۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

تبلیغ دولتی نابرابری های جنسیتی

چند روز قبل , یکی از همکاران خانم ایمیلی را درقالب یک فایل پاورپوینت دریافت کرد که آن فایل ظاهرا توسط مرکز کارورزی سازمانهای جامعه مدنی تهیه شده بود. من این سازمان را نمی شناسم ولی بد ندیدم که شما هم در جریان این ایمیل قرار بگیرید.قبل از هر چیز بگویم که من نه گرایشات فمینیستی دارم ؛ نه گلویم را برای برابری و مساوات حقوق زنان پاره می کنم و نه شعار آزادی طبقه نسوان را سر داده ام. قبلا هم گفته ام که من معتقدم همه افراد جامعه باید از حقوق متناسب( و نه الزاما متساوی) برخوردار باشند .جملات متن فایل را با هم مرور می کنیم:در برابر هر زن توانايي كه خسته از صفت " ضعيف " است، مرد ضعيفي وجود دارد كه از قدرت كاذب رنج مي‌برد.در برابر هر زني كه خسته از صفت كاذب" حماقت" است ، مردي وجود دارد كه از پوشيدن نقاب " عاقل نمايي" رنج مي‌برد.در برابر هر زني كه خسته از برچسب احساساتي بودن است، مردي وجود دارد كه از" حق گريه كردن و احساساتي بودن" محروم بوده است. در برابر هر زني كه از آنكه به عنوان يك شي‌ء جنسي قلمداد شده دلگير است، مردي وجود دارد كه نگران توان جنسي خود است . در برابر هر زني كه از دستمزدي كه شايستگي‌اش را دارد محروم است، مردي وجود داردكه مسئوليت اقتصادي انسان ديگري را بالاجبار به دوش مي‌كشد. در برابر هر زني كه اسرار مكانيكي ماشين را نمي‌داند، مردي وجود دارد كه نمي‌داند چگونه تخم مرغي را آب پز كنددر برابر هر زني كه براي آزادي‌اش قدم برمي‌دارد، مردي وجود دارد كه راه آزادي را باز مي‌يابد. نژاد بشر، پرنده‌ ايست با دو بال ؛ يك بال مونث و يك بال مذكر. تنها اگر دو بال بطور مساوي رشد كنند، نژاد بشر مي‌تواند پرواز كند.حال بيش از هر زمان ديگري مي‌توان درک کرد که :علت وجود زن، علت وجود بشر استشخصا وقتی که داشتم تک تک این جملات را می خواندم ( که اتفاقا همه این جملات به همراه یک سری عکسهایی که ناظر بر مقوله بدبختی زنها بود) , و قبل از اینکه به پایان این نمایش برسم, شستم خبردار شد که این جملات باید کار یک گروه دولتی باشد .دلیلش را هم بعدا می گویم .ولی اول ببینیم موضوع از چه قرار است ؟زنان در چارچوب نظام اجتماعی کشور, از رنج مضاعفی آسیب می بینند . حتی در جوامع مدرن هم پدیده ای به نام عدم تساوی حقوق زنان در قبال کار یکسان با مردها وحود دارد. این وضع برای زنان خانه دار از شکل حادتری برخوردار است. در این حالت, زن به مثابه کارگر خانگی, به طور مستمر ارزش افزوده ای را ایجاد می کند که صاحب کار (یعنی پدر, همسر, فرزندان و...) از آن منتفع می شوند. این زن حتی اگر در بیرون از خانه هم کار کند, ولی باز هم دچار استثمار و بهره کشی است؛ چرا که در قبال کار خود, هیچگونه منفعتی نبرده و بلکه اگر در بیرون از خانه شاغل است, باید مزد کمتری بگیرد و اگر خانه دار باشد, به صرف ترس از تزلزل قوام خانواده, ناچار از تمکین های بدون مزد و بدون مرز است. حال سوال این است که چرا این وضع , بر سر زنان ایرانی سنگینی می کند و در واقع اینکه چرا این وضع ستم بار,( که شامل هرگونه فشار و قید و سلب اختیار است) وجود دارد؟آیا این مردها هستند که ستم های فوق را بر زنان روا داشته و آیا مردها ستمگرند؟ و اگر هستند, چرا اینگونه اند؟ برخی اعتقاد دارند که هویت مردها, سلطه طلبی را امری اجتناب ناپذیر کرده و سرشت جنس مذکر, فی نفسه طالب ابنگونه بهره گیری است.به نظر می رسد این استدلال چندان صحیح نباشد؛ هرچند یافته های تاریخی در کشوری مثل ایران چیزی جز این را هم نشان نمی دهد.واقعیت این است که این برداشت, محصول یک نظام صلبی تاریخی و اجتماعی و مذهبی است. یعنی چنین نبوده که که جنگ بین زنان و مردان, به صورت یک امر محتوم درآمده باشد. در جنبه دیگر, چنین انعکاسی از باورها و عملکرد جنس مذکر- آنگونه که می گویند- به صورت یک نظام سلسله مراتبی( منبعث از همان باورهای دینی و اجتماعی) از جانب مردها در قالب یک هیراشی زورمندانه اعمال می شده است.من می گویم که مردها این هیراشی را به صورت غیرآگاهانه به اجرا گذاشته و در عوض, زنها هم به شکل غیرآگاهانه از آن تبعیت می کنند. بنابراین سهم مردها و زنها در قوام این نظام, تقریبا مساوی است.؛ با این فرق که زنها از این بابت متحمل درد و رنج شده و منافع آن به جیب مردها می رود.پرداختن به جنبه های دیگر این تبعیض ناخواسته, برای خود بحث مفصلتری را می طلبد که بنده نه صلاحیت آن را دارم و نه حوصله و علاقه اش را.بنابراین در یک کلام اینکه بخواهیم در برابر هر معضلی که فراروی زنان قرار دارد, یک مرد ساختگی و خیالی بتراشیم و تمام تقصیرات را به گردن آن بیندازیم, نه تنها هیچ مشکلی را حل نمی کند, بلکه به نوعی معادل حذف صورت مساله است.به این گزاره دقت کنیم:در برابر هر زنی که خسته از صفت کاذب" حماقت" است, مردی وجود دارد که از پوشیدن نقاب" عاقل نمایی" رنج می برد.در این جمله, دو عبارت" زن احمق" و " مرد عاقل نما" در یک تقابل مبهم, به عنوان شرط لازم و کافی به عینیت رسیدن یکدیگر معرفی می شوند. آیا وجود یک مرد عاقل نما, می تواند باعث پدیداری یک زن احمق باشد؟ من که نمی فهمم چطور می توان این دو صفت را به هم ارتباط داد؟مشکل من با این جملات آن است که چرا برای معضلات تاریخی و اجتماعی و عرفی و مذهبی زنان, باید همیشه به دنبال دلیل و علت- آنهم از نوع مردانه ی آن – باشیم؟آنجایی که در اول مطلب گفتم معلوم است این جملات دستپخت یک نظام فکری دولتی است, همینجا را نشانه کرده بودم. سالهاست که زنان هوشمند ما, به درستی فهمیده اند که برای خروج از وضع فعلی, هیچ راهکاری جز تحول جامعه شناختی وجود ندارد. در اینجا جامعه شناسی را نه به عنوان همان علم معروف گرفته ام, بلکه مراد از این واژه, همانا تمامی جنبه های مترتب بر حوزه زندگی اجتماعی و شخصی زنان است که می تواند گستره ای وسیع شامل اقتصاد و فرهنگ و اجتماع و دین و سیاست و... باشد.توصیه ام به آن همکارخانم این بود که به هر شکل ممکن از انتشار آن ایمیل به سایر خانمها, جدا پرهیز داشته باشد.دقت کنیم که در آن گزاره کذایی, حتی اگر مرد عاقل نمایی هم نبود, باز هم چیزی حل نمی شد.یعنی هرگز چنین نبوده که اگر مردی به جای پوشیدن نقاب عاقل نمایی, به جامه تعقل ملبس می شد, آنگاه زن مقابل وی هم دیگر از صفت کاذب حماقت رنج نمی برد( و لابد حتما یک زن هوشمند می شد).اینگونه ایمیل ها وتبلیغات, همگی بیانگر دیدگاه دولتی و زن ستیز سیاستگزاران کشور است و هدف آنها از اینگونه پروپاگانداها, چیزی جز به دور نگاه داشتن اذهان زنان جامعه از منابع پدیدآورنده ی نابرابری های هولناک نیست.مبادا فریب بخوریم.

هیچ نظری موجود نیست: