داريوش همايون
"تازه"ترین نظریه درباره توسعه در ایران از آشنائی با یک نویسنده ژاپنی بر سر زبانها افتاده است. آن نویسنده در آن دهههای دست و پنجه نرم کردن ژاپن سنتی با اروپای مدرن فتوی داد که میباید اروپا را در ظرف ژاپن ریخت. اکنون بحثی که از صد و بیست سی سالی پیش در ایران درگرفته است در جامهای تازه باز سر بلند میکند. پس از اینهمه دهههای تجدد ناقص، کتاب نویسنده ژاپنی مانند مکاشفهای به یاری سرگشتگان معمای ناگشوده تجدد در ایران میآید. چه فرمولی از این سادهتر و فریبندهتر! همین بس که تجدد را در ظرف ایرانی بریزیم. دیگر نه کشاکشی با سنتگرایان خواهد ماند نه ناکامی در کمین هر گام به پیش. ریختن تجدد در ظرف ایرانی تازهترین ریسمانی است که به سوی بومیگرائی nativism غرق در گردابهای تجربهی، نه تنها ایرانی بلکه جهانی، افکنده میشود. در خود فتوی تردیدی نمیتوان کرد. بجز جامعههای معینی در اروپای باختری، تجدد همه جا وارداتی بوده است. (در امریکای شمالی نه تنها تجدد بلکه خود جمعیت تجدد یابنده نیز وارداتی بود). تجدد به ناچار در ظرفی که هست ریخته میشود. مسئلهای که در این سادهانگاریها فراموش میکنند کیفیت ظرف است. همه ظرفها یکی نیستند. ظرفهائی هستند که جای چندانی در آنها نمانده است. ظرفهائی هستند که هر محتوای تازهای را پس میزنند. ظرفهای پاکتر و آلودهتر هستند. آن نویسنده ژاپنی فتوای خود را در باره ایران عصر ناصری نمیداد که از همان زمان ذهن تجددخواهانش به نمونه ژاپن مشغول بود. با اینهمه (از طرفههای کارکرد ذهن ما) هیچکس تا زمانهای بعد نیز به این اندیشه نیفتاد که از قیاس ساده که پایه اصلی منطق بیشتر ایرانیان است فراتر رود و آن ژاپن مثالی را بشناسد؛ از آن کمتر به تفاوتهایش با جامعه ایرانی ــ که از تفاوت گذشته، به تضاد رسیده است ــ بنگرد. ژاپنی که اروپا را از دهه هفتم سده نوزدهم در خود ریخت از دویست و شصت سال نظام "شگونی" بدر میآمد. در پگاه سده هفدهم یک جنگسالار ژاپنی که لقب "توکوگاوا" داشت توانست سراسر مجمع الجزایر را زیر فرمان آورد. جانشینان او همه به همان عنوان توکوگاوا، در مقام شگون (سپهسالار و فرمانروای فئودال) به نام امپراتور خدایگونه که دو هزار سال نسل پس از نسل پادشاهی میکرد و نسبش به آسمان میرسید کشور را چنان تنگ اداره میکردند که نه یک بیگانه و اندیشه غربی به آن راه داشت، (به استثنای بازرگانی محدودی با هلند از تنها یک بندر، ناگازاکی) نه کمترین جزئیات از کنترل آن بیرون بود. سراسر کشور را سیاهه و آماربرداری کرده بودند. يک نظام آموزشی کارآمد برای نیازهای اداری و اقتصادی چنان جامعهای "کادر"ها را میپروراند و طبقه جنگاور سامورائی امنیتی بیمانند را در سرزمینهای آن روزگار جهان برقرار میداشت. ژاپن ثروتمند نبود ولی مردمان در سایه امنیت و دستگاه اداری کارآمد با استانداردهای زمان در بینوائی به سر نمیبردند. به زبان دیگر جامعه ژاپنی هنگامی که خواست تکان زلزلهوارش را به خود بدهد اسباب اداری و سیاسی و حتی آموزشی لازم را برای تجدد وارداتی میداشت. (سامورائیها تقریبا بلافاصله به دیوانسالاران و کارآفرینان و آموزشگران تبدیل شدند). حکومت میتوانست بی دشواری زیاد دست به دگرگونیهای پردامنه بزند (واپسین تاخت و تاز یک فئودال سرکش به آسانی در رگبار سلاحهای آتشین اروپائی به خاک افتاد.) آئین شینتو نه گرفتاری بنیادی با هرچه مدرنیته و نوسازندگی داشت و نه روحانیانی که سیاستشان عین دیانتشان باشد. تفاوت اصلی دیگر در چگونگی واردات بود که از آن بهتر نمیشد آرزو کرد. ناگزیری رفتن به راههای باختر زمین از دو "بازدید" یک اسکادران ناوگان دریابان "پری" امریکائی از بندر "ادو" بر ژاپنیان آشکار شد. او بی شلیک یک گلوله، بیشترینهای که بر حکومت محلی تحمیل کرد یک پیمان دوستی، و تعهد ژاپن به کمک به توفانزدگان امریکائی بود. از آن پس نیز تا خود ژاپنیان به لشگرکشی نیفتادند با هیچ زوری روبرو نشدند. هیچ تحمیل و تحقیر جدی در آن فرایند نمیشد یافت که پسزنش یا حتی سرزنشی را در جامعه برانگیزد.
* * * ریختن تجدد در ظرف ژاپن با چنان تقلید ازخود بی خودی آغاز شد که ما در ایران به گردش هم نرسیدیم. دستگاه حکومتی که اسبابش را داشت هزاران تن را به هر گوشه جهان غرب فرستاد تا آموزش ببینند یا نسخه برداری کنند. نظام آموزشی، سازمان اداری، قوانین مدنی و بازرگانی، سازماندهی نیروهای زمینی و دریائی عینا از بهترین نمونههای اروپائی گرفته شد. ساختمان آکادمی دریائی ژاپن گویاترین نمونه روحیه نخستین دهههاست. حتی آجرهای سرخ ساختمان آکادمی دریائی بریتانیا را وارد کردند که با اصل کمترین تفاوتی نداشته باشد. در این شیفتگی احتمالا انگیزه دیگری هم درکار بود. امپراتور می جی میخواست جامعه سنتی را با سختترین تکانها از بیحرکتی سدهها بدرآورد. ولی در کنار این تقلید میمونوار، رفتن به ژرفای فرهنگ اروپائی هم بود که باز ما به گردش نرسیدیم. در همان چند دهه نخستین، هزاران کتاب اروپائی در همه رشتهها به ژاپنی ترجمه شد و آموزشگاهها و دانشگاههائی که پیوسته چشم به سرمشقهای اروپائی خود داشتند سرمایه بزرگ انسانی تجدد را پرورش دادند. با اینهمه ژاپن تا نیمههای سده بیست اساسا سرزمین بسته کاری (مونتاژ) بود ــ همان که منتقدان نادان صنعتی شدن ایران سرکوفتش را میزنند. پس از یک دوران طولانی واردات تکنولوژی بود که سیاستهای خردمندانه ژاپن میوههایش را داد. امروز آن کشور در ثبت اختراعات جایگاه دوم را پس از امریکا دارد. ما اگر نتوانستیم تجربه ژاپن را تکرار کنیم از این بود که اتفاقا تجدد را در ظرف ایرانی ریختیم ــ در کشوری که کمرش در زیر بار جغرافیا و تاریخ نامناسب ١٤٠٠ ساله خم شده بود و گسستهای پیاپی از سده هفتم تا بیستم هرگز نگذاشت سرمایه مادی و معنوی لازم برای از زمین کندن جامعه انباشته شود. جامعهای ازهم گسیخته، اسیر یک فولکلور مذهبی ضد پیشرفت و روحانیتی نیرومند و دنیادار، بی هیچیک از اسباب و آمادگیهای نمونههای کامیاب تجدد، خواست خودش بماند و دیگر هم بشود. اکنون پس از تجربه چهار نسل ایرانیان، زمان ریختن تجدد در ظرف ارزشهای اصیل و سنتهای مقدس و قالبهای ذهنی عوامانه نیست. دیگر هر کس بخواهد میتواند ببیند که ظرف با محتوی چها میکند. دیگر دوران تقلید ما، حتی از ژاپن، گذشته است. میباید به ژرفای مسئله رفت که طبیعت واپسماندگی و پویائی است. میباید به ظرف نیز پرداخت. بیش از صد سال ایرانیان کوشیدند ساختمانی نو با مصالح کهنه بسازند ــ خشت نو از قالبهای کهن ــ و امروز در اینجائیم که بدترینهای خود را نگه داشتهایم و با پارهای بدترینهای وارداتی تکمیل کردهایم. ما لازم نیست "قالب این خشت را به آتش افکنیم." آن قالب را میتوان به موزه یا محراب سپرد. ولی اگر به آنجا رسیدهایم که تجدد را، نه در این ظرف آلوده و لگدخورده روزگاران میخواهیم، میباید "خشت نو از قالب دیگر بزنیم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر