معترض به بيش از 1000 تن رسيده و دانشجويان جهت كنترل دانشگاه در نقاط مختلف كوي به صورت دسته هاي متمركز حضور دارند. . انتظامات و حراست دانشگاه با پارك كردن سرويس هاي دانشگاه در مقابل درب ورودي دانشگاه مانع از ارتباط دانشجويان با مردم شدند . دانشجويان متحصن با سر دادن شعارهايي از قبيل (( صادقي صادقي استعفا استعفا )) و(( تا استعفاي صادقي مي ايستيم )) و هم چنين با امضاي بيانيه و چيدن سيني هاي غذا در ميدان دانشگاه بر خواسته ي خود تاكيد كردند . دانشجويان با سيني هاي نهار سلف سرويس نوشته اند " صادقي استعفا ". دانشجويان همچنين پس از آن به سمت ساختمان مديريت دانشگاه حركت كردند و در حالي كه شعار ميدادند " حركت تا پيروزي " ، "رييس فراري استعفا استعفا " "ما زن و مرد جگیم بجنگ تا بجنگیم " وارد ساختمان مديريت دانشگاه شده اند و كنترل آنجا را به دست گرفتند. پس از آن فرماندار شیراز به همراه فرمانده نیروی انتظامی استان و رییس اداره اطلاعات فارس به دانشگاه وارد شدند و جلسه اضطراری شورای تامین شیراز را برگزار کردند. هنوز از نتایج این جلسه چیزی به بیرون درز نکرده است.یکی از اعضای هیات رییسه دانشگاه هم که به میان دانشجویان آمده بود که با آنان صحبت کند با اعتراض شدید دانشجویان مواجه شد و دانشجویان به وی گفتند در صورتی مذاکره می کنند که دکتر صادقی استعفا داده باشد..دانشجویان نامه ای را با مضمون ذیل تهیه کرده اند و به وی دادند :اینجانب محمد هادی صادقی به علت بی لیاقتی از سمت ریاست دانشگاه شیراز استعفا می دهم.و از مسولین خواسته اند در صورتی تجمع خود را پایان می دهندکه صادقی نامه مذکور را امضا کند. راس ساعت شش عصر دانشجویان تجمع خود را در پایان دادند و اعلام کردند که از فردا با تعطیلی کلیه کلاسها به شکل گسترده تری تجمع را ادامه خواهند داد.نكته ي با اهميت در تحصن امروز حمايت اساتيد و كارمندان دانشگاه از متحصنين است . اساتيد و كامندان دانشگاه شيراز با صدور بيانيه و پخش آن در محيط دانشگاه از اين حركت دانشجويان به شدت حمايت كردند .

گزارش بیست و ششم دفتر پژوهش

در آغاز مسائل مربوط به سامانه (سایت) حزب طرح شد و چهار تن از اعضای دفتر داوطلبی خود را برای همکاری با مسئول سامانه اعلام داشتند. در بخش خبر ها به پاره ای آمار ها از اوضاع کشور اشاره شد: دانشگاه های ایران در میان دانشگاه های جهان در رتبه 1045 بیکار شدن 10000 کارگر دربرابر هر یک میلیارد دلار واردات کاهش تعرفه گمرکی شکر به صفر، و واردات شکر در حد مصرف پنج ساله کشور توان جسمی دختران ایرانی برابر زنان 37 تا 47 ساله فرانسوی میزان بیکاری در مرکز لرستان 40 درصدسخنرانی آقای بهمن زاهدی درباره انتخابات با شرحی درباره انواع انتخابات از مستقیم (فردی) و غیر مستقیم(حزبی) و اکثریت نسبی و مطلق و شیوه انتخابات در جمهوری اسلامی آغاز شد و سخنران به موضوع گذاشتن یک سقف حداقل (مثلا پنج درصد آراء) که در آلمان معمول است اشاره کرد که جلو تعدد احزاب کوچک و مختل کردن حکومت را می گیرد، چنانکه در ایتالیا پیش می آید. ( پنجاه و نهمین کابینه پس از جنگ ایتالیا تازگی سقوط کرد).بخش دوم سخنرانی به تشکیل کمیته انتخابات آزاد، سالم، و عادلانه پرداخت که در سالگرد انقلاب مشروطه از سوی چند تن از آزادیخواهان تشکیل شده است و 20 شرط را برای چنان انتخاباتی گذاشته که همه از اسناد بین المللی، از جمله بیانیه 1994 اتحادیه بین المجالس گرفته شده است. در بیانیه دولت ها موظف شده اند که انتخابات خود را مطابق بیست اصل مزبور انجام دهند. به نظر سخنران تشکیل این کمیته اقدام سازنده ای است و می باید از آن پشتیبانی کرد. اتحادیه بین المجالس هم مرجعی برای شکایت از جریان انتخابات است و می تواند از جمهوری اسلامی بازخواست کند.در بحثی که پس از سخنرانی درگرفت لزوم پشتیبانی از کمیته انتخابات آزاد تایید شد به ويژه که در اعلامیه کمیته برای دومین بار پس از فراخوان ملی رفراندم گروهی از درون ایران از حقوق همه ایرانیان سخن گفته اند و تفاوتی میان خودی و غیر خودی نگذاشته اند. در مورد شیوه های انتخاباتی اظهار نظر شد که با توجه به تنوع جامعه ایرانی و اختلافات شدیدی که میان افراد و گروه ها هست شیوه انتخابات اکثریت مطلق که دارنده پنجاه درصد به اضافه یک رای تنها برنده است به مصلحت نیست و بهتر است انتخابات نسبی باشد و احزاب به تناسب آراء نماینده به مجلس بفرستند و سقفی هم گذاشته شود که احزاب کوچک و متعدد مجلس و کابینه را فلج نکنند. از این گذشته انتخابات باید حزبی باشد و گرنه برای هر کرسی صد ها و هزاران داوطلب می شوند و عملی نیست. در تعیین شیوه های انتخاباتی می باید به دو هدف توجه داشت: 1 – تقویت احزاب و، 2 - دادن بیشترین فرصت به نمایندگان منافع گوناگون تا خود را به توده رای دهندگان عرضه کنند. اما موضوع مداخله اتحادیه بین المجالس به هیچ جا نمی رسد چون هفتاد هشتاد در صد اعضای اتحادیه کم و بیش شبیه جمهوری اسلامی هستند و سودی ندارد. دستور نشست آینده یکشنبه 2 مارس ساعت 18 به وقت اروپا سخنرانی آقای بهروز داودیان درباره نگاه های گوناگون به انقلاب به مناسبت بیست و نهمین سال انقلاب اسلامی تعیین شد.

زنان تحصیلکرده، مشکل حکومت ایران

شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل که سمبل جنبش فمینیستی ایران است، معتقد است که زنان ایرانی ‏موتور تغییرات اجتماعی در ایران هستند. بعد از اینکه فشار های زیاد مانع جنبش دانشجویی شد، مبارزه زنان ‏برای بدست آوردن حقوق برابر با مردان، اهمیت ویژه ای پیدا کرد و اکنون هشداری جدی برای رژیم ‏محسوب می شود.‏حتی رئیس جمهور، محمود احمدی نژاد هم موفق نشد، این آتش را خاموش کند. زنان در ایران، مدیر ‏بیمارستان و مدیر روزنامه هستند، زنان مهندس ایرانی در شرکت های بزرگ ساختمان سازی کار می کنند و ‏جزو کادر های بالای نیروی انتظامی هستند. اگرچه قوانین حجاب در ایران سخت تر شده است، اما دختران ‏ایرانی همچنان به پوشیدن مانتو هایی ادامه می دهند که روز به روز کوتاه تر می شود، شلوارهایی که تنگ ‏تر و روسری هایی که باریک ترند. یک سوم دانشجویان دختر، بدون چادر به دانشگاه می روند و تا زمانی ‏که برای انجام کار هایشان مجبور به پوشیدن چادر نشوند، به سر کردن روسری یا مقتعه، اکتفا می کنند.‏از همه مهم تر اینکه، تعداد دخترانی که به دانشگاه می روند، در سال های اخیر رشد زیادی داشته است. بعد ‏از گذشت بیست و نه سال از انقلاب اسلامی، دختران ایرانی 65 درصد دانشجویان را تشکیل می دهند و در ‏امتحانات کنکور تعداد دختران قبول شده، بیش از شصت درصد و تعداد پسران، کمتر از چهل درصد است. ‏این موضوع برای حکومت خطرناک است و به همین دلیل سهمیه بندی جنسیتی را در نظر گرفته اند تا تعداد ‏بیشتری پسر درکنکور دانشگاه قبول بشوند و آنها مطمئن شوند که تعداد پسران از دختران در دانشگاه ها ‏بیشتر خواهد بود.‏در روزهای گذشته، یکی از کمیسیون های مجلس، گزارشی را ارائه کرد که طبق آن از حضور تعداد زیادی ‏از دختران باعث نگرانی است و در آینده برای پسران در بازار کار، مشکل بوجود می آید و این مشکل طبق ‏نظر کمیسون، غیر قابل حل خواهد بود. بسیاری از نمایندگان محافظه کار مجلس که خواستار سهمیه بندی ‏جنسیتی دانشجویان رشته پزشکی بودند ( به عقیده آنان، زنان پزشک باید فقط بیماران زن را درمان کنند)، ‏خطر جدیدی را با افزایش تعداد دختران در رشته پزشکی، احساس کرده اند. همین مشکل در مورد تعداد ‏دختران در رشته های داروسازی و دندانپزشکی هم وجود دارد، بیش از شصت درصد فارغ التحصیلان این ‏رشته ها، زنان هستند.‏این یک تناقص است که حجاب اجباری و جدا کردن دختران و پسران در دانشگاه ها، باعث شده است که ‏خانواده های مذهبی و سنتی، که در گذشته اجازه نمی دادند دخترانشان از خانه بیرون بروند، به آنها اجازه ‏بدهند که به دانشگاه بروند و کار کنند.‏طبق آمار وزارت علوم، تعداد زنان در سال 1997، سالی که خاتمی رئیس جمهور ایران شد، 37 درصد بود. ‏با حضور خاتمی، آزادی ها بیشتر شد. دولت خاتمی تصمیم گرفت که به زنان اجازه دهد که در دادگاه های ‏خانواده، قاضی شوند و این شغلی بود که از بعد از انقلاب اسلامی در ایران، برای زنان ممنوع بود. امروز ‏در حدود صد قاضی زن وجود دارد. در زمان خاتمی به دختران اجازه داده شد که برای تحصیل به خارج از ‏کشور بروند که این حقی بود که فقط مشمول زنان متاهل می شد.‏پارکی در تهران به زنان اختصاص داده شده است که آنها می توانند هر ورزشی را که دلشان خواست، بدون ‏حجاب، انجام بدهند. به زنان اجازه داده شد که بعنوان راننده تاکسی (تاکسی هایی که مخصوص مسافران زن ‏است) کار کنند. زندگی مدرن در ایران به مبارزه با قواعد مردسالارانه و قوانین اسلامی، آمده است. تناقص ‏دیگر این است که سنت گرایی شدید در کنار میل به پیشرفت و علم و دانش آمده است که مورد توافق همه ‏گروه های سیاسی است. تنفر شدید طالبان در افغانستان از پیشرفت، در ملا های ایران، وجود ندارد.‏‏ قوانین جدید، که در امتحانات کنکور سال آینده از آن استفاده خواهد شد، سهمیه بندی جنسیتی اعمال خواهد ‏شد که 30 درصد برای پسران و 30 درصد برای دختران در نظر گرفته می شود و 40 درصد باقی مانده ‏مورد رقابت قرار می گیرد. رئیس سازمان سنجش ایران که تلاش می کرد این قانون را منطقی جلوه بدهد، ‏گفت:« این قانون تضمین می کند که پسران، امکان حضور در دانشکده هایی را که تعداد دختران در آن بیشتر ‏است را پیدا کنند و در عین حال به نفع دختران هم هست، زیرا آنها امکان پیدا می کنند که در رشته هایی که ‏تعدادشان کم است، مثل رشته های علوم انسانی، قبول بشوند».‏تحلیلی از لا رپوبلیکا

چه کسی در ایران در راس است؟

تحلیل دیلی تایمز از ساختار قدرت در ایرانبرای حل بسیاری از مسائل لاینحل مرتبط با ایران، غرب باید با تنها مرجعی که قدرت کافی برای حل معضل ‏دارد وارد معامله شود و امتیازاتی را در این رابطه ارائه دهد و این مرجع کسی نیست جز خامنه ای نیست، نه ‏احمدی نژاد.‏با انتشار گزارش امنیتی آمریکا در مورد توقف فعالیت های تولید سلاح هسته ای ایران، چشم انداز درگیری ‏نظامی در دوران دولت بوش کمرنگ شد. ولی اکنون پس از گذشت چند ماه از انتشار این گزارش معلوم شده ‏است که ایران تولید جنگ افزار هسته ای را رها نکرده است و در کار تغلیظ اورانیوم در حدی است که در ‏تولید سوخت هسته ای می تواند بکار رود.‏طرفین باید پیش از آنکه موضوع به تعارض حاد بکشد راه حلی بیابند. دیپلماسی غرب در سال ها اخیر بیشتر ‏متوجه رئیس جمهور ایران، محمود احمدی نژاد بوده است در حالیکه ای این رویکردی غلط است.‏بگذارید سرنوشت دو رئیس جمهور قبل از احمدی نژاد را بیاد آوریم. محمد خاتمی (2005-1997) به دنبال ‏انجام اصلاحات سیاسی بود در حالی که اکبر هاشمی رفسنجانی (1997-1989) سعی کرد اقتصاد ایران را ‏به روی دنیا باز کند. هر دو شکست خوردند چون در ایران رئیس جمهور نیست که مملکت را اداره می کند. ‏هر گونه راه حلی در زمینه مساله هسته ای ایران – یا هر مساله دیگری در روابط خارجی ایران – در دست ‏رهبر معظم انقلاب، آیت الله خامنه ای است.‏خامنه ای، غیر از انواع مسئولیت ها، فرمانده نیرو های مسلح و سازمان امنیت و اطلاعات و تعیین کننده ‏مدیریت صدا و سیمای (تلویزیون) ملی نیز هست. منصوبین وی تقریبا تمام وزارت خانه ها و شهر های ‏کشور را ادره می کنند.‏خامنه ای در زمینه دیپلماسی با هوشیاری عمل می کند ولی شیوه اش قابل تشخیص است. او دیپلمات ها را با ‏دستور العمل های متناقض به میدان مذاکرات می فرستد. همه آن ها ادعا می کنند با اطلاع و نظر رهبری ‏عمل می کنندولی هیچ یک نمی توانند قولی بدهند چون نمی دانند خامنه ای در نهایت چه تصمیمی می گیرد. ‏بعد از مدتی آن ها برکنار می شوند و گروه دیگری گسیل می شوند.‏خامنه ای برای حفظ موقعیت خود در روند تصمیم گیری، افراد ضعیف را ترجیح می دهد. احمدی نژاد هم از ‏این قاعده مستثنی نیست. پایگاه مردمی او به دلیل مشکلات اقتصادی ناشی از رویارویی با غرب، رو به ‏نقصان است. طرفداران او در انتخابات مجلس نیز کمتر از قبل خواهند بود. ولی نتایج انتخابات بر سیاست ‏خارجی کشورچندان اثری نخواهد داشت.‏برخی از دیپلمات های غربی به نقش رهبر انقلاب پی برده اند. ولی در عمل این دیپلمات ها نقش خامنه ای را ‏نادیده می گیرند در حالیکه وی قادر است تمام معادلات و تصمیمات سایرین را بر هم بزند. به نظر نمی آید ‏غربی ها بدانند چه کسی است رئیس است. برخی تحلیل ها معتقدند شکست بیل کلینتون در برقراری ارتباط با ‏ایران آن بود که بیشتر رئیس جمهوررا خطاب قرار می داد.‏غرب باید از ولادیمیر پوتین بیاموزد: وی به ایران سفر نکرد مگر زمانی که مطمئن شد مستقیما با خامنه ای ‏دیدار خواهد کرد. دیداری که طی آن پوتین پیشنهاد خود را برای راه حل مساله هسته ای ایران به خامنه ای ‏ارائه کرد. پاسخ ایران به این مطلب هنوز معلوم نیست ولی پس از این دیدار تحرکاتی برای تحویل سوخت ‏هسته ای به ایران، برای راه اندازی نیرو گاه بوشهر انجام شده است.‏مطمئنا خامنه ای نسبت به دیدار با رهبران غیر مسلمان اکراه دارد، ولی این موضوع نباید غرب را از کوشش ‏در این زمینه نا امید کند و یا مانع از آن شود که از رهبری بخواهند نماینده مورد وثوق خود را برای مذاکره با ‏غرب معرفی کند.‏یکی از سیاستمداران آمریکایی که می داند با ساختار قدرت در ایران چگونه برخورد کند، لی هامیلتون، رئیس ‏مرکز وودرو ویلسون است. زمانی که هاله اسفندیاری، یکی از محققین این مرکز در ایران دستگیر شد، ‏هامیلتون نامه ای به خامنه ای نوشت و آزادی وی را بر اساس موازین انساندوستانه خواستار شد. خامنه ای ‏برای اولین بار به یک نامه آمریکایی پاسخ داد و اسفندیاری ظرف چند روز آزاد شد.‏خامنه ای ظاهرا از هر گونه دعوتی از سوی آمریکا برای مذاکره در مورد مسائل حیاتی سر باز خواهد زد. ‏مسلما اولویت او حفاظت از نظام جمهوری اسلامی است و نه حفظ چند سیاستمدار. در حالیکه رفتار های ‏احمدی نژاد هر گونه مذاکره با وی را از سوی غربی ها غیر ممکن ساخته است، ولی خامنه ای نمی خواهد ‏کشور را در دست انداز جنگ و رویارویی نظامی قرار دهد، چیزی که به بی ثباتی ایران و احیانا سرنگونی ‏رژیم خواهد انجامید.‏برای حل بسیاری از مسائل لاینحل مرتبط با ایران، غرب باید با تنها مرجعی که قدرت کافی برای حل معضل ‏دارد وارد معامله شود و امتیازاتی را در این رابطه ارائه دهد و این مرجع کسی جز خامنه ای نیست و نه ‏احمدی نژاد.‏
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
---------------------------

خشت نو از قالب دیگر

ما اگر نتوانستیم تجربه ژاپن را تکرار کنیم از این بود که اتفاقا تجدد را در ظرف ایرانی ریختیم ــ در کشوری که کمرش در زیر بار جغرافیا و تاریخ نامناسب 1400 ساله خم شده بود و گسست های پیاپی از سده هفتم تا بیستم هرگز نگذاشت سرمایه مادی و معنوی لازم برای از زمین کندن جامعه انباشته شود."تازه" ترین نظریه درباره توسعه در ایران از آشنائی با یک نویسنده ژاپنی بر سر زبان ها افتاده است. آن نویسنده در آن دهه های دست و پنجه نرم کردن ژاپن سنتی با اروپای مدرن فتوی داد که می باید اروپا را در ظرف ژاپن ریخت. اکنون بحثی که از صد و بیست سی سالی پیش در ایران درگرفته است در جامه ای تازه باز سربلند می کند. پس از اینهمه دهه های تجدد ناقص، کتاب نویسنده ژاپنی مانند مکاشفه ای به یاری سرگشتگان معمای ناگشوده تجدد در ایران می آید. چه فرمولی از این ساده تر و فریبنده تر! همین بس که تجدد را در ظرف ایرانی بریزیم. دیگر نه کشاکشی با سنتگرایان خواهد ماند نه نا کامی در کمین هر گام به پیش. ریختن تجدد در ظرف ایرانی تازه ترین ریسمانی است که به سوی بومیگرائی nativism غرق در گرداب های تجربه ی، نه تنها ایرانی بلکه جهانی، افکنده می شود. در خود فتوی تردیدی نمی توان کرد. بجز جامعه های معینی در اروپای باختری، تجدد همه جا وارداتی بوده است. (در امریکای شمالی نه تنها تجدد بلکه خود جمعیت تجدد یابنده نیز وارداتی بود). تجدد به ناچار در ظرفی که هست ریخته می شود. مسئله ای که در این ساده انگاری ها فراموش می کنند کیفیت ظرف است. همه ظرف ها یکی نیستند. ظرف هائی هستند که جای چندانی در آنها نمانده است. ظرف هائی هستند که هر محتوای تازه ای را پس می زنند. ظرف های پاک تر و آلوده تر هستند. آن نویسنده ژاپنی فتوای خود را در باره ایران عصر ناصری نمی داد که از همان زمان ذهن تجدد خواهان ش به نمونه ژاپن مشغول بود. با اینهمه (از طرفه های کارکرد ذهن ما) هیچ کس تا زمان های بعد نیز به این اندیشه نیفتاد که از قیاس ساده که پایه اصلی منطق بیشتر ایرانیان است فرا تر رود و آن ژاپن مثالی را بشناسد؛ از آن کمتر به تفاوت هایش با جامعه ایرانی ــ که از تفاوت گذشته، به تضاد رسیده است ــ بنگرد. ژاپنی که اروپا را از دهه هفتم سده نوزدهم در خود ریخت از دویست و شصت سال نظام "شگونی" بدر می آمد. در پگاه سده هفدهم یک جنگسالار ژاپنی که لقب "توکوگاوا" داشت توانست سراسر مجمع الجزایر را زیر فرمان آورد. جانشینان او همه به همان عنوان توکوگاوا، در مقام شگون (سپهسالار و فرمانروای فئودال) به نام امپراتور خدایگونه که دو هزار سال نسل پس از نسل پادشاهی می کرد و نسبش به آسمان می رسید کشور را چنان تنگ اداره می کردند که نه یک بیگانه و اندیشه غربی به آن راه داشت، (به استثنای بازرگانی محدودی با هلند از تنها یک بندر، ناگازاکی) نه کمترین جزئیات از کنترل آن بیرون بود. سراسر کشور را سیاهه و آماربرداری کرده بودند. يک نظام آموزشی کارآمد برای نیاز های اداری و اقتصادی چنان جامعه ای "کادر" ها را می پروراند و طبقه جنگاور سامورائی امنیتی بی مانند را در سرزمین های آن روزگار جهان برقرار می داشت. ژاپن ثروتمند نبود ولی مردمان در سایه امنیت و دستگاه اداری کارآمد با استاندارد های زمان در بینوائی به سر نمی بردند. به زبان دیگر جامعه ژاپنی هنگامی که خواست تکان زلزله وارش را به خود بدهد اسباب اداری و سیاسی و حتی آموزشی لازم را برای تجدد وارداتی می داشت. (سامورائی ها تقریبا بلافاصله به دیوانسالاران و کارآفرینان و آموزشگران تبدیل شدند). حکومت می توانست بی دشواری زیاد دست به دگرگونی های پردامنه بزند (واپسین تاخت و تاز یک فئودال سرکش به آسانی در رگبار سلاح های آتشین اروپائی به خاک افتاد.) آئین شینتو نه گرفتاری بنیادی با هرچه مدرنیته و نوسازندگی داشت و نه روحانیانی که سیاست شان عین دیانت شان باشد. تفاوت اصلی دیگر در چگونگی واردات بود که از آن بهتر نمی شد آرزو کرد. ناگزیری رفتن به راه های باختر زمین از دو "بازدید" یک اسکادران ناوگان دریابان "پری" امریکائی از بندر "ادو" بر ژاپنیان آشکار شد. او بی شلیک یک گلوله، بیشترینه ای که بر حکومت محلی تحمیل کرد یک پیمان دوستی، و تعهد ژاپن به کمک به توفانزدگان امریکائی بود. از آن پس نیز تا خود ژاپنیان به لشگرکشی نیفتادند با هیچ زوری روبرو نشدند. هیچ تحمیل و تحقیر جدی در آن فرایند نمی شد یافت که پسزنش یا حتی سرزنشی را در جامعه برانگیزد. * * *ریختن تجدد در ظرف ژاپن با چنان تقلید ازخود بی خودی آغاز شد که ما در ایران به گردش هم نرسیدیم. دستگاه حکومتی که اسباب ش را داشت هزاران تن را به هر گوشه جهان غرب فرستاد تاآموزش ببینند ِیا نسخه برداری کنند. نظام آموزشی، سازمان اداری، قوانین مدنی و بازرگانی، سازماندهی نیرو های زمینی و دریائی عینا از بهترین نمونه های اروپائی گرفته شد. ساختمان آکادمی دریائی ژاپن گویا ترین نمونه روحیه نخستین دهه هاست. حتی آجر های سرخ ساختمان آکادمی دریائی بریتانیا را وارد کردند که با اصل کمترین تفاوتی نداشته باشد. در این شیفتگی احتمالا انگیزه دیگری هم درکار بود. امپراتور می جی می خواست جامعه سنتی را با سخت ترین تکان ها از بی حرکتی سده ها بدرآورد.ولی در کنار این تقلید میمون وار، رفتن به ژرفای فرهنگ اروپائی هم بود که باز ما به گردش نرسیدیم. در همان چند دهه نخستین، هزاران کتاب اروپائی در همه رشته ها به ژاپنی ترجمه شد و آموزشگاه ها و دانشگاه هائی که پیوسته چشم به سرمشق های اروپائی خود داشتند سرمایه بزرگ انسانی تجدد را پرورش دادند. با اینهمه ژاپن تا نیمه های سده بیست اساسا سرزمین بسته کاری (مونتاژ) بود ــ همان که منتقدان نادان صنعتی شدن ایران سرکوفت ش را می زنند. پس از یک دوران طولانی واردات تکنولوژی بود که سیاست های خردمندانه ژاپن میوه های ش را داد. امروز آن کشور در ثبت اختراعات جایگاه دوم را پس از امریکا دارد. ما اگر نتوانستیم تجربه ژاپن را تکرار کنیم از این بود که اتفاقا تجدد را در ظرف ایرانی ریختیم ــ در کشوری که کمرش در زیر بار جغرافیا و تاریخ نامناسب 1400 ساله خم شده بود و گسست های پیاپی از سده هفتم تا بیستم هرگز نگذاشت سرمایه مادی و معنوی لازم برای از زمین کندن جامعه انباشته شود. جامعه ای ازهم گسیخته، اسیر یک فولکلور مذهبی ضد پیشرفت و روحانیتی نیرومند و دنیادار، بی هیچ یک از اسباب و آمادگی های نمونه های کامیاب تجدد، خواست خودش بماند و دیگر هم بشود. اکنون پس از تجربه چهار نسل ایرانیان، زمان ریختن تجدد در ظرف ارزش های اصیل و سنت های مقدس و قالب های ذهنی عوامانه نیست. دیگر هر کس بخواهد می تواند ببیند که ظرف با محتوی چها می کند. دیگر دوران تقلید ما، حتی از ژاپن، گذشته است. می باید به ژرفای مسئله رفت که طبیعت واپسماندگی و پویائی است. می باید به ظرف نیز پرداخت.بیش از صد سال ایرانیان کوشیدند ساختمانی نو با مصالح کهنه بسازند ــ خشت نو از قالب های کهن ــ و امروز در اینجائیم که بد ترین های خود را نگه داشته ایم و با پاره ای بد ترین های وارداتی تکمیل کرده ایم. ما لازم نیست "قالب این خشت را به آتش افکنیم." آن قالب را می توان به موزه یا محراب سپرد. ولی اگر به آنجا رسیده ایم که تجدد را، نه در این ظرف آلوده و لگد خورده روزگاران می خواهیم، می باید "خشت نو از قالب دیگر بزنیم."

۱۳۸۶ اسفند ۷, سه‌شنبه

ستایش آیت الله خامنه ای از محمود احمدی نژاد

آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران از "پیروزی بزرگ" این کشور در موضوع مناقشه هسته ای ابراز خشنودی کرده و از محمود احمدی نژاد، رییس جمهور، برای شیوه "بارز" اداره آن، ستایش به عمل آورده است.
آیت الله خامنه ای روز سه شنبه، هفتم اسفند (بیست و ششم فوریه) در دیدار با رییس و نمایندگان مجلس خبرگان رهبری، گفت:"یک نمونه از پیشرفت های نظام اسلامی، مسئله هسته ای است که ملت ایران در این موضوع، حقا و انصافا به یک موفقیت بزرگ و پیشرفت چشمگیر دست یافته است."

آیت الله خامنه ای علاوه بر آقای احمدی نژاد، از نقش مجلس هفتم نیز در موضوع هسته ای تقدیر کرد و گفت:" در کنار ایستادگی ملت، مجلس هفتم نیز بر خلاف تلاش عده ای در دوره قبل، واقعا در موضوع هسته ای ایستادگی و پافشاری کرد."

آژانس هسته ای سازمان ملل این هفته در گزارش تازه ای گفته بود ایران در زمینه فعالیت های هسته ای خود شفافیت بیشتری داشته اما در این مورد که در حال ساخت بمب نیست، "تضمین های معتبری" ارائه نداده است.

گزارش روز جمعه آژانس به خاطر دادن اجازه بازرسی از برخی نقاط ممنوعه سابق در ایران، از این کشور ستایش کرده اما می گوید که ایران همچنان از پاسخ دادن به برخی مسائل کلیدی طفره می رود.

در بخشی از گزارش به مدارکی اشاره شده که سرویسهای اطلاعاتی دیگر کشورها در اختیار آژانس قرار داده اند و بر اساس این مدارک، ایران در مراحل آزمایشی و تحقیقاتی تولید کلاهک هسته ای برای موشکهای بالستیک قرار دارد.

ایران ضمن رد این اتهامات، آنها را ساختگی خوانده است.

در همین حال دیپلمات های غربی در آژانس بین المللی انرژی گفته اند ایران پس از توقف اولیه برنامه سری تسلیحات اتمی خود در سال ۲۰۰۳، ممکن است این برنامه را مجددا از سرگرفته باشد.

سیمون اسمیت، سفیر بریتانیا در آژانس گفت اسنادی که به آژانس بین المللی انرژی اتمی ارائه شده نشان دهنده فعالیت هایی است که پس از سال ۲۰۰۳ صورت گرفته است.

علی اصغر سلطانیه نماینده ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی این مطلب را رد کرده و این مدارک را جعلی خوانده است.

اما گزارش اطلاعاتی آمریکا که قبلا منتشر شده بود، حکایت از آن داشت که ایران در این تاریخ، فعالیت های مربوط به تولید سلاح هسته ای را متوقف کرده.

اظهارات سفیر بریتانیا پس از ملاقات ۳۵ عضو شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی در وین مطرح شد.


محمود احمدی نژاد گفته است تحریم ها باعث عقب نشینی ایران نخواهد شد

روز گذشته نیز جواد وعیدی، معاون دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران پاسخ کشورش به پرسش های آژانس را یک موفقیت خواند و گفت: "برخی كشورهای غربی فكر می ‌كردند ما نمی ‌توانيم در مسير جواب به اين سوالات، پشت سرهم حركت كنيم و صداقت خود را ثابت كنيم و در اين مسير گير خواهيم كرد."

معاون دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران همچنین اعضای گروه کشورهای۱+ ۵ (اعضای دائم شورای امنیت و آلمان) را متهم کرد که گزارش اخیر محمد البرادعی را "بایکوت کرده اند"، زیرا "اگر می ‌خواستند به آن (گزارش) بپردازند، بايد با دلايل فنی و حقوقی توضيح می ‌دادند كه به چه دليل به دنبال صدور قطعنامه جديد در شورای امنيت می ‌روند".

در پی انتشار گزارش تازه آژانس، دولت ایران آن را یک پیروزی بزرگ و "پايانی بر پرونده هسته‌ ای جمهوری اسلامی ايران" خواند.

محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران در پیامی به این مناسبت، "پیروزی تاریخی ملت" را تبریک گفت.

'ایران احتمالا به برنامه تسلیحات اتمی ادامه داده است'

سفیر بریتانیا در آژانس بین المللی انرژی اتمی گفته است ایران پس از توقف اولیه برنامه سری تسلیحات اتمی خود در سال ۲۰۰۳، ممکن است این برنامه را مجددا از سرگرفته باشد.
سیمون اسمیت گفت اسنادی که به آژانس بین المللی انرژی اتمی ارائه شده نشان دهنده فعالیت هایی است که پس از سال ۲۰۰۳ صورت گرفته است.
این در حالیست که علی اصغر سلطانیه نماینده ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی این مطالب را رد کرده و این مدارک را جعلی خوانده است.
اظهارات سفیر بریتانیا پس از ملاقات ۳۵ عضو شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی در وین مطرح شد.
در این نشست مدارکی از منابع اطلاعاتی گوناگون درباره فعالیت های اتمی ایران به اعضا ارائه شد.
سفیر بریتانیا گفت اطلاعاتی که از منابع مختلف بدست آمده شامل طرح یک کلاهک اتمی و نحوه اتصال آن به موشک است.
گزارش برآورد اطلاعات ملی آمریکا پیش تر خاطرنشان کرده بود ایران برنامه تسلیحات اتمی خود را در سال ۲۰۰۳ متوقف کرده است.
اما سیمون اسمیت گفت که برخی از فعالیت های نظامی هسته ای ایران قطعا پس از این تاریخ انجام شده است.
وی گفت معلوم نیست که این پروژه در سال ۲۰۰۴ به طور فعال در حال اجرا بوده و یا آنکه ایران در این تاریخ تنها مشغول بررسی عملکرد گذشته خود بوده است.
سفیر بریتانیا افزود اما در هر حال این نشان می دهد که مقام های ایران همچنان علاقه مند به این پروژه بوده اند.
قطعنامه سوم
از سوی دیگر کشورهای غربی ابراز امیدواری کرده اند که قطعنامه سوم تحریم های ایران "بزودی" در شورای امنیت سازمان ملل متحد به رای گذارده شود.
تام کیسی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا پس از نشست اعضای گروه 1+5 در واشنگتن درباره برنامه های اتمی ایران گفت این گروه توافق کرده است رویکرد دوگانه در برخورد با ایران را ادامه دهد.
اما محمد خزاعی نماینده ایران در سازمان ملل متحد گفت اقدام شورای امنیت اعتبار آژانس بین المللی انرژی اتمی را زیر سوال خواهد برد.
وی در گفتگو با خبرنگاران اظهار داشت ایران به کلیه سوالات آژانس پاسخ داده و دیگر بررسی برنامه های اتمی ایران در شورای امنیت مبنای قانونی ندارد.

۱۳۸۶ اسفند ۵, یکشنبه

سفر اولمرت به ژاپن و گفتگو درباره ایران

اسرائیل می گوید که ایران همچنان تهدیدی برای امنیت و صلح جهانی است ولی جامعه جهانی برای متوقف کردن ایران موفق نبوده است.
در اولین واکنشها به انتشار گزارش تازه محمد البرادعی رییس آژانس بین المللی انرژی اتمی، خایم رامون معاون نخست وزیر اسرائیل گفت که جامعه جهانی باید علاوه بر ایران، به اقداماتی علیه شرکتها و موسساتی که با ایران داد و ستد می کنند نیز متوسل شود.
در همین رابطه اخیرا سران اسرائیل در سفرها و دیدارهای خود با مقامات روسیه، آمریکا و کشورهای اروپایی بر افزایش فشارها بر ایران تاکید بیشتری کرده اند و خواهان برخورد جدی تر سازمان ملل متحد با ایران بوده اند.
و در همین چارچوب اهود اولمرت، نخست وزیر اسراییل، برای ملاقات و گفتگو با مقامات ژاپن به این کشور سفر کرده است.
انتظار می رود که توسعه روابط اقتصادی بین دو کشور هدف اصلی از این سفر باشد. اما گفته می شود که یکی دیگر از اهداف آقای اولمرت از این سفر که سفری کم سابقه توصیف شده گفتگو در مورد ایران به منظور متوقف ساختن برنامه های هسته ای ایران است.
مئیر جاودانفر، کارشناس امورخاورمیانه در اسرائیل، می گوید: "فعالتر شدن دیپلماسی اسرائیل برای تحت فشار گذاشتن ایران به این دلیل است که بعضی نکات مثبت چند گزارش اخیر درباره برنامه هسته ای ایران، از جمله گزارش نهادهای اطلاعاتی آمریکا انگیزه ها برای مقابله با ایران را تضعیف کرده است."
وی اضافه می کند: "دولت اسرائیل احساس می کند که تحریم ایران در مجامع بین المللی بسیار سختتر شده و کشورهایی مثل کشورهای خاور دور انگیزه زیادی برای اقدام علیه ایران ندارند. بنابراین دولت اسرائیل تصمیم گرفته که بیشتر تلاش کند و در عالی ترین سطح با مقامات کشورهای مختلف در این باره گفتگو کند."
نخست وزیر اسرائیل نیز لحظاتی پیش از سفر به ژاپن گفت که ایران به دنبال تولید بمب اتمی است و باید تا جایی که امکان دارد روابط اقتصادی ایران با جهان خارج محدود شود.
خبرگزاریها از قول منابع اسرائیلی می گویند که در این سفر اسرائیل از ژاپن خواهد خواست تا سطح مبادلات اقتصادی خود را با ایران کاهش دهد.
ژاپن در سالهای اخیر سعی کرده است تا نقش مهمتری را در مناسبات سیاسی بین المللی به ویژه در خاورمیانه بازی کند و به این دلیل نیز از ایران خواسته است تا تقاضاهای جامعه جهانی را بپذیرد.
همچنین فشارهای آمریکا بر ژاپن باعث شده است تا این کشور از امضای یک قرار داد بزرگ برای توسعه میدان نفتی آزادگان در جنوب ایران عقب نشینی کند.
سهم مشارکت ژاپن در این پروژه از 75 درصد به کمتر از ده درصد کاهش پیدا کرده است.
علیرضا صدر، خبرنگار در ژاپن، می گوید که تقاضای اسرائیل از ژاپن برای کاهش مناسبات تجاری با ایران بستگی به میزان حمایت آمریکا از این تقاضا دارد.
آقای صدر می گوید: "وضعیت صادرات ژاپن خوب نیست و بازار انرژی در ژاپن هم بحرانی است. ژاپن از کاهش مشارکت در میدان نفتی آزادگان هم زیان دید. ولی نفوذ آمریکا بر ژاپن به اندازه ای است که اگر آمریکا اصرار کند می تواند ژاپن را به تجدید نظر به روابط خود با ایران وادار کند."
آقای صدر اضافه می کند که "تصمیم گیری درباره اینکه سطح روابط خود را با یکی از تامین کنندگان انرژی کمتر کند، در این کشور موضوع مهمی است و برای تصمیم گیری در این باره رایزنیهای زیادی لازم است."
روز یکشنبه (24 فوریه) بنیامین بن الیزر، وزیر امور زیرساختهای ملی اسرائیل، تلویحا از تعلل برای اعمال تحریمهای جدی اقتصادی علیه ایران انتقاد کرد و گفت که جامعه جهانی در برابر ایران عملکردی دو گانه دارد.
او افزود که از طرفی بر اعمال تحریمها علیه ایران تاکید می شود و از طرفی نیز شرکتهای اقتصادی همچنان با ایران داد و ستد می کنند.
رابطه ایران و ژاپن و نیز رابطه اسرائیل و ژاپن، از این جهت در ایران به دقت دنبال می شود که ژاپن یکی از بزرگترین شریکهای اقتصادی ایران است. این کشور دومین اقتصاد بزرگ جهان به حساب می آید و یکی از بزرگترین وارد کنندگان نفت از ایران است
.

متکی: مشکل آمریکا با ایران بسیار گسترده است

منوچهر متکی، وزیر امور خارجه ایران در نشستی در دانشگاه علم و صنعت، مشکل آمریکا با ایران را بسیار گسترده دانست.
آقای متکی که به دعوت بسیج دانشجویی برای دانشجویان سخن می گفت، افزود که مشکل آمریکا با ایران تنها مساله هسته ای نیست که "با اتمام آن، تمام شود."
وزیر امور خارجه ایران بار دیگر تاکید کرد که جمهوری اسلامی با آژانس بین المللی انرژی اتمی همکاری کرده است.
او مدعی شد که آژانس بین المللی انرژی اتمی به این نتیجه رسیده که "به همه سوالات خود در مورد فعالیت های هسته ای ایران، پاسخ داده شده است."
مقام های ایرانی جدیدترین گزارش محمد البرادعی، مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی را "یک پیروزی بزرگ" برای این کشور دانسته اند، این در حالی است که تحلیلگران می گویند این گزارش تاکید می کند که ایران هنوز به برخی سوال های اساسی، جواب نداده است.
محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران، در پی انتشار گزارش آژانس بین المللی انرژی اتمی درباره برنامه هسته ای این کشور، در پیامی "پیروزی تاریخی ملت" ایران را تبریک گفت.
گزارش روز جمعه آژانس به خاطر دادن اجازه بازرسی از برخی نقاط ممنوعه سابق در ایران، از این کشور ستایش کرده اما می گوید که ایران همچنان از پاسخ دادن به برخی مسائل کلیدی طفره می رود.
همچنین در گزارش آژانس آمده است که هیچ "تضمین جدی" وجود ندارد که ایران درحال ساختن سلاح اتمی نیست.
مقامات ایرانی در حالی بر پیروزی ایران در این پرونده و تبرئه شدن ایران تاکید می کنند که مقامات و رسانه های بین المللی برداشت دیگری در این مورد دارند.
از جمله جاناتان مارکوس، خبرنگار دیپلماتیک بی بی سی، می گوید که یافته های آژانس بین المللی انرژی اتمی مسلما با تبرئه ایران فاصله زیادی دارد.
کاندولیزا رایس، وزیر خارجه آمریکا نیز گفته است که "استدلالی خیلی قوی" به نفع تصویب دور سوم تحریم ها علیه ایران وجود دارد.
مذاکره با آمریکا
وزیر امور خارجه ایران همچنین در مورد مذاکره با آمریکا در مورد مسایل عراق گفت که درخواست آمریکا نشان داد که "سیاست های تهاجمی" این کشور در عراق به بن بست رسیده است.
او افزود که ایران همواره تاکید کرده که آمریکا باید سیاست های خود را در عراق تغییر دهد.
ایران و آمریکا تا کنون چند دور مذاکره در بغداد بر سر مسایل امنیتی عراق داشته اند.
آمریکا بارها ایران را متهم به دخالت در نا آرامی ها و خشونت های عراق کرده است. ایران این اتهام ها را رد کرده و حضور نیروهای خارجی در عراق را عامل خشونت ها می داند. طی ماه های اخیر که خشونت ها در عراق تا حدی کاسته شده، برخی منابع دلیل آن را متوجه ایران دانسته اند.
آقای متکی به دانشجویان گفته است که سیاست های آمریکا نسبت به ایران "کماکان خصمانه" است و مسایل بسیار زیادی از زمان پیروزی انقلاب ایران وجود دارد.

۱۳۸۶ اسفند ۴, شنبه


چرخش اروپا علیه جمهوری اسلامی

جمهوری اسلامی ایران یکبار دیگر به یک برخورد بحرانی با جامعه بین‌المللی نزدیک می‌شود. عدم استفاده عاقلانه از فرصتی که پس از انتشار گزارش سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا پیش آمد و لجاجت پایان‌‌ناپذیر در برابر جامعه جهانی هر روز اوضاع را بحرانی‌تر می‌کند. کشورهای فرانسه و آلمان بیش از پیش خود را با مواضع انگلستان و آمریکا نزدیک‌ کرده از هر فرصتی برای افزایش فشار علیه جمهوری اسلامی استفاده می‌کنند.از آنجا که آلمان نقشی در شورای امنیت سازمان ملل ندارد، عدم رضایت خود را با محدود کردن صادرات آن کشور به ایران نشان می‌دهد. پس از آن که سازمان دولتی هرمیس که معاملات با ایران را بیمه می‌کند میزان تعهدات خود را به نصف تقلیل داد، از صادرات آلمان به سوی ایران به سرعت کاسته می‌شود. در ایتالیا دولت متمایل به چپ به رهبری رومانو پارودی که تا حدودی در ارتباط با ایران آهسته‌تر گام بر می‌داشت ساقط شده است و اکثر ناظران سیاسی معتقدند اگر سیلویو برلوسکونی برنده انتخابات آینده شود، که احتمال آن زیاد است، این رویداد نیز به سود جمهوری اسلامی نخواهد بود.از همه پرسروصداتر موضع نیکلا سارکوزی، رئیس جمهور فرانسه علیه برنامه تسلیحاتی هسته‌ای جمهوری اسلامی است. وی در ملاقات اخیر خود با محمد البرادعی مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از وی خواست تا اقدامات جدی و لازم را برای «تحقیقات دراز مدت و قاطع» در مورد ایران انجام دهد. از قرار گزارش خبرگزاری‌ها وی همچنین نگرانی خود و دولت فرانسه را از توسعه موشک‌های بالیستیک از سوی جمهوری اسلامی به البرادعی ابراز کرده است. نباید فراموش کرد که وزیر دفاع فرانسه آقای هروه مورن چند روز پیش گفته بود فرانسه مدارکی در اختیار دارد که ثابت می‌کند برنامه‌های هسته‌ای ایران از اهداف نظامی برخوردارند. از سوی دیگر آمریکائی‌ها برای اولین بار حاضر شده‌اند اطلاعات خود را در مورد اهداف نظامی برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی در اختیار آژانس بین‌المللی قرار دهند. تا کنون همیشه آمریکائی‌ها از تسلیم این مدارک و اطلاعات سرباز می‌زدند زیرا نگران لو رفتن منابع و عوامل اطلاعاتی خود در ایران بودند. اکنون که این سیاست درازمدت تغییر کرده است، باید دید آیا واقعاً آنها بیش از آنچه آژانس در دست دارد سندی ارائه خواهند کرد یا نه. موضع البرادعی بسیار مشکل‌تر از پیش است زیرا او در ماه اوت اعلام کرد که اگر حکومت ایران پاسخ همه سؤالات را تا پایان ماه دسامبر ندهد دیگر از آنها دفاع نخواهد کرد. ماه دسامبر به پایان رسید و خبری نشد، اکنون تهران تا ماه مارس مهلت خواسته است.در حالی که پاره‌ای از مفسران اروپائی و یکبار هم رئیس جمهور پیشین فرانسه ژاک شیراک احتمال دستیابی جمهوری اسلامی به بمب اتمی را ابراز کرده‌اند، امروز کمتر کسی از رهبران غرب وحتی روسها و چینی‌ها آمادگی پذیرش چنین رویدادی را ابراز می‌کنند. موضع اکثر آنها در ماههای اخیر بسیار سخت‌تر شده است و امروزه آنها معتقدند که اگر ایران بدون متحمل شدن هزینه‌های سنگین اقتصادی و سیاسی تا آستانه دستیابی به سلاح هسته‌ای پیش رود آن وقت دیگر باید فاتحه قرارداد منع گسترش یا (NPT) را خواند زیرا بیش از بیست و پنج کشور اتمی دیگر در جهان ظهور خواهند کرد و خطر جنگ هسته‌ای به مراتب بیشتر خواهد شد.با افزوده شدن بر شدت فشارهای سیاسی و اقتصادی، سران نظام جمهوری اسلامی کبک‌وار سرهایشان را زیر برف رجزخوانی و تبلیغات بی‌ثمر فرو برده‌اند. ادامه این مسیر خطرناک می‌تواند برای ایران و منطقه مشکلات و مسائل بسیاری را همراه داشته باشد.
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
---------------------------

جمهوری اسلامی و انتخابات؟!!!

نمی دانم بخندم و یا بگریم؟بگذارید هم بخندم به حال آنانیکه قصد دارند نفهمند و همچنان سر در برف فرو برند و بگویند نه این بار انشالله گربه است و در نمایش مضحک انتصابات شرکت کنند.و بگریم به حال مردمی که در این شرایط بس کشنده و طاقت فرسا، چشم و امیدشان به اپوزیسیونی است که فکر می کنند واقعأ علیه جمهوری اسلامی مبارزه می کنند. اما نمی دانند که همین به ظاهر اپوزیسیون اما در باطن پوزیسیون برای بقای این رژیم نا مردمی و ضد ایرانی و ایران، آنان را به قربانگاه فرستادند و می فرستند.صد البته این به ظاهر اپوزیسیون شامل همه ی نیروهای چپ در گیومه می شود که با جمهوری اسلامی از لحاظ ایدئولوژیک هیچ تفاوتی ندارند.***افراد، سازمانها، احزاب و بطورکلی نیروه هایی که به انتخابات در جمهوری اسلامی باور دارند و فکر می کنند از طریق انتخابات می توانند تأثیری در جامعه ایجاد کنند تا جمهوری اسلامی مثلأ دموکراتیک شود، نمی توانند علیه جمهوری اسلامی باشند و یا در صورت عالی تر ضد جمهوری اسلامی باشند.چنین نیروهایی اگر هم در این شرایط، شعار " علیه جمهوری اسلامی " می دهند یا نمی فهمند که به نظر می رسد چنین باشد یا با خود و دیگران شوخی می کنند.من نمی دانم با چه زبانی باید به این نیروها فهماند که انتخابات به معنی انتخاب کردن و انتخاب شدن در جمهوری اسلامی و یا به قول خودشان نظام اسلامی بی معنی است.زیرا مقوله انتخاب و انتخاب کردن از اختیار ِ آزاد انسان نأشی می شود. به عبارت دیگر کسی می تواند انتخاب کند که اول اختیار داشته باشد.اما جمهوری اسلامی معتقد به اختیار نیست تا اعتقاد به انتخاب یا انتخابات داشته باشد. زیرا آنها باور دارند که همه چیز از پیش معین شده است و شخصشان از جانب خدا مأمور هستند که امورات امت را رتق و فتق کنند.امت هم از نظر آنها گوسفندانی هستند که چون و چرا نکنند و لازمه این چون و چرا نکردن هم ایمان آوردن به راهی است که این موجودات ِ دو پا، آن را بی پروا فریاد می زنند.کسی که ایمان می آورد لازمه اش این است که به عقایدش شک نکند و اصلأ سئوالی در این باره طرح نکند. زیرا شک نشان از عقل دارد و قرار نیست امت عقل داشته باشد. پس اگر شک کرد این فرد عقل دارد. بنا براین ایمان ندارد و چون عقل دارد و ایمان ندارد پس مرتد است و جزای مرتد هم در دستگاه ایمانیان مرگ است.خودشان می گویند که اسلام آخرین دین است و محمد آخرین فرستاده از طرف خدایی است که خودشان باور دارند.این خدا یعنی خدای محمد و آخوند ها می گوید بر همه بشریت و یا آنانیکه ما انسان هم می گوییم، واجب است و مجبور هستند به محمد و اسلامش ایمان بیاورند و گرنه همگی کافر هستند و جزایشان اگر با زور ایمان نیاورند، مرگ است.با چنین اعتقاد دگم و مخربی بوده است که محمد در همان شروع صدور اجباری اسلام به پیرامون، نامه ای برای خسرو پرویز پادشاه ایرانزمین می فرستد و تهدید می کند یا به اسلام ایمان بیاور و یا جنگ را به تو تحمیل می کنیم.البته خسرو پرویز جوابی در خور شأن محمد به یکی از فرمانداران خود در یمن بنام باذان فرستاد و او را مأمور کرد که او را کد بسته به پیشش ببرند.اما افسوس که مرگ زودرس امانش نداد تا این خطر جهل پروری و جهالت و ویران سالاری را از آسمان ایران دور نگه دارد.به همین منظور است که در همان آغاز یهودیان ِ قبایل ِ بنی قریظه، بنی قینقاع و بنی النضیر را گردن زدند و به همین دلیل امروز می خواهند یهودیان و اسرائیل را از کره زمین و جغرافیای جهان پاک کنند.خوب اگر بخواهیم این روضه را ادمه دهیم می رسیم به اینجا که این آخوندها هم اکنون قدرت را در دست دارند. اینها معتقد هستند که ادامه اسلام به علی واگذار شد و پس از آن به پسران و نوه ها و نبیره ها و نتیجه ها و بالاخره به کسی که می گویند غیبش زده است و مأموریت را به ابتدا به نواب اربعه و سپس به همین آخوند ها داده است تا امت را بی چون و چرا به شرایطی برسانند که آن فرد غیبت کرده و وجود نداشته از چاه جمکران بیرون آید و عدالت را برقرار کند.به عبارت دیگر قرار نیست که ما از خود اختیاری داشته باشیم و مثلأ در انتخابات شرکت کنیم و تازه جسارت به خرج دهیم که انتخاب نماییم.کی را؟" اسغفرالله " زبانم لال مگر عاقل شدیم که شک کنیم و اختیاری داشته باشیم تا انتخاب کنیم؟خیر همین آدمها که بر منابر قضبان بالا رفتند، عین ایمان هستند و هر که به آنها شک کند کافر است.به همین منظور از همان آغاز خلافت ایشان تا هم اکنون ما که کافر بوده ایم و شده ایم، در انتخاب کردن و انتخاب شدن جایی نداشتیم ونداریم تا بخواهیم اندر مزایای انتخابات مصیبتی دلخراش بخوانیم و امت را از جنگ ِ در راه بترسانیم که در این انتخابات شرکت کنند تا بالا رفتگان منابر قضبان این گله های را شبانی کنند.اما این بدییهات باید 29 سال زمان می برد تا به اصطلاح " الیت " جامعه مان به این نتیجه می رسیدند ک خیر از این امام زاده هم شفاهی برنمی آید.و بعد امروز بانگ بر آورند که این انتخابات در پیش " آزاد " نیست و قصد ِ آن کردند که آن را تحریم کنند. اما با خودشان و در خودشان فکر نمی کنند که چرا در انتخابات قبلی شرکت کردند و شناسنامه بدست جزء اولین رأی دهندگان در مقابل سفارت خانه ها در خارج از کشور صف کشیده بودند. و مردم را تشویق می کردند برای رونق نمایش انتخابات، از کار و زندگی شان بگذرند و بسوی صندوق های رأی بشتابند.تازه به همین هم بسنده نکردند و دست به دامن " ملائک و جن پری " هم شدند که صندوق ها را اگر مردم پر نکردند، پرشان کنند.اینگار انتخابات قبلی " آزاد " بود و نمایندگان هم به حق نماینده ی مردم بودند.ولی با همه ی این بی خردی ها که تا کنون مرتکب شدند باید به همین نیروها هم تبریک گفت که واقعیت خودش را به آنها تحمیل کرد نه اینکه قبول کرده اند. اما رسیدن به این مرحله هر چند لازم بود ولی کافی نیست.چرا؟برای اینکه نمی شود در هوا انتخابات را تحریم کرد. معنی اش این است که نیروی مقابل ما متشکل است و با اقتدار و سرکوب و حذف این نمایش را به پیش می برد.بنا براین ما در این سوی باید بدور از هر گونه تنگ نظری و به خود و سازمان اندیشی، برای دفاع از منافع عالیه ملت ایران و تمامیت ارضی کشور، کنار هم چو صف واحدی شویم تا مردم در داخل و خارج از با هم بودن ما نیرو بگیرند و بر جرئتشان اضافه شود.در غیر این صورت چنین شعاری فقط در دهان شعار دهنده می ماند و خودش را ارضاع می کند. بدون این که تأثیر فراگیری داشته باشد.اهمیت این با هم بودن و کنار هم بودن برای آینده ی بهتر ایران این است که جهان آزاد هم می تواند روی ما حساب ویژه باز کند و ما را مخاطب خودش ارزیابی کنند.زیرا از این طریق می توانند حمایت بیشتری از مردم و اپوزیسیون متشکل بکنند. آیا چنین خردمندی در ما می جوشد تا نشان دهیم که ما هم می توانیم با هم باشیم نه بر هم؟apanahan@t-online.dea_panahan@yahoo.de
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
---------------------------
اناهيتا
با درود خدمت دکتر پناهندهچون هميشه مقالعه اتان حق مطلب را ادا کرده و ارزو دارم اين گفتار شما چشم های خيلی ها را باز کند و باعث شود عده ای که سرشان رازير برف کرده اند هم سرشان را از زير برف دراورند و ببنند کهديگران هم چشمهايی برای ديدن دارند و اعمال و رفتارها را می بينند و قضاوت می کنند.باسپاس و ارزوی پيروزی برای شما و تمامی فرهيختگانی که دلشان برای وطن می طپد.

انقلاب نالازم

این تیتر را از داریوش همایون روزنامه نگار و نظریه پرداز پرسابقه وام گرفته ام که نخستین کسی بود که در سال 1360 زیر عنوان «یک انقلاب نالازم» به بررسی علل انقلاب اسلامی و نقش رژیم گذشته پرداخت. در آن زمان هنوز مردم و «روشنفکران» در شور انقلابی بسر می بردند و حاملان حکومت دینی را با تمام توان یاری می رساندند تا بر سرنوشت آنها حاکم شوند. کم نیستند «روشنفکران» پرشوری که در همان روزها با سبیل استالینی و عینک دسته شاخی سیاه، آخرین شعر و سخن خود را نه در هشدار نسبت به «یک انقلاب نالازم» بلکه در وصف قهرمانی های «چریک» منتشر کردند و پس از «پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» و آنگاه در پیش گرفتن «راه رشد غیرسرمایه داری» سرانجام زیر پای تخت «سلطنت» لم دادند. آلوده نشوید!در میان به اصطلاح روشنفکران ایرانی، سرقت فکر و واژه امری رایج است و کتابسازی بر اساس تکرار تلاشی که دیگری آن را آغاز نموده و به پایان رسانده است، وجدان سارقان و مخاطبانشان را نمی آزارد. جماعت مدعی روشنفکری «نابرده رنج» و با هزار کلک، از مصاحبه با خود و نقدهای دروغین تا جعل مدرک، به دنبال نام است حتی اگر به ننگ آلوده باشد. از همین رو، در فضای بسته و پریشان داخل کشور که هیچ کس و هیچ چیز در جای خود نیست، و در فضای باز و پریشان خارج کشور که باز هم هیچ کس و هیچ چیز در جای خود نیست، حفظ حرمت و ارج کوشش کسانی که گذشته از تلاش فکری پیش از انقلاب اسلامی، در سالهای پس از آن نیز همواره به تعمق و تأمل نشسته اند، امری بس دشوار است. جدا کردن دوغ از دوشاب چه در ایران و چه در اینجا گاه ناممکن است چرا که در هیچ جا در یک شرایط عادی، طبیعی و عادلانه بسر نمی بریم. تنها اینترنت به مثابه دمکراتیک ترین رسانه ای که تا کنون به وجود آمده است، در اختیار کسانی است که می خواهند محدودیت ها و مرزهای شرایط موجود و دسته بندی های انکارناپذیر را زیر پا بگذارند. ولی اینترنت هم از شوربختی از یکسو در ایران در بند سانسور و سرعت کم و هزینه بسیار است و از سوی دیگر دامنه مطبوعات و رادیو و تلویزیون را که هر فرد کم سوادی نیز می تواند از آنها استفاده کند، ندارد.رادیو و تلویزیون های شناخته شده در انحصار گروههای معین است که اگرچه بر اساس دمکراسی و آزادی بیان، لیکن در عین حال در چهارچوب سیاست خارجی دولت هایی که منابع آنها را تأمین می کنند، فعالیت خود را پیش می برند. دلیل این سخن و تفاوت سیاست خارجی کشورها را در تفاوت رسانه های فارسی زبان اروپایی و آمریکایی می توان دید. در حالی که رسانه های فارسی آمریکا عمدتا در اختیار «مشروطه طلبان» است که دست مؤثری هم به سر و گوش بخشی از «اصلاح طلبان» می کشند، رسانه های فارسی در اروپا عمدتا در اختیار آن بخشی از «اصلاح طلبان» است که به «سکولاریسم اسلامی» معتقدند (هنر این «نواندیشان دینی» در این است که «نواندیشی» شان به جای آنکه در مورد «دین»شان عمل کند، گریبان سکولاریسم و مدافعان حکومت عرفی را می گیرد!) به اضافه اعوان و انصارشان از چپ سنتی که از قرار معلوم دردشان از همه نظر، مادی و معنوی و تاریخی، با آنها مشترک است. همه این دار و دسته «خودی» هم از حالا شکمشان را برای ورود به تلویزیون «اتحادیه اروپا» صابون زده اند و صف بسته اند تا هر کس از «غیرخودیها» را که قصد ورود به «صفوف مستحکم» آنها را دارد، با ضربه آرنج از صف به در کنند. مگر برای همین به خارج کشور نیامده اند؟! شرح دمکراسی و آزادی بیان از زبان اینان شنیدن واقعا معرکه است!اینجاست که باید این توان را داشت که تابلوهای «آلوده نشوید!» را دید و خوشحال بود از اینکه زمامداران سیاسی و اقتصادی آمریکا در 1990 تصمیم گرفتند سیستم شبکه ارتباطی را که در ارتش آن کشور از اواخر دهه شصت میلادی به کار گرفته می شد، با نام اینترنت و در خدمت اهداف تجاری در اختیار همگان قرار دهند. اشتباه نکنید!به این ترتیب نه تنها رویدادهایی مانند فروپاشی اتحاد شوروی، بلکه گسترش تکنیک ارتباطات و اینترنت نیز هر بار انسان را به تأمل و وسوسه تخیل در مورد آن «انقلاب نالازم» می اندازد. با نظر داریوش همایون می توان موافق بود که انقلاب اسلامی از نظر سیاسی و اجتماعی «نالازم ترین» انقلاب بود، لیکن جهت تعیین تکلیف نقش «سنت» و «مذهب» در دستگاه ذهنی و عینی ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه چه بسا یک «انقلاب لازم» به شمار می رفت. تار تفکر سنتی در ایران چنان با پود اعتقادات مذهبی در هم تنیده شده بود که تنها یک حکومت دینی و مبتنی بر سنت می توانست تناقض آن دو را با دستاوردهای فکری جامعه بشری، مانند دمکراسی و لیبرالیسم، به نمایش بگذارد و در عمل ژرفای ناتوانی خود را در تضمین حقوق انسانی شهروندان و تضمین رفاه اقتصادی آنان ثابت کند.خود داریوش همایون نیز در «یک انقلاب نالازم» به درستی به این نکته اشاره می کند: «برای شناخت زمینه تاریخی انقلاب باید از 1400 سالی پیش به این سو آمد. از هنگامی که اعراب به نام اسلام و در واقع به قصد جهانگشایی و تاراج و گسترش فضای حیاتی به ایران تاختند. دوگانگی که پیروزی اعراب به تاریخ و فرهنگ و جامعه ایران داد، تنشی که همواره میان جهان بینی اسلامی و احساس قومیت و ناسیونالیسم ایرانی بوده است، و نیز تنشی که میان نظریه حکومت شیعیگری و جاه طلبی سیاسی ملایان با قدرت حکومتی بوده است، و سرانجام تنش هایی که برخورد میان یک جامعه واپسمانده کم و بیش قرون وسطایی با تمدن صنعتی غرب پدید آورد. انقلاب بر زمینه این تنشها برخاست و باید امیدوار بود که به فراگرد طولانی فیصله یافتن آنها کمک کند».او از زاویه دیگری نیز به «نالازم» بودن انقلاب اسلامی می نگرد: «انقلاب ایران به این دلیل اضافی نیز نالازم بود که آنکه هدف دشمنی عمومی قرار گرفته بود خود چندان امیدی به ماندن در صحنه نداشت. مسلما احساس همدردی عمومی به شاه بیمار بر نگرانی از آشوب پس از او افزوده می شد و به احتمال زیاد جلوی زیاده روی های بسیاری را می گرفت و دشمنان رژیم را وادار به کوتاه آمدن می کرد. اما شاه مانند بیشتر بیماران رو به مرگ در ته دل خود بیماریش را باور نمی کرد» (من با تجربه از چند نمونه نزدیک جمله آخر را اینگونه تغییر می دهم که شاه مانند بیشتر بیماران رو به مرگ اگر چه بر بیماری خود آگاه بود، لیکن «در ته دل خویش مرگ را باور نمی کرد». اساسا نیز اگر انسان مرگ را نه به عنوان یک عامل اختلال، بلکه به مثابه ضرورت زندگی در کنار خود احساس کند و بودن خود را با این اندیشه درآمیزد که هر روز می تواند آخرین روز زیستن او باشد، چه بسا به گونه ای دیگر فکر و رفتار کند).داریوش همایون در همین بررسی می افزاید: «همه موقعیتهای انقلابی لزوماً به انقلاب نمی انجامند. زمینه انقلاب در هرجا فراهم ‏آید نباید انتظار تغییر خشونت بار و ناگهانی رژیم حاكم را كشید. در ایران 1357 ‏یك موقعیت انقلابی تمام عیار وجود داشت كه مقدمات آن به سال 1356 بر می ‏گشت. با اینهمه انقلاب اجتناب ناپذیر نبود. وضع موجود سال 1357 البته نمی ‏توانست دوام یابد و میبایست دستخوش تغییرات اساسی شود. ولی این تغییرات ‏حتماً به معنی انقلاب اسلامی و روی كار آمدن آخوندها و متحدانشان نمی بود. ‏ناتوانی بنیادی رژیم و نیرومند شدن رهبران مذهبی افراطی و گروههای چپگرا ‏عوامل پیدایش موقعیت انقلابی بودند. اما آنچه انقلاب را تحقق بخشید سیاستها و ‏اقدامات رهبری سیاسی بود». به این ترتیب همایون نه بر این نکته که رژیم کنونی چگونه «بُرد» بلکه بیشتر بر اینکه رژیم پیشین چگونه «باخت» انگشت می نهد و می افزاید: «این ملاها و همدستانشان نبودند که پیروز شدند. دستگاه حاکم بود که شکست خورد و به دست خودش خود را ویران کرد». این نکته مهم است. آن هم نه برای رژیم گذشته (که گذشته را نمی شود تغییر داد) بلکه برای رژیم کنونی! چرا؟ زیرا کم نیستند کسانی از درون و بیرون رژیم که در سالهای اخیر مرتب به زمامداران حکومت اسلامی هشدار می دهند «اشتباهات» رژیم گذشته را تکرار نکنند و پیش از آنکه اعتراضات مردم در داخل و سیاست بین المللی در خارج آنها را از قدرت بروبد، بر سر عقل بیایند! ولی مسئله اینجاست آنچه را که برخی «اشتباهات» رژیم پیشین می دانند که سبب سرنگونی آن شد، برخی دیگر راه حل رژیم کنونی برای بقایش می دانند! کدام یک از دو طرف در این میان «اشتباه» می کند؟! به ویژه اگر این جمله هاشمی رفسنجانی را به یاد بیاوریم که گفت: «ما اشتباهات رژیم گذشته را تکرار نمی کنیم!» او البته هرگز توضیحی درباره آن «اشتباهات» نداد ولی می توان حدس زد منظورش چیست. آن را در بررسی داریوش همایون نیز می توان دریافت:«در انقلابهای جهان شاید ‏نتوان موردی را یافت كه مانند انقلاب ایران انقلابیان اینهمه از كمكها و همكاری ‏حكومت برخوردار بوده باشند. تا مدتها پس از انقلاب رهبران انقلابی از سرعت و ‏آسانی پیروزی خود گیج بودند و ناآمادگی آشكار خود را برای حكومت به «پیروزی ‏پیشرس» انقلاب نسبت می دادند و از این بابت در واقع از مردم و رژیم گذشته ‏طلبكاری می نمودند».حال آنکه رژیم کنونی مطلقا به کسانی که میل دارند آن را «اصلاح» یا «منقلب» کنند، یاری نمی رساند. دلیل سرکوب لجام گسیخته جامعه مدنی ایران چیزی جز تلاش زمامداران برای عدم تکرار «اشتباهات رژیم پیشین» نیست! کسانی که امید به این بسته اند که جمهوری اسلامی با «تکرار اشتباهات رژیم پیشین» و گشایش «فضای باز سیاسی» و حرکت در جهت «برگذاری انتخابات آزاد» به پیشواز سرنگونی خود برود، تجربه عملی کسانی را که ناباورانه به قدرت رسیدند، و اراده آنان را برای حفظ قدرت به هر قیمت، نادیده می گیرند. اگر رژیم پیشین حاضر شد با اقدام برای انجام چند «اصلاحات لازم» گامی در جلوگیری از وقوع «یک انقلاب نالازم» بردارد، رژیم کنونی اما با اطمینان به ثمربخشی سرکوب و جداسازی های اجتماعی تلاش می کند تار و پود جامعه را چنان از هم بگسلد که به خیال خودش امکان وقوع هر اصلاح و انقلاب لازم و نالازم را منتفی سازد. آنها مصرند «اشتباهات رژیم پیشین» را تکرار نکنند و دست مخالفان خود را باز نگذارند. پرسش اینجاست: آیا احزاب و گروههای سیاسی و نقش آفرینان سی سال پیش نیز از تجارب خود چیزی آموخته اند؟! و یا اینکه با یکی گرفتن رژیم کنونی و رژیم پیشین به خیال خود در این فکرند که «اشتباهات» آن زمان را تکرار نکنند، و نمی دانند آنچه را آنها امروز عدم تکرار اشتباه دیروز می پندارند، این بار اتفاقا اشتباهی عظیم است!12 فوریه 2008
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
---------------------------

تن فروشی امن در سایه بسیج و مطهری

هر شب خیابان تخت طاووس بعد از ساعت 8 شب چهره دیگری به خود می گیرد. پیاده باشی یا سواره، وقتی وارد این خیابان میشوی از همان ابتدای مسیر متوجه تراكم ماشینهای متنوعی میشوی كه شتابزده برای كنار كشیدن از وسط خیابان در حال سبقت گرفتن از یکدیگر هستند. اگر برای اولین بار با این منظره مواجه شوی و از ماهیت آن اطلاع نداشته باشی فکر می کنی به اصلاح "حلوا خیرات میكنند" . ولی اینجا از خیرات خبری نیست. این بازی پر پیچ و خم ماشینها تنها تلاشی است میان مردان سواره برای خرید تن یك زن. رقابتی پر هیاهو در بازار شبانه و تحت الحفظ تن فروشان زن و ترنس هایی كه خیابان مطهری یكی از پایگاههای اصلی و شناخته شده آنهاست. اگر از نزدیك شاهد صحنه باشی خواهی دید كه در معامله غیر قانونی اما علنی این بازار، فروشنده و خریدار با رضایت خیابان را ترك میكنند. تن فروشی در این خیابان در ازای رقمی بین 20 تا 50 هزار تومان صورت میگیرد. رانندگان ماشینهایی كه به سرعت می خواهند خود را به كانون معامله نزدیك كنند عموما در مسیرهای میدان فاطمی، فتحی شقاقی، استاد مطهری(تخت طاووس)، سهروردی و برگشت از شهید بهشتی و مصلای بزرگ و نیمه تمام تهران و باز خیابان مطهری در ترددند. طی دو یا سه ساعتی كه در هر كجای این مسیر 10 كیلومتری ایستاده باشی و به دقت خیابان را در نظر بگیری تعداد زیادی خودرو را در حال چرخش به دور محیط این مسیر مستطیلی خواهی دید. این ماشین ها عموما تك سرنشین و یا با یك همراه هستند كه با وجود روسپیان زیاد این مسیر شاید ساعتها به دنبال روسپی دلخواه خود میگردند. بنا بر آمار رسمی پلیس تهران هر روسپی حداکثر 5 دقیقه از وقت خود را در خیابان منتظر مشتری می ماند، بنابراین سرگردانی این ماشین ها تنها به دلیل یافتن زن یا ترنسی ویژه است. تمركز و توجه این تعداد از مردان در این مسیر (كه البته تنها محل بروز یا وجود چنین مراودات و معاملاتی در كلان شهر تهران نیست) قبل از هر چیز این سئوال را در ذهن شكل می دهد كه این مردان به دنبال چه سطحی از ارضای نیازهای جنسی خود هستند كه با چنین ولع و حساسیتی به این روشنی وارد این بازی به ظاهر خطرناك میشوند. در این شرایط که همه نهادهای حکومتی مرتبط با امنیت اجتماعی و ضابطان حفظ اصول و ارزشهای اسلامی در صدد مقابله یا پیشگیری (ولو ظاهری) از بروز چنین انحرافاتی در خیابانها و اماکن عمومی هستند، این عریانی در خرید و فروش تن در خیابانهای پر تردد و اصلی بیش از هر چیز بر سازمان یافته بودن و تحت کنترل بودن فروش سکس در ایران صحه می گذارد. حامد که خود یکی از مشتریان سکس خیابانی است معتقد است: " این زنان از سوی تعدادی از بسیجی ها حمایت می شوند" او دلیل باور خود به این موضوع را شهادت بسیاری از زنان تن فروش خیابانهای اصلی و پر مشتری می داند. حامد که هفته ای دو شب را در خیابان های تخت طاووس و عباس آباد در آمد و شد می گذراند می گوید:" تقریبا همه این زنان را حداقل یک بار سوار ماشین خود کرده و با آنها درباره قیمت و کیفیت ارائه سرویس صحبت کرده ام و در نهایت با نیمی از آنها سکس داشته ام. در ارتباط زیادم با آنها بارها شنیده ام که نیمی از درآمد خود را به مردانی می دهند که تحت عنوان بسیج یا نیروی انتظامی و ... در مسیر همان خیابانها در گردش هستند و بازار این زنان را کنترل می کنند" مهدی که محل زندگی او در خیابان لارستان است و معمولا شبها در پیاده روهای خیابان تخت طاوس و ولیعصر قدم می زند در اظهار نظر مشابهی معتقد است: "گروهی از ماموران پلیس و عوامل بسیج گردانندگان اصلی روسپیگری در این مسیرها هستند". وی که از مشاهدات خود در این ارتباط استفاده می کند می گوید: "این حمایت دولتی بسیار واضح است، چرا که زنانی که تجارت سکس می کنند با ظاهری مشخص تا نیمه های شب بدون اینکه کسی مزاحمشان شود در این مسیر پرسه می زنند. کافی است مثلا کسی آنها را به زور سوار ماشین خود کند بالافاصله سر و کله یک مامور پیدا می شود و کارشان به پایگاه بسیج یا ساختمان وزرا می کشد. هر چند همه راه فرار را هم بلدند و کافی است در طول مسیر از خیر وجه المعامله بگذری و این پول را به عنوان وجه المصالحه دو دستی تقدیم پاسداران حریم ارزشهای اخلاقی کنی تا آزاد شوی" حمیدرضا دانشجو و یکی از مشتریان این زنان است. او سرکوب 30 ساله روابط جنسی را عامل اصلی گرایش مردان به این نوع نازل و بی کیفیت سکس می داند و می گوید: "همه ما عادت کردیم بدون در نظر گرفتن زشتی و زیبایی به فرمان دورنی مان که می گوید فرصت را از دست نده گوش دهیم. شاید هیجان کاذب اینکه آدم کاری خلاف قانون انجام می دهد هم بی تاثیر نباشد. در ضمن این حس که با مقداری پول می توانی هر خدمتی دریافت کنی و صاحب تن زنی شوی که حق ندارد چیزی از تو بخواهد، به نوبه خود حس جالبی است که احتمالا همه مردان از تجربه آن لذت می برند. سویه دیگر صحبتهای حمید را در گفت و گو با سامان می شنویم. او ساکن یوسف آباد است و حالا در خیابان فتحی شقاقی در جستجوی زن دلخواه خود می گردد.سامان می گوید: "با شناسایی این زنان سعی در درجه بندی همکاری آنها برای ارضای خود کرده ام و به این ترتیب با داشتن شماره تلفن های آنها بسته به قیمت یا کیفیت خدماتشان با آنها تماس می گیرم. شب هایی که وقت و حوصله دارم چرخی می زنم تا به لیست خود اضافه کنم. با تمام این وسواس ها به نظر من سکس با روسپی ها مثل خوردن یک ساندویچ است. وقتی گرسنه ای به یک تکه نان هم قناعت می کنی اما مثلا همبرگر را ترجیح می دهم. حالا وقتی خیلی گرسنه نباشم و کمی حوصله به خرج دهم زنی را می خرم و این همان مقوله ساندویچ و یک تکه نان است برای من." سامان تجربه بازداشت در همین خیابان را نیز دارد. او تعریف می کند که چگونه پس از سوار کردن یکی از زنان تن فروش توسط گشت پلیس مجبور به توقف می شود. یکی از ماموران پس از اخذ مدارک او سوار ماشین اش می شود و دستور حرکت به سمت بازداشتگاه را می دهد. اما چند خیابان آنسوتر به دستور همان مامور زن تن فروش پیاده می شود و او می ماند با یک پلیس وظیفه شناس که با پنجاه هزار تومان قصه بازداشت را فراموش می کند. دکتر پوریا که به تازگی مدرک دکتری جامعه شناسی خود را از دانشگاه تهران گرفته است پس از شنیدن بخش هایی از اظهارات مصاحبه شوندگان، مورد اخیر را به عنوان نمونه ای از سواستفاده از زنان تن فروش توسط پلیس یا نیروی های بسیج می داند و معتقد است: "دولت، پلیس و قوه قضائیه هرگز نه توان مقابله با روسپیگری را دارند و نه علاقه ای به این کار دارند. ضمن آنکه عده زیادی از به اصطلاح خودی ها در تجارت سکس مشارکت دارند. آنها وجود این تجارت را بر خلاف ادعاهای رسمی اجتناب ناپذیر می دانند و ترجیح می دهند سود آن را به دست دیگران نسپارند. عملا هیچگاه برخورد قاطعی با روسپیان نمی شود و بیشتر فشارها بر روی زنان عادی است که مثلا پوشش مورد پسند آقایان را ندارند. همین تاکید پرجنجال بر ازدواج موقت انعطاف مسئولان در مقابل سکس های خارج از خانواده و خیابانی را نشان می دهد. اینکه در ایران شبکه ای سامان یافته و منسجم قاچاق و فروش سکس وجود دارد قابل انکار نیست. اخباری که هر از چندی در رسانه ها منتشر می شود و حاکی از حراج دختران ایرانی در بازارهای عرب است دلیلی بر این مدعا است. همه ما هم می دانیم هر جا پول هنگفت باشد دست غیر خودی از آن کوتاه است. در این میان سپاه، بسیج و نیروهای امنیتی که مدعیان قدرت و مقابله با تعرض به کشور هستند، طبیعتا سهم خواهان جدی این تجارت پر سود هستند. شاید بعد از نفت و قبل از واردات و صادرات انحصاری و پولشویی، تجارت سکس پر سودترین عرصه اقتصادی است که جولانگاه خودی ها شده است."روسپیان زیر تابلو خیابان های اصلی می ایستند. آنها از تاریکی شب نمی ترسند، آنها به خشونت جاری تن داده اند، روسپیانی که زیر تابلوهای "مطهری"، "بهشتی"، "مصلا" و "فتحی شقاقی" ایستاده اند حتی اگر گرسنه باشند می دانند چشمانی، به بهای نیمی از درآمدشان، مراقب آنها هستند. زیر این تابلوها امنیت روسپیان تضمین می شود.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
---------------------------

۱۳۸۶ اسفند ۳, جمعه

سوم اسفند و بر آمدن رضا شاه گرامی باد

مقدمه:فردا سوم اسفند ماه است. 87 سال پیش در چنین روزی تاریخ نوین ایران با دست ِ توانا و پایداری و پایمردی معمار آن رضاشاه ورق خورد و جوانه های ِ جهش ِ پرواز وار ِ سازندگی و مدرن شدن در همه سویش از دل یخبندان ِ زمستان ِ سیاه ِ عقب ماندگی ِ جامعه ی قبیله ای سَرَک کشیده بودند تا در بهار ِ در راه، گلی به لبخند شادمانی بازکنند.اگر تا دیروز چشمان غبار گرفته ما از دیدن و تماشا کردن زیباییها، سازندگی ها، مدرن شدن ها و شادمانی ها نفرت داشت و عمد داشتیم بدون آگاهی کورکورانه بر هر نوآوری یورش ببریم و در عوض با شتابی بی همتا در مأتحت سردمداران عقب گرایی چه از نوع ولایی و چه ازنوع کمونیستی ِ موجودش فرو برویم.امروز اما تاریخ با فروتنی ِ شکیبایش آیینه زمان را در برابر ما گرفته است تا هر کدام افکار پوسیده و به غایت ارتجاعی و ضد ملی خود را در آن به تماشا بایستیم و ببینیم آنچه را از روی شکم سیری و نادانی برآن تاختیم چه چیزی را جای آن بافتیم و یا ساختیم؟فراموش نکنیم آنچه که اسکلت ایران امروزی را تشکیل میدهد همان ساختمانی است که به معماری رضاشاه ساخته شده و بوسیله پسرش گسترش یافته است.و جای اندوه و تأسف بسیار است که حتی امروز هم افرادی با عینک کبود به آن دوران می نگرند و با تلاشی مرگ آسا، سر آن دارند که از واقعیت بگریزند. بارها نوشتم و باز هم می نویسم، تا وقتیکه عینک ِ کبود ِایدئلوژیک بر چشمان داریم قادر نیستیم فراتر از محفل ِخود را ببنیم زیرا دیوار ضخیم ِ ایدئولوژیک، مانع از تماشای آنچه که از خودی نیست و در پشت دیوار جلوه گری می کند، می شود.اما با همه فرار و گریز های ِ واقعیت ستیز ِ این افراد، جهت ِ آگاه نشدن، این قلم سر آن دارد که با تاباندن پروژکتور آگاهی دهنده بر جانشان، ذهن منجمدشان را بترکاند تا نور ِ آگاهی بخش در آن فرو رود. زیرا نیک می دانم که چنین افرادی با تابش ِ الماس ِ آگاهی و تیزاب ِ روشتائی، زنگارهای تعصب و تیرگی ذهن و خرد شان را که حاصل و میوه از خود بیگانگی است، می تراشد و ذوب می کند و جایش را با ظرفیت بی همتای عشق به وطن، دوستی ، صلح و آشتی و همگرایی جایگزین می نماید. هرچند دیوارهای ذهنی اینگونه افراد به قدری سیمانی و گچین است که در نظر اول چنین استنباط می شود که نور را برای نفوذ در اندرون ذهن و اندیشه شان، شانسی نیست. اما طبق قانون فیزیکو – شیمیایی بنام قانون " تونل اِفکت " نور و در اینجا آگاهی، دیوارهای بتونی و سیمانی ذهن را با ایجاد تونل می شکافد و راه به درونگاه ذهن پیدا می کند و از آن خارج می شود. هر چند این الماس ِ آگاهی و تیزاب ِ روشنایی در چنین اذهانی به سختی عبور می کند، اما مطمئناً عبور می کند. در این باره جای ِِ هیچ شک و شبهه ای برایم موجود نیست که اینگونه افراد ِ" پرت " در هپروت ِ آرمان شهر ایدئولوژیک، با این نغمه های زندگی آفرین، گوش و جانشان به سمفونی آگاهی و روشنایی آشنا می شود و پس از این آشنایی دگرگون کنندهء زندگی گذشته که سراسر تاریک بوده و با نور در ستیز، در ردیف اولین کسانی قرار می گیرند که برای خریدن بلیط کنسرت آگاهی دهنده و روشنایی بخش از دیگران سبقت می گیرند. صحت این گفتار را می توان در تغییرات اذهان خانواده " چپ " دید که سالها عادت کرده بودند از نور گریزان باشند و بسان حشرات از نور گریزان با تاریکی انس ویژه ای برقرار کنند. اما با فرو ریزی دیوار برلین و مردار شدن کمونیسم جهانی، بسیاری از این افراد ِ تاریک اندیش دیروزی، دیوار ذهنی شان فرو ریخت و از خود بیگانگی تاریخی، به یگانگی تاریخی روی آوردند و گذشته تاریکشان را نقد کردند.این قلم سر آن دارد که با کسب آگاهی و روشنایی زندگی آفرین و سوار بر تجربه تاریک گذشته که خود معیاری برای ارزیابی درست دیدن است در حد توان و سواد خود، روشنایی و آگاهی و علم و معرفت را با دیگران تقسیم کند و در کنار آموختن از تاریخ و دیگران به همنوعان ِ خود بیاموزد. نیک می داند که مبارزه با جهل و خرافات و تیرگی و تاریکی بهایی سنگین را طلب می کند. اما چه باک برای فراهم آوردن آینده ای روشن، جان شیرینش را در طبق اخلاص به مردم با فرهنگ و زحمت کش و ستمدیده در طول و قرون اعصار هدیه کند.تمامی تلاش زندگی و جوانی سوزش در این غربت غریب غرب در این راستا بوده است که بیاموزد و بعد بیاموزاند. حال با این مقدمه، مراحل ِ رضاشاه شدن ِ رضاخان را به اجمال از نظر می گذرانیم: رضاخان که بود و چگونه رضاشاه شد؟رضاخان بیش از کودتای سوم اسفندماه 1299 یک فرد گمنام بوده است.او در روستای آلاشت از توابع سوادکوه در استان مازندران دیده به جهان گشود.پدربزرگ رضاخان، مرادعلی خان نام داشت که افسر ارتش بود که در محاصره هرات به سال 1227 به قتل رسید.مراد علی خان هفت پسر داشت. پسر اول او چراغعلی خان بود که درتهران زندگی می کرد و دارای مقامی در ارتش بود.پسر دوم مرادعلی خان، نصرت الله خان است که یاور فوج ِ سوادکوه بوده و رضاشاه در دوران سربازی مدتی زیر دست او خدمت کرده است.پسر سوم مرادعلی خان، فضل الله خان است که دو دختر به نام های کوکب خانم و نونوش خانم داشت. پسر چهارم، عباسقلی خان نام داشته است.نام فرزندان پنجم و ششم مرادعلی خان معلوم نیست. پسر هفتم مرادعلی خان عباسعلی خان، پدر رضاشاه است.عباسعلی خان مشهور به داداش بیک در سال 1193 خورشیدی در آلاشت متولد شد و پس از گذراندن دوران جوانی به تهران رفت و مانند اجداد خود در فوج سوادکوه به حرفه سپاهیگری مشغول شد. او با درجه نایبی در سال 1235 در جنگ سوم افغان شرکت کرد.عباسعلی خان دو بار ازدواج کرد. بار اول با یکی از منسوبین خود در آلاشت و بار دوم با نوش آفرین، مادر رضاشاه بود که ثمره این ازدواجها، چهار فرزند بود که سالم ماندند. از این چهار فرزند سه دختر از ازدواج اول و یک پسر از ازدواج دوم بود.دختران عباسعلی خان به ترتیب خورشید خانم، دُدُر خانم و نبات خانم بودند که نبات خانم را حُسنی خانم هم صدا می کردند.عباسعلی خان در سال 1255 با نوش آفرین ازدواج می کند که حاصل این ازدواج فرزندی ذکور بنام رضا است. عباسعلی خان پس از شش ماه از تولد رضا فوت می کند.رضاخان به تشویق دایی اش ابوالقاسم بیگ در سن پانزده سالگی به قزاقخانه پیوست. از چگونگی خدمت رضاخان در قزاقخانه پیش از 1290 اطلاع چندانی در دست نیست.سال 1277 خورشیدی ابوالقاسم بیگ به فوج سوادکوه منتقل شد و رضاخان را هم با خود به فوج سوادکوه می برد. اما دیری نمی پاید که رضاخان به دلیل اختلاف و ناسازگاری با نصرالله خان یاور فوج سوادکوه از آنجا خارج شد و مجدداً نزد کاظم آقا در قزاقخانه رفت و تا کودتای سوم اسفند ماه 1299 در آنجا مشغول خدمت شد.رضاخان در سال 1290 تحت فرماندهی فرمانفرما، در نبردهایی علیه سالارالدوله شرکت جست. زیرا سالارالدوله می خواست حکومت تهران را ساقط کند و برادرش محمد علی شاه را به تخت شاهی برگرداند.* رضاشاه شدن رضاخان آهسته ولی بی وقفه بود. وی در اسفند ماه 1299 با عنوان جدید سردار سپه وارد کابینه شد و در اردیبهشت 1300 با کنار زدن سید ضیاء، وزارت جنگ را در اختیار گرفت.** نه ماه بعد ژاندارمری را از وزارت داخله به وزارت جنگ انتقال داد و افسران ایرانی را که در دیویزیون قزاق خدمت می کردند به جای افسران سوئدی و انگلیسی در مصدر کار لشکری قرار داد.*** شورش سرگرد لاهوتی را که گرایش بیگانه پرستی داشت، در نطفه خفه کرد و لاهوتی به شوروی فرار کرد و تا آخر عمر در تاجیگستان زندگی کرد .**** در مشهد، کلنل محمد تقی خان پسیان پس از قهر کردن با احمد قوام سر به طغیان می گذارد و با نیروهای امنیه تحت فرمانش خراسان را به اشغال خود در می آورد و پس از تأسیس حکومت ایالتی خراسان در آنجا حکومت نظامی اعلام می کند و بعد در صدد برمی آید اسکناس جدید در خراسان چاپ کند و تهدید کرد با 4000 سپاه و شاید به کمک میرزاکوچک خان به تهران حمله کند. همچنین او با بلشویک های آسیای میانه هم مذاکراتی کرد و از آنها یاری خواست و قصد داشت به سمت تهران پیشروی کند که در یک درگیری در قوچان شکست می خورد. بعد در 9 مهر 1300 در تپه جعفر آباد کشته می شود و یا به قولی خودکشی می کند و قزاقها بلافاصله مشهد را به تصرف درآوردند.***** رضاخان با از بین بردن شورش جدایی طلب جنگلیان ِ گیلان که با حمایت ارتش سرخ و نیروهای بلشویکی روسیه، جمهوری سوسیالیستی شوروی گیلان و مازندران را تأسیس کرده بودند، قدرت نظامی خود را مستحکم تر کرد.حیدرخان در یک نزاع داخلی بوسیله جنگلیان کشته می شود. زیرا نمازگزاران ِ رو به قبله کرملین، برای بدست آوردن تمامی قدرت و خلاص شدن از جنگجویان جنگلی و جدا کردن گیلان و مازندران و سپس خراسان، قصد جان میرزا کوچک خان را کرده بودند.احسان الله خان با ارتش سرخ به شوروی فرار می کند.این شورش جنگلیان پس از کشته شدن میرزا کوچک خان خاتمه پیدا می کند.****** در چهار سال بعدی موقعیت نظامی – سیاسی رضاخان مستحکمتر می شود. وی پس از ادغام 7000 قزاق و 12000 ژاندارم یک ارتش 40000 هزار نفری مرکب از پنج لشکر تشکیل می دهد.وی با این ارتش جدید یک رشته عملیات پاکسازی و خواباندن هرج و مرج که در سراسر ایران بیداد می کرد، علیه قبایل و طوایف شورشی و هرج و مرج طلب و غارتگر انجام داد.در همین راستا فتنه ها، غارتگریها و آشوبهای نا امن کننده امنیت ِ مردم و ملت ایران را با رشادت هر چه تمامتر به ترتیب زیر: در سال 1301 علیه کردهای آذربایجان غربی، شاهسون های آذربایجان شرقی و کهکیلویه ای های فارس.در سال 1302 علیه کردهای سنجابی کرمانشاه، در سال 1303 علیه بلوچ های جنوب شرقی و لرهای جنوب غربی. در سال 1304 علیه ترکمن های مازندران، کردهای خراسان و اعراب طرفدار شیخ خزعل در خرمشهر که استان خوزستان را از مام وطن جدا کرده بودند، با موفقیت سرکوب و خاموش کرد و امنیت را به کشور برگرداند.رضاخان در همین اوضاع و احوال ِ برگرداندن امنیت به کشور، در سال 1302 به نخست وزیری رسید. در سال 1304 به دلیل رشادت بی همتایی که از خود نشان داده بود از طرف مجلس شورای ملی، فرماندهی کل قوا، در کنار پست نخست وزیری به مسئولیت او اضافه شد.سرانجام در آذر ماه 1304 مجلس مؤسسان برای خلع قاجاریان از سلطنت و به تخت نشاندن سردار سپه تشکیل جلسه داد.در اردیبهشت سال بعد سردار سپه با پوشیدن لباس نظامی مزین به جواهرات سلطنتی به عنوان رضاشاه، شاهنشاه ایران تاجگذاری کرد.نگاهی گذرا به دوران رضاشاهابتدا اشاره کنم، که هیچ شخصیتی در تاریخ بشری پیدا نمی شود که عاری از خطا باشد. بویژه شخصیتهایی که در مصدر کاری سترگ قرار می گیرند. اگر چنین نیاندیشیم، در واقع مطلق گرا هستیم. یعنی از شخصیتهای تاریخی فقط انتظار اعمال درست را به چشم منتظریم که با نظرگاهمان هماهنگ باشد. در حالی که بایستی بدانیم که ما در یک جهان مادی زندگی می کنیم و طبق تئوری نسبیت انشتاین، تمامی پدیده های موجود در این جهان مادی نسبی هستند و در این دیدگاه اساسأ مطلق جزء، همین جهانی که در آن زندگی می کنیم، وجود ندارد. هم چنین لازم و ضروری است که هر پدیده یا عنصر اجتماعی را درشرایط زمانی و مکانی آن تجزیه و تحلیل کنیم. به عبارت دیگر امروز نمی توانیم و اجازه نداریم، که با دیدگاه امروزی، مثلأ شرایط زمان انوشیروان عادل از پادشاهان ساسانی را در رابطه با برخوردش با مزدکیان به تحلیل بنشینیم و با نگاه امروزی آن را مجازات کنیم. خیر، فاصله زمانی انوشیروان تا امروز زمانی حدود 1500 سال می گذرد و طی این مدت، تغیرات تدریجی روی هم انباشته شده و ما را به امروز و جهان امروزی رسانده، که سیستم- سرمایه داری نوین یکه تاز ومیداندار جهان بشریت است و کمونیسم و سوسیالیسم خیالی در برابر آن یا تسلیم شدند و یا قادر به ادامه حیات اقتصادی نبودند و نیستند، چون حداقل شرایطش آماده نیست. با این توضیحات ِ واضحات می خواهم به عرض برسانم که بررسی دوران رضاشاه بایستی با چنین نگاهی انجام گیرد وگرنه هر کس در گوشه ای می تواند از زاویه دید تنگش و بدون رجوع به اسناد تاریخی، شرایط اقلیمی و زمانه ومکانه تحلیل های صدمن یک غاز از خود بر جای بگذارد که فقط می تواند سبب گمراهی و تعصب افراد نا آگاه و... شود. کافی است بی غرضانه نگاهی بر آنچه که بر ما ایرانیان در فاصله 1320-1299 گذشت به تاریخ بنگریم و در هر صفحات آن درنگ کرده و با تمامی هوش و خرد و وجدان سالم، رویدادهای آن دوره را از نظر بگذرانیم و شرایط اجتماعی آن دوره را در تمامی زوایای آن بررسی کنیم و ببینیم که شروع آن تاریخ چه بودیم و طی 20 سال، بویژه 16 سال پادشاهی رضا شاه چه شدیم. اینجاست که تیزاب پیشرفت و ترقّی هر حائل سنگی و آهنی جلوی دیده گان انسان را در خود حل می کند وآینه کبود را با الماس نوآوری و تجّدد در هم می شکند و آن چه را که عیان است بر ما می نمایاند. لازم به یادآوری نیست که تا مرحله «انقلاب شکوهمند» و حتی دهه ای پس از آن، آنچه را که از تاریخ سلسله پهلوی بویژه دوران رضاشاه به ما گفته بودند، تراوشات ِ ذهن بیمار ِ گروها، احزاب و شخصیتهایی بود که آگاهانه جهت تخریب شخصیت رضاساه و بویژه تاریک جلوه دادن دوره ی دوران ساز او گام بر می داشتند. و من و تو و ما نخوانده مّلا شدیم و رگ گردن برجسته می کردیم که بلی، رضاشاه ِاله است وبِله. در حالی که نه کتابی و حتی جزوه ای که بشود، دوران رضاشاه را بررسی کرد، نخوانده بودیم وفقط در صحبت هایمان، نجواهای بیمارگونه ی افراد مغرض را که به شکل لالایی در گوشمان، طنین اندازبود، بلغور می کردیم. و در این زمینه چقدر به خودمان حق میدادیم، از اینکه دهان باز کنیم و مثلا به رضاشاه بگوییم رضا کچل یا رضاخان قلدر و... و فکر می کردیم با این جملات یا عبارات و انگها وپریدن به سروروی این شخصیت تاریخی مترّقی هستیم. و بعد این ترّقی خواهی خود را هر چه بیشتر در صفوف مراسم عزاداری محرم و با کوفتن به سینه و پشت ویا شکافتن سر بوسیله قمه به نمایش می گذاشتیم.تأسّفم در این نیست که چرا آن روزها چنین می اندیشیدیم بلکه تأسّفم در این است که امروز هم چنین می اندیشیم و هنوز در کوچه پس کوچه های 40 سال پیش قدم می زنیم و همان حرف و حدیث را بر زبان می آوریم، بدون اینکه اندیشه ای پشت آن خوابیده باشد، بلکه لجوجانه و قهر کردن بهانه تراشی میکنیم. و راستی آیا میدانیم که لجاجت و قهر یکی از ویژه گی های دوران کودکی است که اندیشه ای بر پشت آن سوار نیست؟ اگر تا دیروز فضای آسمان ایران تیره و تار و جلوی چشمان ما حائلی قطور ِ ضد ملی کشیده شده بود و در یک چهارچوب فرقه ای تنگ زندگی می کردیم ودوست داشتیم آن چه را که زیبا است، زشت ببینیم و سوزن به احساس خودمان میزدیم تا نسبت به هر زیبایی تنّفر داشته باشیم و با پوشاک چریکی یا به اصطلاح خلقی، خود را مترقّی میدیدیم وحرف های صدمن یک غاز به خورد خود و پیرامون تحویل می دادیم، درس دانشگاه را به درس تنّفر از هر چه زیبایی و انسانی است، تقلیل میدادیم، خرافات روشنفکری را دامن می زدیم و در کنارمرتجعین واپسگرا به خود می بالیدیم و با یک جزوه چریکی چریک می شدیم و پس از آن همرزم خودمان را بدلیل اخلاقی که نداشته ایم می کشتیم و با شنیدن نام مارکس مارکسیست می شدیم و زیر بیرق تنها "سوسیالیسم موجود" سینه می زدیم و تئوری می بافتیم که شمال ایران، نفتش پیش کش رفیق استالین شود و... امروز اما دیوار چنین باورهایی فرو ریخت، آری دیوار برلین فرو ریخت و نمایان کرد آنچه را که تا دیروز برای ما مقدّس بودند. این فروریزی دیوار، فروریزی ذهنی آنانی که چنین دیواری داشتند، را سبب شد و واقعیت تاریخی و اجتماعی بر همگان عیان شد و من و تو و ما دیدیم، چه ها می گذشت که به من و تو و ما « بهشت زحمتکشان » لقب داده بودند. آیا فقط همین کافی نیست که خودمان هم تکانی بخوریم و یک خانه تکانی ذهنی انجام دهیم یا می خواهیم باز هم لجاجت و قهر کنیم و در آن دنیای کودکی بسرببریم؟ دنیا از حالت بچگی در آمده وجوان شده است، آیا بهتر نیست ما هم جوان شویم و آن جامه فرقه ای وتنگ را دور بریزیم و در این دنیای جوان، شادابی و طراوت بچینیم و درس جوانی بخوانیم؟ مطمئن باشیم اولین درس جوانی و جوان شدن، خواندن و یا یادگرفتن تاریخ خودمان است و ملتّی که تاریخ خود را نداند مجبور به تکرار آن است و امیدوارم که ما دیگر چنین نباشیم که تاریخ خودمان را تکرار کنیم. بلکه آنچه که هستیم ره به جلو بگشائیم نه عقب. برای یادگیری تاریخ بهتر است که از بدو پیدایش ایران و اینکه چگونه همین ایران فعلی بوجود آمده را شروع کنیم. ولی بدلیل وقت کم لازم است که هر ایرانی حداقل تاریخ خود را از مشروطیت به بعد، خوب مطالعه کند. در پس این مطالعه است که می فهمیم چقدر به ما ظلم شده و ظلم کردند و واقعیت های تاریخی را وارونه جلوه دادند. و این که من این نوشته را با دوره دوران ساز رضاشاه شروع می کنم به این دلیل است که معتقد هستم، ایران نوین، یعنی ایران قرن بیستم را مدیون تلاش خستگی نا پذیراین فرزند ایران دوست و وطن پرست می دانم. حال شما را به فرازهایی از عملکرد ِ این سرباز ِ ایران ساز رجوع می دهم و قضاوت را به وجدان شما واگذار می کنم. بر گرفته از پژوهشی از این قلم در باره عملکرد خیانت کارانه پیشه وری:برای بیدار کردن وجدان خفته و رطوبت کشیده در جهل و ذوب شده در ولایت « انترناسیونالیسم » کافی است اشاره کنم که زنان ما در آن شرایط یعنی سال 1300 به بعد علی رغم پوشش اجباری در چادر و چاقچور فقط ساعاتی در روز اجازه داشتند بیرون بیایند و از تمامی حقوق اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و....محروم بودند و از ترس واپس گرایان قادر به هیچ کاری نبودند. موسیقی، این وسیله نوازش روح انسانی، تا آن زمان، فقیهان آن را صدای شیطان می نامیدند و هر کس به آن می پرداخت و یا حتی آن را گوش میداد، مرتکب گناهی کبیره می شد. ولی می بینیم در همین دوران، موسیقی فاخر و سرزنده دوره ساسانی با باربد و نکیسایش که این چنین خوار و ذلیل شده بود، به همت علینقی خان وزیری و حمایت رضاشاه ووزیرمعارفش علی اصغرحکمت مبتکرطرح دانشگاه واولین رئیس آن، دوباره نسیم نوازش بخش خودش را در روح افسرده ایرانی دمید و از این طریق پای زنان را از پستوها واندرون ها بیرون کشید و شور و حال و جلوه ای تازه به موسیقی در حال شگفتن بخشیدند که در صدر فهرست این زنان هنرمند می توان قمرالملوک وزیری را نام برد که نه تنها برای همگان (مرد و زن) می خواند بلکه بی حجاب ونقاب برروی صحنه ظاهرمی شد. و برای نخستین باردر سال 1303 یعنی یازده سال پیش از کشف حجاب در تالار گراند هتل تهران در خیابان لاله زار بر روی صحنه رفت و در برابرزنان ومردان شگفت زده به آوازخوانی پرداخت. حال ببینیم قمر در این باره چه می گوید « آن روزها هر کس بدون چادر بود، به کلانتری جلب می شد، با این همه وقتی به من پیشنهاد شد، بدون چادردرنمایش گراندهتل ظاهر شوم، قبول کردم و پیه ی کشته شدن را به تن خود مالیدم و روی صحنه رفتم.هیچ اتفاقی هم نیافتاد..حتی مورد استقبال هم قرار گرفتم » هم چنین در رابطه با موفقیت واستقبال عمومی و بسلا مت گذشتن از دست قداره بندان و واپسگرایان، چنین شرح می دهد « رژیم مملکت تغییرکرده.و پس از یک بحران بزرگ، دوره آرامش فرا رسیده بود. حدس می زنم فکر برداشتن حجاب از همان موقع پیش آمده بود...». قرار است روی هر صفحه از تاریخ درنگ کنیم و جوانب اوضاع را مورد بررسی قرار دهیم. پس قدری دراینجا درنگ می کنیم. اولین سئوالی که به ذهن هر خواننده بی طرف و بی غرض می رسد این است که چه اتفاقی افتاده است؟ فردی مثل قمر که تا دیروز اجازه نداشته، پا از خانه بیرون بگذارد ومی بایستی حتی در خانه توی چادر و چاقچور زندانی باشد، ولی در سال 1303 بی چادر وبی نقاب در جلوی زنان ومردان روی سَن برنامه می رود وبرای مردم می خواند. مگر تا دیروز این صداها شیطانی نبودند و هر کس که به آن می پرداخت یا می شنید گناه کبیره مرتکب نمی شدند؟ پس چطور شد که یک زن بدون چادر و نقاب به خود جرأت داد، در مقابل واپسگرایان و قداره بندان بایستد و هنرنمایی کند و راه را برای زنان دیگر مثل قمرالملوک ضرابی، پروانه، روح انگیز و... باز کند. اینجاست که با نگاه به تاریخ این معمّا حل می شود. بر آمدن رضاشاه و حمایت او از زنان و موسیقی سبب میشود که این زنان قوی دل شوند و هنرهای نهفته سالیان وحتی قرن ها را در خود بیرون بریزند. و دیدیم که پس از آن چگونه شد و چه ستاره هایی در آسمان موسیقی ایران زمین درخشیدند که من و تو وما در دوران خودمان به نیکی شاهدش بودیم. از طرف دیگراهمیت این موضوع و بر آمدن رضاشاه در این است که بخواهیم یک مقایسه بین دوران رضاشاه با این دورانی که در آن هستیم، انجام دهیم. آنوقت می فهمیم که رضاشاه چه کار سترگی انجام داده است. آیا این ننگ نیست که امروز پس از 83 سال از آن تاریخ، زنان ما دوباره توی چادر و چاقچورمی روند وصدای دل نشین و نواش گر آنها در سینه می ماند؟پس چطور شد که اینطور شد؟آیا تخریب این شخصّیت تاریخی کمک نکرده که این هیولاهای ما قبل تاریخ بر جان ومال و ناموس و فرهنگ ما سوار شوند وتمامی دستاوردهای اجتماعی- فرهنگی را به نابودی بکشانند؟ آیا فقط همین یک نمونه در مورد موسیقی و زنان کافی نیست، تکانی بخوریم وحایل جلوی چشمان مان را برداریم ونگاهی منصفانه به تاریخ کنیم؟ به که باید گفت در حالی که در سال 1319 جنگ جهانی دوّم در اوج خود بود و آلمانیها تا قفقاز جلو آمده بودند و آمریکاییها در حال ساختن بمب اتم و آزمایش آن بودند ما فرستنده رادیوئی نداشتیم تا خبرهای جنگ را به اطلاع مردم برسانیم واولین بار فرستنده رادیوئی در سال 1319 تأسیس شد تا قمرها بتوانند صدایشان را به گوش مردم برسانند.نکته دیگر در مورد کشف حجاب است که در 17 دی ماه 1314 بوسیله رضاشاه صورت گرفت و نیمی از جمیعت کشورمان دیگر مجبور نبودند در چادر و چاقجور زندانی باشند. به نظر من این عملکرد رضاشاه بر تارک تاریخ نوین کشور ما که در جهت رفع ستم و آزادساختن زنها از پستوها و اندرون ها بود، چون الماس می درخشد وتاریخ گواهی داد و می دهد که زنان ما نه اینکه به گذشته رجحت نکردند بلکه خودشان را حتی با شرایط جهانی منطبق کردند وجلوه هایی از زیبایی و مدرنیسم را با لباسهای آراسته و با آرایشی متین و دل انگیزوارد جامعه کردند. پای زنان درمجالس و میهمانیها، تأتر و سینما و حتّی در سطح مقامات اداری- سیاسی باز شد. در حالی که تا قبل از بر آمدن رضاشاه زنان اساسأ از هیچ حقوق اجتماعی برخوردار نبودند. حتی مردان هم با آن لباسهای عهد قاجاری که عمدتأ لباسهای گل و گشاد، لباده، شلوار پهن و بند تنبان و کلاه نمدی بود، به مرور از تن آنها خارج کرد و کت و شلوار وکراوات امروزی را بر تن مردان جامعه ایران پوشاند. آیا می شود به این عملکرد ترّقی خواهانه وتجدّد طلبانه رضاشاه ایرادی وارد کرد؟کافی است بدانیم که اگر چنین شخصیتی در آن روزگار ظهور نمی کرد الان معلوم نبود سرنوشت ما چگونه می بود؟ و شک نداشته باشیم که اگر رضاخانی ظهور نمی کرد قرارداد 1921 بین انگلیس و شوروی بسته نمی شد، تا طبق آن قرارداد، شوروی ملزم شود خاک ایران را ترک کند و انگلیس از نقشه بلند پروازانه خود مبنی بر حفظ ایران به عنوان یک کلنی دست بردارد و مطمئن شود که با آمدن رضاخان سردارسپه، سدّی کارساز در برابر توسعه طلبی حکومت بلشویکی در ایران ایجاد می شود و این قرارداد درست چهارروزبعد از کودتای سوم اسفند 1299 که برابر با 26 فوریه 1921 است بوسیله مشاورالممالک فرستاده ویژه ایران به روسیه امضاء می شود. و می دانیم علم سیاست، علم شناخت و فرصت ها است و هم چنین علم ممکنات. اگر سیاستمدارو یا دولتمردی، در شرایط تاریخی و تعین کننده نتواند منافع ملی کشورش را در یک شرایط بسیار پیچیده ی تضادها که در آن چند کشور دخیل هستند، تشخیص بدهد و شهامت واقتدار در جهت کسب منافع ملی و استقلال کشورش را نداشته باشد، آن سیاستمدار و دولتمرد، مرگ تاریخی اش بسر آمده و بایستی از گردونه تاریخ حذف شود و اینجاست که رضاخان سردارسپه از اوضاع وشرایط ایجادشده با دیویزیون قزاق خود در قزوین به سمت تهران حرکت می کند و تهران را تحت کنترل خود در می آورد. واینجاست که نقطه عطفی در زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و هنری کشورمان ایجاد می شود. واز این تاریخ است که کشور ما ایران از قهقرای تاریخ به دنیای نوین بشریت پرتاب می شود و حرکتی نو آغاز می گردد. حال بیاییم، صورت مسئله را طوردیگرطرح کنیم و در این طرح از علم ریاضیات کمک بگیریم. که در آن فصلی است بنام احتمالات یا حساب احتمالات که قوانین کوانتم بر همین علم احتمالات استوار است. والا در عالم منطق و خاصّیت ماده نمی شود ذرّه را در حرکت خطی، دورانی و موجی ثابت فرض کرد بلکه نقش احتمال را در این تئوری در نظر می گیرند و با معادله شرویدینگرموقعیت ذرّه را در حرکات نوری- کوانتمی حساب می کنند.حال با وام گرفتن از این تئوری فرض می کنیم در آن مقطع مورد بحث، رضاخان در معادله ما وجود نمی داشت و بخواهیم امروز با علم احتمالات آن موقعیت را تجزیه و تحلیل کنیم. چه نتیجه ای می توان از آن بدست آورد؟و نیک می دانیم بعد از انقلاب مشروطیت در سال 1285، هر چند نطفه اش با ایده آل های ترّقی خواهانه بسته شده بود ولی در مسیر حرکتش به موانع گوناگون بر خورد کرد که از توان سردمداران انقلاب خارج بود. و به همین جهت شیرازه مملکت دست خوش هرج و مرج شد و هر کس در هر گوشه ای بیرق جدایی بر افراشته بود و شعار می دادند« منم منم بزبزها» . در همین دوران، که در اوج درگیری محمد علی شاه با مشروطه خواهان بود، قرارداد 1907 بین انگلیس و روسیه بدون حضور و یا بدون بازی گرفتن ایران بسته شد وایران به دو منطقه نفوذ تقسیم گردید. و از پس ِ این قرارداد بود که روسیه به خود اجازه می داد، برای حفظ محمد علی شاه و سرکوب انقلابیون، مجلس شورای مّلی را به توپ ببندد و انگلیس هم در این شرایط در فکر چپاول مناطق جنوب ایران بود و هیچ گونه اعتراضی به این عمل قانون شکنانه ی بین المللی ِ روسیه انجام نداد. استبداد صغیرحاکم می شود، بعد از چندی محمد علی شاه بوسیله مجاهدان تبریزو مشروطه خواهان گیلان و ایل بختیاری سقوط می کند. احمدشاه 12 ساله به تخت سلظنت می نشیند و در همین اوضاع است که جنگ جهانی اول بوقوع می پیوندد(1914). ایران اعلام بی طرفی می کند ولی کشور ایران بوسیله انگلیس و روسیه اشغال می شود،امپراتوری عثمانی متلاشی می شود و نقشه جغرافیای منطقه تغییر می کند وکشورهای جدیدالتأسیسی مثل سوریه، عراق، عربستان سعودی، اردن، اسرائیل( فلسطین)، کشورهای عربی حوزه خلیج فارس وهمچنین لبنان و ترکیه فعلی بوجود می آید. اینجا است که پس از شکست امپراتوری اتریش- مجارستان و آلمان و عثمانی، غنایم بین کشورهای پیروز تقسیم می شود. فرانسه ، سوریه ولبنان را دریافت می کند، فلسطین که شامل اسرائیل، اردن، عراق و نوار غزه می شود به انگلیس تعلق می گیرد. قسطنطنیه یعنی همین استامبول فعلی، تنگه های بسفروداردانل هم که در جنگ به روسیه قول داده شده بود، منطقه بی طرف اعلام شد و سراسر ایران هم به جزء منطقه نفوذ روسیه زیر پوشش قدرت انگلیس قرار گرفت. و مجموعه این تقسیمات بنام قرارداد 1915 در تاریخ ثبت شد و دست ایران را در تعیین سرنوشت خود هر چه کوتاه ترکرد. وهمین امر سبب شد که در زمان وثوق الدوله قرارداد 1919 بسته شود که تمامی ایران را تقدیم انگلیس می کرد. با این توضیحات می خواهم بگویم که اگر رضاخانی ظهور نمی کرد، بدلیل ضعف حکومت مرکزی ایران و هرج و مرجی که سراسر ایران را فرا گرفته بود، نه اینکه کشور دچار چند پاره گی می شد، بلکه در کنار چند پاره گی، ایران یا کلنی انگلیس می شد و یا یکی از اقمار شوروی بلشویکی.و باز طبق همان حساب احتمالات نام تو ومن و ما امروز می شد امیراف، احمداف و رمضان اف. و یا به بیمارستان می گفتیم « هاسپیتال » و دوچرخه را « بای سی کل ». یعنی دیگر هویتی نداشتیم وحتی زبانمان هم دست خوش تغییر می شد. برای استدلال این سخنم به جمله آخر نقل و قول از قمرالملوک درهمین نوشته در سطور بالا اشاره می کنم و توضیحات مختصری در موردش می دهم تا آن شرایط مورد بحث بیشتر روشن وآشکار شود. قمر می گوید « رژیم مملکت تغییر کرده....و پس از یک بحران بزرگ دوره آرامش فرا رسیده بود ». آری این همان قمری است که در سال 1303 اولین کنسرت را در گراند هتل لاله زاربدون حجاب وسر و روی ِ برهنه در مقابل زنان ومردان، بدون ترس از عمله و اکره ارتجاع اجرا کرد. وراستی چرا قمر می گوید پس از یک بحران بزرگ، دوران آرامش فرا رسید؟ پر واضح است که قمر پنج سال قبل را با چشم و دل و جان نظاره کرده ودر بطن جامعه دیده است چه هرج و مرجی در گوشه و کنار و حتی مرکزحاکم است. چون می دیده که هیچ گونه امنیتی در کشور وجود ندارد. راهزنی، دزدی، هتک ناموس، چپاول و زمزمه جدایی در گوشه و کنار مملکت بیداد می کرد. اینجا است که پس از برقراری امنیت وکوتاه کردن دست سارقین وگردنکشان داخلی وآزادی مملکت از دست بیگانه پرستان، قمر احساس آرامش می کند. نه قمر بلکه تمامی مردم ایران چنین احساسی دارند. حال بیائیم با هم صفحات تاریخ این دوره هرج و مرج راورق بزنیم و در هر صفحه اش کمی درنگ کنیم. و خودمان را در آن شرایط قرار دهیم و عملکردها را متناسب با آن شرایط تحلیل کنیم.هرچند این نوشته قطره ای است از تاریخ دوران رضاشاه. اما لازم بود که به قدر تشنگی چشیده شود.اکنون مایل هستم برای بستن این بخش از برداشت تاریخی به فزازهایی از خدمات این معمار تاریخ نوین ایران به نقل از کتاب 55 اثر علی دشتی داشته باشم که فهرست وار به قرار زیر است.1- از سوم اسفند 1299 تا آخر 1300، غائله جنگل و مشهد خاتمه یافت و پاره ای از سرکشیهای آذربایجان و مازندران از بین رفت. 2- متحدالشکل شدن سپاه ایران در سال 13003- قانون خدمت سربازی درسال 13034- پایان دادن به حکومت خود ساخته شیخ خزعل در سال 13035- طرح راه آهن سرتاسری در بهمن 13046- الغای کاپیتولاسیون وانجام حق قضاوت سفارت بیگانه در سال 13067- تأسیس بانک ملی ایران در سال 13078- تشکیل نیروی دریایی در سال 13089- الغای امتیاز نشر اسکناس توسط بانک شاهنشاهی و اختصاص آن به بانک ملی در سال 130910- وضع کردن تعرفه مستقل برای واردات در سال 130911- الغای امتیاز نامه دارسی و بستن قرارداد جدید با شرکت نفت ایران و انگلیس در سال 131112- کار گذاشتن نخستین سنگ بنای دانشگاه تهران در سال 1312 و تأسیس آن در سال 131313- تأسیس بانک کشاورزی در سال 131314- آزادی زن و الغای رسم حجاب در سال 131415- گشایش کارخانجات دخانیات در سال 131616- تأسیس بانک رهنی در سال 1316
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
---------------------------
دختر افتاب
با درود خدمت جناب دکتر پناهندهدگر بار فرصتی دست داد که با شما مروری بر تاريخ پر افتخارمان داشته باشيم و چون هميشه بياموزيم و به ياد اوريم کسانی را که جانشان را برای سرفرازی کشورمان گذاشتند ولي ما ملتقدر ندانستيم و نمی دانيم .به اميد بيداريمان قبل از اينکه مملکت از دست دهيم .با سپاس فراوان از مقاله پربارتان و ارزوی پيروزی برای شما و تمامی فرهیختگانی که دلشان برای ایران و سرنوشت ایران می طپد.